دانلود و خرید کتاب فریب مهناز رئوفی
تصویر جلد کتاب فریب

کتاب فریب

نویسنده:مهناز رئوفی
انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب فریب

کتاب فریب نوشته مهناز رئوفی است. در دنیایی که کتاب‌ها دیگر هدف آموزش را دنبال نمی‌کنند این اثر با روایتی جذاب و داستانی گیرا حقایقی را در اختیار خواننده می‌گذارد که در هیچ متن دیگری پیدا نمی‌کند.

درباره کتاب فریب

کتاب فریب ماجرای دختری است که با اشتباهات ساده مسیر زندگی‌اش تغییر می‌کند.

نویسنده در این کتاب، هنرمندانه به تبیین ماهیت واقعی فرقه ضاله بهاییت و تشکیلات مافیایی آن پرداخته و ضمن روایت این داستان واقعی به شیوه‌های فریبکارانه این شیادان اشاره می‌کند به طوری که خواننده را آنچنان با قصه خود همراه می‌سازد که از خود می‌پرسد، این اتفاق چگونه حادث شد. آلودگی و پلیدی غیرقابل تصور سران این فرقه از موضوعات مهمی است که به خوبی مورد دقت نظر و توجه نویسنده قرار گرفته است ارزش‌ها و ضدارزش‌ها در بهائیت، تعالیم استعماری این فرقه، ساختار تمامیت خواه سران این تشکیلات مخوف، فساد مالی، اخلاقی، بی بند وباری و هرزگی اعضای تشکیلات بهائی از جمله مواردی است که نویسنده در روایت ماجرا به یکایک آنها اشاره می‌کند. تا در نهایت خواننده دریابد که ترفندهای مبلغان بهائی برای جلب و جذب جوانان چگونه است.

خواندن کتاب فریب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به ادبیات داستانی آموزشی و دینی پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب فریب

الهام گفت: ما معتقدیم صاحب‌الزمان ظهور کرده و قیامت برپا شده.

با همهٔ کمبودی که از لحاظ علمی نسبت به معلومات الهام داشتم، با این حرفی که از او شنیدم، راستش او و خانواده‌اش را کودن و منحرف یافتم و به ایمان و اعتقاد خود بالیدم و در یک لحظه دلم برای حماقت و نادانی‌شان سوخت.

گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟

الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظر هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم.

گفتم: اما ما مسلمان‌ها معتقدیم که وقتی قیامت برپا می‌شه، اتفاق‌هایی که در قرآن از آن یاد شده مثل زلزله و از هم پاشیده شدن کوه‌ها و غیره به‌حدی وحشتناکه که مادر فرزندش رو رها می‌کنه و به فکر نجات خودش می‌افته و همهٔ مرده‌ها زنده می‌شن و بعد در محکمهٔ عدل الهی به سزای اعمالشون می‌رسن. همهٔ اینها رو در بیش‌تر آیات قرآن خوندیم. اگر شما به قرآن معتقد باشید باید به همهٔ این‌چیزها معتقد باشید. درحالی‌که می‌دونید هیچ‌کدوم از این اتفاقات رخ نداده، چه‌طور می‌گید که قیامت برپا شده!

الهام گفت: همهٔ این چیزها که گفتی طور دیگه‌ای تفسیر می‌شه. حضرت باب که ظهور کرد، قرآن رو تفسیر کرد.

اسم باب که آمد، به‌خاطرم رسید که در مدرسه دربارهٔ فرقهٔ بابیه و اظهار مهدویت سیدعلی‌محمد باب چیزهایی خوانده بودیم. حتی عکس باب در یک کتاب به‌خاطرم آمد که به دستور امیرکبیر به دار آویخته شد و حتی این‌که باب توبه‌نامه‌ای به خط خودش دارد و همچنان در آرشیو کتابخانهٔ ملی موجود است.

گفتم: من قصد اهانت ندارم، اما باب که توبه کرد. شما چه‌طور پیرو او هستید؟

الهام گفت: حضرت باب تقیه کرد و توبهٔ او در آن زمان لازم بود.

گفتم: اما امام که نباید در اصول و مسائل اساسی دین تقیه کند. همین‌طور بحث و گفت‌وگوی ما به درازا کشید. یک کنجکاوی بیهوده مرا وادار می‌کرد که به بحث ادامه دهم و آن این بود که دختر تحصیل‌کرده‌ای مثل الهام چه‌طور به یک فرقهٔ سیاسی معتقد بود. دنبال کشف این راز بودم. چه چیزی در بهاییت و یا در بابیت بود که او را جذب کرده بود؟ چه چیزی می‌توانست کسی مثل او را که از نظر من دختر باشعوری بود مسحور کند؟ او چگونه توانسته بود یک فرقهٔ منزوی و منحرف را به عنوان یک دین بپذیرد؟ دلم می‌خواست احساسش را می‌فهمیدم. آیا نیازهای معنوی الهام در این فرقه اشباع می‌شد؟ راستش من خودم خیلی مقید به انجام فرایض دینی نبودم. گاهی که مسیرمان به زیارتگاهی می‌خورد به احترام صاحب آن زیارتگاه دو رکعت نماز می‌خواندم و گاهی که اتفاقی برایم می‌افتاد که واقعاً مستأصل می‌شدم به خدا پناه می‌بردم و نماز می‌خواندم و نذر و نیاز می‌کردم و نیازهای معنوی‌ام ارضا می‌شد. بعضی از فامیل و همهٔ اعضای خانواده‌ام هم همین‌طور بودند. 

نقطه ویرگول
۱۴۰۰/۱۰/۱۱

سلام. • کتاب، درمورد فِرقه/گروه سیاسی بهائیت هستش و اطلاعات مهمی از این فرقه رو، به صورت رمان و داستان در اختیارمون گذاشته؛ نویسنده، قلم خوبی داره و به خوبی یه‌سری مطلب سیاسی رو، به صورتی جذاب به نمایش گذاشته. • با

- بیشتر
zahra🌿
۱۳۹۹/۰۶/۱۰

فوق العاده داستان پردازی جذاب و منطقی و آموزنده. خیلی نکات مهمی داخل کتاب مطرح شده. راجب نویسندش که خوندم ایشون خیلی راجب بهاییت اطلاعات دارن. ولی نکته قابل توجه اینکه برای کسایی که روحیه خیلی لطیف دارن چندان توصیه نمیشه.

- بیشتر
محمد رضا چهرازی
۱۴۰۰/۱۰/۰۶

سلام اول از همه باید بگم مهمترین چیزی که شما را مجبور میکنه که این کتاب را بخونید واقعی بودن این کتاب است(هر چند که به قول خود نویسنده بزرگان بهایی کتاب های قبلی نویسنده را به قلم آن ندانسته

- بیشتر
شاید یه ستاره ی سیاه :))
۱۴۰۱/۰۵/۰۸

این کتاب نفوذ عجیب و ترسناک فرقه ها بین مردم رو نشون میده و این که مردم با ورود به این فرقه ها و گول خوردن چجوری زندگی خودشون رو به تباهی می کشونن، دختری هم که در این داستان

- بیشتر
انورے
۱۴۰۰/۰۹/۰۶

دادن اطلاعات درقالب رمان کار خیلی جذابیه ونویسنده تونسته باقلم روان و داستان پردازی جذابش،به خوبی از پسش بربیاد.من خودم بیشتر ترجیح میدم داستانها و رمانهای آموزنده بخونم تا اکتابهای خشک پژوهشی و مقالات علمی.البته اونها هم درجایگاه خودشون ارزشمندند

- بیشتر
mahroo
۱۳۹۹/۱۲/۲۶

کتاب قشنگی بود داستان گیرایی داشت میشد از تجربه داستان استفاده کرد تا دیگه خودمون بعضی از اتفاقات رو تجربه نکنیم ولی در کل کتاب علمی در مورد شناخت بهاییت نبود بلکه داستان شخصی بود که با سادگی در دام

- بیشتر
کاربر ۴۷۳۹۸۷۱
۱۴۰۱/۰۵/۰۹

عبرت انگیز ترین کتابی بود ک خوندم خیلی قشنگه درحالی ک داره حقیقت رو به تصویر میکشه... توصیه می کنم حتما مطالعه کنید این کتاب رو

کاربر ۱۴۲۹۵۰۷
۱۴۰۱/۱۲/۰۷

من چاپ شده کتاب رو خوندم...و نکته ی بسیار مهمی که از این‌کتاب آموختم این بود که درباره دین اسلام خودم بیشتر اطلاعات بگیرم تا هرگز فریفته فرقه های ضاله رو نخورم ..خانم رئوفی سربلند باشید.

کاربر ۴۰۶۳۳۷۷
۱۴۰۱/۰۹/۰۳

فوق العاده بود

کاربر ۵۰۵۷۶۵۵
۱۴۰۱/۰۶/۲۱

بازهم کتابی فوق العاده زیبا و تاثیر گذار از خانم رئوفی

فرقه‌ها می‌دانند که اگر بتوانند روابط شما را کنترل کنند می‌توانند شما را کنترل کنند. زمانی که شما برای اولین‌بار وارد جمع فرقه می‌شوید آنها بمباران عشق را روی شما پیاده می‌کنند و دوستان فوری برای شما پیدا می‌کنند. فرقه‌ها می‌کوشند تا ارتباط شما را با دوستان و خانواده‌ها قطع کنند؛ چون آنها از این‌که دیگران نیز بتوانند روی شما نفوذ داشته باشند متنفرند
mahroo
همهٔ بدبختی ما از فقر ایمان ماست نه از فقر مالی، اما می‌دانستم همهٔ آدم‌ها دیر یا زود یک روز به این واقعیت پی می‌برند
Fatemeh Mehraban
شما برای راحتی ظاهری چند صباح این دنیا، آتش جهنم رو برای خودت می‌خری، چون نه‌تنها به نفس خودت ظلم کردی، بلکه زحمات نسل‌های پاک قبل از خود را ضایع کردی، هم نسل‌های باقی‌مانده از خود رو تباه خواهی کرد؛ چون آن‌ها هم از آلودگی‌های روحی و جسمی تو و رعایت نکردن حلال و حرام تو متأثر می‌شوند. در واقع تو ملتی رو آلوده می‌کنی. بی‌اعتنایی به دین، کفره سمانه‌خانم.
fa.rajab
در فرقه‌ها هرگونه اطلاع خارج از جمع خود شیطانی تلقی می‌شود. به اعضا می‌گویند مطالب مخالف فرقه را نخوانند و باور نکنند؛ چون فقط اطلاعات رسمی از سوی فرقه حقیقت دارد و اگر این اطلاعات مخالف فرقه را پیش کسی ببینند آن فرد را از فرقه طرد می‌کنند!
mahroo
گناه من گرچه کوچک بود، اما ناخواسته مرتکب جنایت بزرگی شدم که جبران‌ناپذیر است.
Fatemeh Mehraban
با خودم می‌گفتم اگه یه روز تو رو پیدا کنم تیکه‌تیکت می‌کنم. آتیش می‌زنم، ولی حالا که تو رو این‌جا پشت میله‌های زندان می‌بینم می‌فهمم که قدرت بزرگی اون بالا هست که اگه بخواد انتقام بگیره، به خاک سیاه می‌نشونه.
fa.rajab
کاش می‌شد زمان را مثل عقربهٔ ساعت به عقب برگرداند و از نو شروع کرد.
مهدی
فاصلهٔ بین حُرّیت و خَریت فقط یک نقطه است. خیلی از آدم‌ها یک‌شبه حُر می‌شوند و خیلی‌ها هم یک شبه خَر. ما بدبختانه از نوع دوم بودیم.
Fatemeh Mehraban
الهام در کنار المیرا نشسته بود و من و مادرش هم روی یک کاناپه در کنار هم بودیم. وحید و نوید هم مشغول چیدن میز برای صرف ناهار بودند. الهام گفت: فکر می‌کنی مربوط به چیه؟ گفتم: راستش یه چیزی به ذهنم رسید، ولی مطمئن نیستم. الهام لبخندی زد و گفت: چی به نظرت رسید؟ گفتم: حالا بماند می‌شه خودت بگی؟ الهام گفت: نه واقعاً کنجکاو شدم بدونم چی فکر کردی؟ من کمی جابه‌جا شدم. نگاهی به دورتادور خانه کردم. درودیوار را برانداز کردم. حسی که بر من مستولی شد برایم کمی بیگانه بود. بوی خاصی در فضا پیچیده بود. احساس کردم حتی نوع چیده شدن مبل‌ها که با پارچه‌های زخیمی روی آنها را کشیده بودند کمی با سایر خانه‌هایی که تابه‌حال دیده بودم متفاوت است. دنبال این تفاوت می‌گشتم. ذهنم یاری نمی‌کرد. در لحظات کوتاهی همهٔ رشته‌های افکارم را زیرورو کردم.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
معتقدیم صاحب‌الزمان ظهور کرده و قیامت برپا شده. با همهٔ کمبودی که از لحاظ علمی نسبت به معلومات الهام داشتم، با این حرفی که از او شنیدم، راستش او و خانواده‌اش را کودن و منحرف یافتم و به ایمان و اعتقاد خود بالیدم و در یک لحظه دلم برای حماقت و نادانی‌شان سوخت. گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟ الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظر هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم.
zahra.n
در فرقه‌ها با استفاده از تکنتیک کنترل زمان، اعضای وابسته را به‌حدی با ملاقات‌ها و مأموریت‌های بی‌پایان مشغول می‌کنند تا آنها به‌دلیل این‌همه مشغولیت‌های مختلف نتوانند به مسائل شخصی و غیرفرقه‌ای بیندیشند.
mahroo
فرصت دور هم جمع شدن اعضای خانوادهٔ ما فقط در وقت خوردن بود؛ یا هنگام شام و ناهار یا وقت چای و میوه. در غیر این‌صورت هرکس مشغول کار خودش می‌شد.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
اسم باب که آمد، به‌خاطرم رسید که در مدرسه دربارهٔ فرقهٔ بابیه و اظهار مهدویت سیدعلی‌محمد باب چیزهایی خوانده بودیم. حتی عکس باب در یک کتاب به‌خاطرم آمد که به دستور امیرکبیر به دار آویخته شد و حتی این‌که باب توبه‌نامه‌ای به خط خودش دارد و همچنان در آرشیو کتابخانهٔ ملی موجود است. گفتم: من قصد اهانت ندارم، اما باب که توبه کرد. شما چه‌طور پیرو او هستید؟ الهام گفت: حضرت باب تقیه کرد و توبهٔ او در آن زمان لازم بود. گفتم: اما امام که نباید در اصول و مسائل اساسی دین تقیه کند. همین‌طور بحث و گفت‌وگوی ما به درازا کشید. یک کنجکاوی بیهوده مرا وادار می‌کرد که به بحث ادامه دهم و آن این بود که دختر تحصیل‌کرده‌ای مثل الهام چه‌طور به یک فرقهٔ سیاسی معتقد بود.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
گفتم: اما ما مسلمان‌ها معتقدیم که وقتی قیامت برپا می‌شه، اتفاق‌هایی که در قرآن از آن یاد شده مثل زلزله و از هم پاشیده شدن کوه‌ها و غیره به‌حدی وحشتناکه که مادر فرزندش رو رها می‌کنه و به فکر نجات خودش می‌افته و همهٔ مرده‌ها زنده می‌شن و بعد در محکمهٔ عدل الهی به سزای اعمالشون می‌رسن. همهٔ اینها رو در بیش‌تر آیات قرآن خوندیم. اگر شما به قرآن معتقد باشید باید به همهٔ این‌چیزها معتقد باشید. درحالی‌که می‌دونید هیچ‌کدوم از این اتفاقات رخ نداده، چه‌طور می‌گید که قیامت برپا شده! الهام گفت: همهٔ این چیزها که گفتی طور دیگه‌ای تفسیر می‌شه. حضرت باب که ظهور کرد، قرآن رو تفسیر کرد.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
باز با تعجب پرسیدم: خُب همهٔ ما از پیروان صاحب‌الزمانیم. الهام گفت: ما معتقدیم صاحب‌الزمان ظهور کرده و قیامت برپا شده. با همهٔ کمبودی که از لحاظ علمی نسبت به معلومات الهام داشتم، با این حرفی که از او شنیدم، راستش او و خانواده‌اش را کودن و منحرف یافتم و به ایمان و اعتقاد خود بالیدم و در یک لحظه دلم برای حماقت و نادانی‌شان سوخت. گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟ الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظر هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
نهایتاً با خود گفتم: احتمالاً متفاوت بودن این خانه با خانه‌های دیگر برای این است که با وجود فقیرانه بودن نسبی آن، از مبل و صندلی استفاده شده بود و آن حس غریب که نمی‌خواستم آن را باور کنم این بود که اشیاء به نوعی مرده بودند و آن بوی مبهم شاید بوی کهنه‌گی بود. همهٔ اینها را که کنار هم گذاشتم با خودم گفتم شاید این خانواده یهودی هستند؛ ولی به خودم اجازه نمی‌دادم که افکارم را تنها به دلیل این‌که نمرهٔ خوبی به هوش و ذکاوتم بدهند بیرون بریزم. شاید اشتباه می‌کردم و این برای آنها توهین‌آمیز جلوه می‌کرد. از این‌رو بهتر دیدم چیزی نگویم. گفتم: الی اذیت نکن خوب بگو دیگه. الهام گفت: نه جداً دوست دارم بدونم چی فکر کردی. گفتم: خانم پرتو شما یه چیزی به‌ش بگید. خانم پرتو گفت: الهام اذیتش نکن. المیرا با خنده گفت: راستش منم کنجکاو شدم بدونم چی فکر کردید؟
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸

حجم

۲۵۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۵۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۳۶,۰۰۰
۵۰%
تومان