کتاب من منهای تو
معرفی کتاب من منهای تو
من منهای تو رمانی عاشقانه و اجتماعی نوشته فاطمه عبدالمجیدی است که داستان عشق آسمانی دو دلداده را روایت میکند..
درباره کتاب من منهای تو
نیلوفر دختری است که در کلاس سهتار با پسری به اسم میلاد آشنا میشود و ازدواج میکنند. نیلوفر دانشجوی خبرنگاری و میلاد دانشجوی وکالت است. آنها عاشق هم و بسیار به هم وابسته هستند. روزها برای دو عاشق به خوبی سپری می شود اما کار آنها یعنی خبرنگاری و وکالت جوری است که با ناکامیها، شکستها و بدبختی مردم روبهرویند اما چیزی مانع عشق آنها نمیشود تا این که میلاد در یک تصادف رانندگی جانش را از دست میدهد و...
خواندن کتاب من منهای تو را به جه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این داستان داستانی عاشقانه و ناب است که دلدادگان و دوستداران داستان عاشقانه از خواندش لذت خواهند برد.
بخشی از کتاب من منهای تو
نیلوفر و میلاد نزدیکی خونهٔ پدر نیلوفر جایی برای پارک ماشین پیدا نکردند. آنقدر شلوغ بود که آنها تصورش را هم نداشتند. بالاخره با فاصلهٔ زیاد ماشن را پارک کردند، در هنگام پیاده شدن از ماشین میلاد کاملاً نیلوفر را زیر نظر داشت و مدام مواظب او بود که دنبالهٔ بلند لباس مشکلی برایش درست نکند. در کنار هم قدم به داخل حیاط گذاشتند. همهجا بسیار زیبا چراغانی شده بود، لامپهای رنگی به طرز خاصی جای جای حیاط و دیوارها و لابهلای درختان را پر کرده بود. از همان جلوی در حیاط سلام و احوالپرسیها شروع شد. از بزرگ تا کوچک از دختر تا پسر هر کسی که آن دو را با هم میدید در دل زیباییشان را میستود و تحسینشان میکرد. خیلی با حسادت به آن دو مینگریستند. اما نیلوفر و میلاد سرمست از عشق یکدیگر پا به پای هم قدم میگذاشتند و توجهی به عکسالعملهای دیگران هم نداشتند. نیما و شیدا درست مثل لیلی و مجنون بودند. دست در بازوی یکدیگر حلقه کرده بودند و شادی میکردند. نیلوفر و میلاد با ذوق و اشتیاق به سمت آنها رفتند. عروس و داماد با نزدیک شدن آنها از جایگاه خود برخواسته و با هم خوش و بش کردند.
نیما با دیدن آن دو سوتی بلند سرداد و گفت:
به به عروس و داماد آینده، چقدر به خودتون رسیدید! ندزدنتون بابا!
سپس چشمکی به میلاد زد و گفت:
میخوای ما بلند بشیم شما بنشینید.
میلاد شوخی او را جدی قلمداد کرد و گفت:
ای دستت درد نکنه من یکی که از خدامه، نظر تو چیه نیلوفر؟!
نیلوفر خندهای سر داد و گفت:
بس کن میلاد، نیما یه چیزی گفت مبارک خودشون باشه، صندلی دامادی کم از تخت پادشاهی نیست. انشاا... که خوشبخت بشین. شیدا درحالیکه نیلوفر را در کنار خود مینشاند آهسته زیر گوشش زمزمه کرد:
وای نیلو تو چقدر امشب ماه شدی دختر، مواظب خودت باش. امشب آقا میلاد دیوانه نشه خیلیه.
نیلوفر با شرم میلاد را نگریست و گفت:
بس کن شیدا تو دیگه چرا این حرفو میزنی عزیزم!
میلاد بعد از کلی خوش و بش و شوخی با نیما دست نیلوفر را گرفت و گفت:
قرار نیست اینجا بنشینی، تو امشب فقط باید کنار من باشی و برای اینکه بیشتر لج نیما رو در بیاره دستش را به دور کمر نیلوفر حلقه کرد و گفت:
به کوری چشم بعضیها!
حجم
۲۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه
حجم
۲۳۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۷۰ صفحه