بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فریب | طاقچه
تصویر جلد کتاب فریب

بریده‌هایی از کتاب فریب

نویسنده:مهناز رئوفی
انتشارات:عهد مانا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۵از ۴۹ رأی
۴٫۵
(۴۹)
فرقه‌ها می‌دانند که اگر بتوانند روابط شما را کنترل کنند می‌توانند شما را کنترل کنند. زمانی که شما برای اولین‌بار وارد جمع فرقه می‌شوید آنها بمباران عشق را روی شما پیاده می‌کنند و دوستان فوری برای شما پیدا می‌کنند. فرقه‌ها می‌کوشند تا ارتباط شما را با دوستان و خانواده‌ها قطع کنند؛ چون آنها از این‌که دیگران نیز بتوانند روی شما نفوذ داشته باشند متنفرند
mahroo
همهٔ بدبختی ما از فقر ایمان ماست نه از فقر مالی، اما می‌دانستم همهٔ آدم‌ها دیر یا زود یک روز به این واقعیت پی می‌برند
Fatemeh Mehraban
شما برای راحتی ظاهری چند صباح این دنیا، آتش جهنم رو برای خودت می‌خری، چون نه‌تنها به نفس خودت ظلم کردی، بلکه زحمات نسل‌های پاک قبل از خود را ضایع کردی، هم نسل‌های باقی‌مانده از خود رو تباه خواهی کرد؛ چون آن‌ها هم از آلودگی‌های روحی و جسمی تو و رعایت نکردن حلال و حرام تو متأثر می‌شوند. در واقع تو ملتی رو آلوده می‌کنی. بی‌اعتنایی به دین، کفره سمانه‌خانم.
fa.rajab
در فرقه‌ها هرگونه اطلاع خارج از جمع خود شیطانی تلقی می‌شود. به اعضا می‌گویند مطالب مخالف فرقه را نخوانند و باور نکنند؛ چون فقط اطلاعات رسمی از سوی فرقه حقیقت دارد و اگر این اطلاعات مخالف فرقه را پیش کسی ببینند آن فرد را از فرقه طرد می‌کنند!
mahroo
گناه من گرچه کوچک بود، اما ناخواسته مرتکب جنایت بزرگی شدم که جبران‌ناپذیر است.
Fatemeh Mehraban
با خودم می‌گفتم اگه یه روز تو رو پیدا کنم تیکه‌تیکت می‌کنم. آتیش می‌زنم، ولی حالا که تو رو این‌جا پشت میله‌های زندان می‌بینم می‌فهمم که قدرت بزرگی اون بالا هست که اگه بخواد انتقام بگیره، به خاک سیاه می‌نشونه.
fa.rajab
کاش می‌شد زمان را مثل عقربهٔ ساعت به عقب برگرداند و از نو شروع کرد.
مهدی
فرصت دور هم جمع شدن اعضای خانوادهٔ ما فقط در وقت خوردن بود؛ یا هنگام شام و ناهار یا وقت چای و میوه. در غیر این‌صورت هرکس مشغول کار خودش می‌شد.
کاربر ۲۰۵۸۳۵۷
در فرقه‌ها با استفاده از تکنتیک کنترل زمان، اعضای وابسته را به‌حدی با ملاقات‌ها و مأموریت‌های بی‌پایان مشغول می‌کنند تا آنها به‌دلیل این‌همه مشغولیت‌های مختلف نتوانند به مسائل شخصی و غیرفرقه‌ای بیندیشند.
mahroo
معتقدیم صاحب‌الزمان ظهور کرده و قیامت برپا شده. با همهٔ کمبودی که از لحاظ علمی نسبت به معلومات الهام داشتم، با این حرفی که از او شنیدم، راستش او و خانواده‌اش را کودن و منحرف یافتم و به ایمان و اعتقاد خود بالیدم و در یک لحظه دلم برای حماقت و نادانی‌شان سوخت. گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟ الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظر هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم.
zahra.n
الهام در کنار المیرا نشسته بود و من و مادرش هم روی یک کاناپه در کنار هم بودیم. وحید و نوید هم مشغول چیدن میز برای صرف ناهار بودند. الهام گفت: فکر می‌کنی مربوط به چیه؟ گفتم: راستش یه چیزی به ذهنم رسید، ولی مطمئن نیستم. الهام لبخندی زد و گفت: چی به نظرت رسید؟ گفتم: حالا بماند می‌شه خودت بگی؟ الهام گفت: نه واقعاً کنجکاو شدم بدونم چی فکر کردی؟ من کمی جابه‌جا شدم. نگاهی به دورتادور خانه کردم. درودیوار را برانداز کردم. حسی که بر من مستولی شد برایم کمی بیگانه بود. بوی خاصی در فضا پیچیده بود. احساس کردم حتی نوع چیده شدن مبل‌ها که با پارچه‌های زخیمی روی آنها را کشیده بودند کمی با سایر خانه‌هایی که تابه‌حال دیده بودم متفاوت است. دنبال این تفاوت می‌گشتم. ذهنم یاری نمی‌کرد. در لحظات کوتاهی همهٔ رشته‌های افکارم را زیرورو کردم.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
فاصلهٔ بین حُرّیت و خَریت فقط یک نقطه است. خیلی از آدم‌ها یک‌شبه حُر می‌شوند و خیلی‌ها هم یک شبه خَر. ما بدبختانه از نوع دوم بودیم.
Fatemeh Mehraban
نهایتاً با خود گفتم: احتمالاً متفاوت بودن این خانه با خانه‌های دیگر برای این است که با وجود فقیرانه بودن نسبی آن، از مبل و صندلی استفاده شده بود و آن حس غریب که نمی‌خواستم آن را باور کنم این بود که اشیاء به نوعی مرده بودند و آن بوی مبهم شاید بوی کهنه‌گی بود. همهٔ اینها را که کنار هم گذاشتم با خودم گفتم شاید این خانواده یهودی هستند؛ ولی به خودم اجازه نمی‌دادم که افکارم را تنها به دلیل این‌که نمرهٔ خوبی به هوش و ذکاوتم بدهند بیرون بریزم. شاید اشتباه می‌کردم و این برای آنها توهین‌آمیز جلوه می‌کرد. از این‌رو بهتر دیدم چیزی نگویم. گفتم: الی اذیت نکن خوب بگو دیگه. الهام گفت: نه جداً دوست دارم بدونم چی فکر کردی. گفتم: خانم پرتو شما یه چیزی به‌ش بگید. خانم پرتو گفت: الهام اذیتش نکن. المیرا با خنده گفت: راستش منم کنجکاو شدم بدونم چی فکر کردید؟
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸
باز با تعجب پرسیدم: خُب همهٔ ما از پیروان صاحب‌الزمانیم. الهام گفت: ما معتقدیم صاحب‌الزمان ظهور کرده و قیامت برپا شده. با همهٔ کمبودی که از لحاظ علمی نسبت به معلومات الهام داشتم، با این حرفی که از او شنیدم، راستش او و خانواده‌اش را کودن و منحرف یافتم و به ایمان و اعتقاد خود بالیدم و در یک لحظه دلم برای حماقت و نادانی‌شان سوخت. گفتم: یعنی شما به قرآن اعتقاد ندارید؟ الهام گفت: چرا ما به همهٔ پیامبران و پیامبر اسلام و دوازده امام و قرآن معتقدیم، اما اعتقادمان بر این است که صاحب‌الزمانی که در همهٔ ادیان منتظر هستند ظهور کرده و با ظهور او قیامت هم برپا شده و صاحب‌الزمان که از نظر ما، باب و بهاست، دیانت جدیدی را از سوی خدا آورده‌اند و ما پیروان آن دینیم.
کاربر ۲۹۴۴۷۵۸

حجم

۲۵۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

حجم

۲۵۵٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۲۰ صفحه

قیمت:
۷۲,۰۰۰
۲۱,۶۰۰
۷۰%
تومان