دانلود و خرید کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد کاظم سلطانی
تصویر جلد کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

معرفی کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد نوشته کاظم سلطانی (لکیامیم) دو داستان درباره رشادت‌های مردم ایران و خیانت‌های برخی در دوران مغول می‌خوانید که به سلطان جلال‌الدین خوارزم‌شاه و مردان شجاعش تقدیم شده است.

هدف نویسنده از نوشتن این داستان بیاد آوردن رشادت‌ها و شجاعت‌های مردمانی است که اینک در غبار تاریخ گم شده‌اند، نه نامی و نه نشانی از آنها باقی است. آنچه ما داریم و آنچه هستیم حاصل آن شجاعت‌ها و آن جانفشانی‌هاست. 

درباره کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد.

در این کتاب کوچک، دو داستان می‌خوانید که از کتاب منهاج سراج اقتباس شده‌اند. داستان نخست شرح مردانی است که در برابر دشمن زشت خو و نفرت انگیز از جان می‌گذرند و در داستان دوم شرح مردانی بزدل، ترسو و خائن است که تنها به حفظ جان خود بسنده می‌کنند و سرزمین خویش را به دشمن می سپارند.

خواندن کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به داستان‌های تاریخی بر اساس واقعیت را به خواندن این کتاب دعوت می‌کنیم

جملاتی از کتاب ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد

سال ۱۲۰۰ میلادی بود. سالی سراسر ناامیدی و ترس. سالی که حتی برای یک لحظه هم نمی توانستی احساس شادمانی و خوشی داشته باشی. خوردن و آشامیدن برایت لذتی نداشت.

از سر ناچاری می خوردی تا گرسنه و تشنه نباشی. خواب حتی در نیمه های شب به چشمانت راه نمی یافت و از تو می گریخت چون از سکوت آرامش بخش شب اثری نبود. از هر طرف صدای ضجه ای، فغانی، فریادی و نعره ای با همهمه های هراس آوری به گوش می رسید. نه گرمای خورشید تو را گرم می کرد و نه سرما تو را سرد!

گویی جسم و روحت از هر آنچه که برایش آفریده شده بود، دوری می جست و تو را نمی خواست. فقط زنده بودی، همین.

حیوانات چه کوچک و چه بزرگ، چه اهلی و چه درنده، لذت بیشتری از زندگی می بردند و تو افسوس می خوردی ای کاش می توانستم یک روز، فقط یک روز جای آنها باشم.

جای آن مورچه ریز و قهوه ای رنگ که می توانست به سوراخی در زمین فرو رود و آسوده و ایمن زندگی کند. اما نمی توانستی. محال بود چرا که مدت ها بود نحوست و بلایی عظیم بر زمین نازل شده بود که پایانی بر آن متصور نمی شد مگر با مرگ تو!

گویی دنیا به پایان خود رسیده باشد. اما در این زمان که مرگ، راه نجات و خلاصی تو از آن بلایا بود، تو زندگیرا می خواستی. میل شدیدی برای زندگی داشتی تا زنده بمانی و زندگی کنی. از مرگ می گریختی و امید داشتی تا زنده بمانی اما آنچه فکر می کردی امید است در حقیقت وحشت بود، وحشتی که شب و روز را یکسان می ساخت: تاریکی.

در آن سال که تاریکی مرگ همچون خسوفی ابدی بر زمین نازل شده بود، من سی و هفت سال داشتم و در زمره سرداران سلطان محمد خوارزمشاه، زندگی بدون دغدغه ای را در شهر غزنین، در یک پادگان نظامی که کارش حراست از مرزهای ایران بود، می گذارندم.

غزنین، شهری زیبا، آباد، سرسبز با زمین های حاصلخیز که گندم زار آن همچون خوشه های طلا بود. باغ های میوه آن به بهشت تنه می زد. شهری سراسر خوشی و شادمانی. نگین درخشانی به یادگار از سلطان محمود غزنوی که با قدرت از قلب ایران تا کناره های سند را در اختیار خود داشت.

sonsky7
۱۴۰۲/۱۲/۲۴

این کتاب روایتی است از دو داستان که در یک زمان اتفاق می‌افتد. در زمان حمله مغول ها به خاک وطنمان ایران که یک روایت درباره رشادت و دلاوری مردان شجاع و دیگری روایتی از یک نظامی عافیت طلب است

- بیشتر
سینا
۱۳۹۹/۰۱/۰۹

کتاب روی موضوع تازه ای دست گذاشته متنش جذاب و روان است. اما داستان کوتاه های آن هیچ داستان جذابی ندارند.

ای مردان شجاع ایران شما را از یاد نخواهد برد
ᶜʳᶻ
من بدون آنکه از خود نامی ببرم اینها را نوشته ام. بدون شک در سالهای بس دور اگر این نوشته ها بدست کسی بیفتد حتما می خواهد نام مرا بداند. من به عنوان یکی از سرداران سلطان محمد با صداقت کامل آنچه را که می خوانید نوشته ام. اگر نامم را نمی بینید نه بخاطر حفظ آبرو و شرافت خودم است... نه ... تنها بخاطر حفظ آبروی مادرم خواهد بود چرا که هر کسی را با نام مادرش می شناسند.
Armita

حجم

۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

حجم

۵۸٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۴۷ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان