کتاب خورشید حتماً میتابد
معرفی کتاب خورشید حتماً میتابد
کتاب خورشید حتماً میتابد نوشته آنتونی ری هینتون و لارالاو هاردین است که با ترجمه فاطمه سهسلطانی منتشر شده است. این کتاب روایت زندگی مردی است که بهترین سالهای عمرش را در انتظار اعدام گذراند.
درباره کتاب خورشید حتماً میتابد
آنتونی ری هینتون، سوم آوریل ۲۰۱۵، پس از سی سال تحمل سلول انفرادی در بند اعدامیهای زندان آلاباما، آزاد شد. آقای هینتون کسی که در امریکا، یکی از طولانیترین دورههای محکومیت را در انتظار اعدام تجربه کرده و در نهایت بیگناه شناخته و آزاد شده است. خیلی از ما نمیتوانیم حتی تصور این را بکنیم که دستگیر، به جرمی وحشتناک متهم و زندانی شویم و در نهایت به دلیل نداشتن پول کافی برای استخدام وکیلی کارآزموده به اعدام محکوم شویم. حتی تصور چنین چیزی برای اغلب انسانها غیرممکن است. بااینحال لازم است بپذیریم چنین چیزی در امریکا اتفاق میافتد و باید برای جلوگیری از وقوع مجدد آن کاری بکنیم. این کتاب سرگذشت مردی است که عمرش را در زندان گذراند اما ذهنش در زندان اسر نبود.
خواندن کتاب خورشید حتماً میتابد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به تمام علاقهمندان به خواندن زندگینامه پیشنهاد میکنیم
بخشی از کتاب خورشید حتماً میتابد
همهچیز شبیه یک اعدام بدون محاکمه بود؛ ظاهراً قانونی اما درست برعکس. همهٔ خشمی که تمام این مدت درونم سرکوب میکردم و سعی داشتم با دعا از بین ببرم با قدرت سابق برگشته بود. تنها گناه من سیاهپوست بهدنیاآمدن، یا سیاهپوست بهدنیاآمدن در آلاباما بود. به هر جای دادگاه که نگاه میکردم، صورتهای سفید میدیدم؛ دریایی از صورتهای سفید. دیوارهای چوبی، وسایل چوبی و باز هم صورتهای سفید. فضای دادگاه ترسناک و گیرا بود. احساس مهمان ناخواندهای را داشتم که در کتابخانهٔ مرد ثروتمندی نشسته است. توصیف اینکه قضاوت شدن دقیقاً چه احساسی دارد سخت است. نوعی شرمندگی در آن است. حتی زمانی که میدانی بیگناهی باز هم احساس میکنی چیزی کثیف و پلید وجودت را احاطه کرده است. به من احساس گناه میداد. احساس اینکه روحم را در معرض محاکمه گذاشتهاند و پلیدیاش اثبات شده است. وقتی همهٔ دنیا شما را بد میدانند، سخت است به خوبی خود باور داشته باشید؛ اما من سعی میکردم باور کنم. خدا میداند که سعی میکردم. از بازداشتم به بعد و در تمام طول محاکماتم در روزنامهٔ بیرمنگام صحبت از من بود. از همان لحظهای که پایم را از حیاط مادرم بیرون گذاشتم، مطبوعات حکم گناهکاری من را صادر کردند! همینطور کارآگاهان پلیس، کارشناسان و دادستان که مردی بود با ظاهری تأسفبرانگیز و چانهای عقبرفته با پوستی آویزان. صورتش آنقدر سفید بود که به نظر میرسید حتی یک روز از عمرش را هم بیرون از خانه کار نکرده است. حالا اگر قرار بود من حکم به خباثت کسی بدهم، قطعاً آن فرد دادستان مکگرگور بود. نوعی بدجنسی در چشمان کوچک و نزدیک به همش وجود داشت؛ نفرتی که سخت، پراضطراب و سرد بود. طوری به نظر میرسید که انگار هر لحظه ممکن است عین یک راسوی هار کنترل خودش را از دست بدهد
حجم
۲۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
حجم
۲۸۷٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۳۲۸ صفحه
نظرات کاربران
ازخواندن کتاب بسیار خوشحالم. درطول مدت مطالعه کتاب،با آقای رِی، درترس ها،غم ها،افسوس ها،امیدها ، شادی هاوبه طور کلی درتمام لحظات این سی سال زندگی او دربند،او را فهمیدم ؛واین که همچنان اُمیدوار،به این راهِ سخت و طاقت فرسا ادامه داده هزاران بار به ایشان
درسته از بی عدالتی جاری در سراسر کتاب ناراحت میشدم ولی بسیار شیرین بود بخصوص کتاب صوتی اش خیلی عالی بود با مطالعه این کتاب دید بازتری از دنیای رنگین پوستان به دست آوردم که خیلی مفید بود
یک زمان نه چندان دور سیاه پوست ها در آمریکا حق رای و حق تحصیل نداشتند و حتی بعد از به دست آوردن اینها باز مورد تبعیض بودند از حق نشستن در اتوبوس درحالیکه یک سفیدپوست سرپا بود بگیرید تا
کتاب بسیار روان وتاثیر گذاری می باشد ممنون از طاقچه
تقریبا دو روز زمان برد که کتاب رو بخونم و تموم کنم تو این مدت با نقش اصلی به مدت سی سال در بند ادامی ها زندگی کردم متوجه شدم تبعیض و ظلم چه معنی داره و اینکه ثانیه و
هیچ کس نمی تواند واقعا معنای آزادی را بفهمد مگر اینکه آنرا از دست بدهد.
واقعا کتاب خوب و تاثیر گذاری بود .از زوایای مختلف میشه تأییدش کرد پس خواندنش رو به دوستانی که به خاطره خوانی علاقمند هستند پیشنهاد میکنم.
خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم .امیدوارم در هیچ کجای جهان کسی بی گناه محکوم نشه .
کتاب واقعا تأثیر گذاری بود و تاثیر گذارتر اینکه این کتاب با هدف تقبیح مجازات اعدام و ناعادلانه بودن آن نوشته شده و ما در کشوری داریم زندگی میکنیم که با وجود داشتن تنها یک درصد از کل جمعیت دنیا
لطفا در طاقچه قرار بدید