کتاب زورق کوچک

در این کتاب دو داستان زورق کوچک و قلب باوفا نوشته کاظم سلطانی (لکیامیم) را می‌خوانید. داستان‌های کاظم سلطانی ساده هستند و زبانی روان اما فاخر دارند و محتوای آنها عموما بومی و برگرفته از فرهنگ کهن ایرانی است.

درباره داستان زورق کوچک

بهشت کجاست و جهنم چیست ؟ دو پرسشی که همیشه برای مردمان با ایمان وجود داشته است.

افسانه‌ها، حکایات و داستان‌های فراوانی در این باره نوشته شده است. از داستان موبدی که به جهان دیگر سفر می‌کند تا الهی دانته که سرتاسر آن در جهنم و بهشت می‌گذرد همه در صد پاسخگویی به این دو پرسش هستند.

داستان زورق کوچک هم پاسخ به این سوأل را در قالب داستانی فانتزی بیان می‌کند. زورق کوچکی که در طوفان صاحب خود را از دست داده، خودش را در مرگ او مقصر می‌داند به همین دلیل می‌خواهد در آتش جهنم بسوزد. او به کمک پلی خود را به جهنم می‌رساند اما با اتفاقاتی که می‌افتد درمی‌یابد همان‌گونه که رفتن به بهشت آسان نیست پا گذاشتن به دوزخ هم آسان نیست.

سلطانی داستان خود را به گونه‌ای تعریف می‌کند که خیلی زود خواننده به زورق کوچک دلبسته می‌شود. حرف‌های ساده و بی آلایش زورق کوچک به راحتی خواننده را مجذوب و با خود همراه می‌کند تا از سرانجام زورق آگاه شود.

خواندن کتاب زورق کوچک را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به داستان‌ها و افسانه‌های فارسی

بخشی از کتاب :

زورق با صدای بلند گفت : نوبت ؟! نوبت را می خواهم چه کنم من که آرزوی رفتن به بهشت را ندارم. من می خواهم به جهنم بروم. فکر نمی کنم برای رفتن به جهنم نیازی به نوبت باشد بگذارید بگذرم.

همه کسانی که آن حرف ها را از زورق شنیدند به سمت او نگریستند و همه چیز یادشان رفت.

وحشت زده گفتند: جهنم !  آه ه ه ه !

زورق محکم گفت: بله جهنم ! می خواهم به جهنم بروم لطفا اجازه بدهید بگذرم. ممنونم.

همه، راه را تا برابر آن میز خوش رنگ برای او گشودند، میزی که طراوت و بوی دلآویزی از آن برمی خاست. ماموران الهی همان فرشتگانی که در آن سوی میز ایستاده بودند او را نگریستند...