کتاب غرامت دل
معرفی کتاب غرامت دل
کتاب غرامت دل، نوشته کاظم سلطانی، داستانی زیبا و لطیف است که روایتگر عشقی پرشور و حرارت است. غرامت دل، به دو عشق میپردازد. یکی در حال حاضر و دیگری عشقی که از دل تاریخ سر برمیآورد.
دربارهی کتاب غرامت دل
غرامت دل کتابی دلنشین است که از عشق و نیروی آن سخن میراند. غرامت دل از آن وجد و سروری میگوید که میتواند در جهان هر انسان عاشقی، طوفان به پا کند و دنیایی را خراب کند یا از نو بسازد. داستانی لطیف و زیبا که از دو عشق میگوید. یکی عشقی زیبا و دلنشین که در میان یک استاد و شاگردش در میگیرد و دیگری عشقی آتشین، پر شور و حرارت که داستانش در دل تاریخ جاودانه شده است. کاظم سلطانی در غرامت دل داستانی را تعریف میکند که برای هرکسی که یکبار طعم عشق را چشیده باشد، شیرین است. داستانی که شما را تا انتها همراه خود میکشاند و واردارتان میکند از خود بپرسید آیا تمام اینها افسانه بود یا جادوی زمان آنها را به حقیقت بدل کرده است؟
لیمان، نویسنده جوانی است که برای آموزش داستان نویسی به خانه یکی از بازماندگان زندیه پا می گذارد و در آنجا دل در گرو عشق دختری زیبا می گذارد که از نوادگان لطفعلی خان زند است. عشقی شورانگیز شکل می گیرد اما در همان خانه، عشقی دیگر از دل تاریخ آشکار می گردد. عشقی که در هنگامه مبارزات عباس میرزا با دشمن غداری چون روسیه شکل گرفته است. آذربایجان، سرِ ایران در آتش می سوزد و عشقی در قلب رشیدترین مرد، آتشی دیگر به پا کرده است و او با نیروی این عشق دلیرانه به قلب دشمن نابکار می زند. صحنه های نبرد ایرانیان با روسها در نهایت استادی نوشته شده است. به گونهای که شما خود را در برابر آن مردان دلیر، حی و حاضر احساس خواهید کرد.
کتاب غرامت دل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران رمانهای عاشقانه و تاریخی از خواندن کتاب غرامت دل لذت میبرند.
بخشی از کتاب غرامت دل
یک ساعت بعد در آغاز شب از دل شلوغی شهر لجام گسیخته تهران، خودم را به شمیران و نشانی داده شده رساندم.
' خیابان باغ، کوچه زند، بن بست لطفعلی خان، شماره ۷۱ '
دیوارهای خشتی یک باغ که نمایانگر سالهای دور و از دست رفته بود، در کنار ساختمان های مدرن چند طبقه که چون قارچ به جای خانه های سنتی و دلپذیر تهران می رویند، به چشم می خورد.
تقریباً شهر تهران، بافت خود را از دست داده است و به جز چند بنای تاریخی و حفاظت شده، هیچ اثری از تهران قدیم بر جای نمانده.
در انتهای خیابان پیچ درپیچ ' باغ' که از فراز آن هنوز می شد کوههای شمیران را دید، به کوچۀ پهن و بن بستی رسیدم که روی قطعۀ کاشی محکم و آبی رنگی نام لطفعلی خان زند حک شده بود.
کوچه لطفعلی خان زند!
آه ه ه ه! او کجا و ما کجا؟!
حداقل دویست سال از مرگ او می گذرد و از مرگ هزاران هزار مردمی که در طول این سالها زندگی کرده و رفته اند.
به خانه شماره ۱۷ رسیدم. این خانه در حقیقت یک باغ بود. در بزرگ چوبی آن به ارتفاع چهار متر و عرض شش متر، برابرم چون دژی خودنمایی می کرد. در بالای ستون های در، چراغ هایی درون حبابی شیشه ای و کدر، شبیه فانوس کالسکه ها، پرتو افکن بود. کنده کاری های روی در و فلز کاری های مدور بر بدنۀ در، گذشت صد سال را در ذهنم زنده می ساخت.
دستی روی در کشیدم. آن نجارانی که این درها را ساخته اند، رفته اند و حرفۀ آنها نیز فراموش شده است. حالا فقط درهای آهنین، خانه های ما را حفاظت می کنند.
مستخدمی میانسال و مهربان در را گشود. چهره و کلامش نشان می داد از آمدن من با خبر بوده است.
در برابرم حیاطی بسیار بزرگ قرار داشت، خیلی بزرگ که گلها و درختانی سرسبز همه جای آن را احاطه کرده بودند. باغی بازمانده از باغ های بیشمار تهران و شمیران که آپارتمان ها و برج ها جای آنها را گرفته اند.
یک عمارت بزرگ دو طبقه و دورتر از آن یک عمارت کلاه فرنگی در زیر نور چراغ های باغ دیده می شد. در گوشه و کنار حیاط، باغچه های پر گل و گیاه به چشم می خورد. درختان صنوبر، کاج، چنار و بید مجنون با طراوت و زیبایی بی نظیر مرا به سوی خود می کشاندند.
ساختمان هر دو عمارت بدون شک سالهای بسیاری را پشت سر می گذاشت که اینک محکم و استوار و بی خللی از گذشت زمان، خودستایی می کرد.
با چند ردیف پلۀ آجری عریض به در عمارت رسیدیم. از در قطور چوبی سفید رنگی که بر خلاف ظاهرش به راحتی باز شد گذشتیم.
حجم
۱۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
حجم
۱۷۳٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۵۰ صفحه
نظرات کاربران
بسیار جذاب هست خصوصا نبرد ایران و روس که خیلی عالی روایت شده وحس سربلندی و غرور به ایرانی میده خودم را در میدان جنگ میدیدم کلا نویسنده خوب مطلب و احساس را منتقل کرده زوایای تاریخ که پنهان هست
در مورد اسم راوی توضیحی داده نشد. این اسم مربوط به چه دین یا فرهنگی بود? چرا عمه ثریا اینقدر به راوی اعتماد کرد? از کجا راوی اینقدر اطلاعات تاریخی داشت? او که دانای کل نبود. توصیفات بسیار زیبا و