بریدههایی از کتاب پدر سرگی
۳٫۹
(۵۵)
هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت میداد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس میکرد.
Mohammad
اینجور زندگی برای من فقط مایهٔ ملال است. من چیزی می خواهم که زندگی را زیرو رو کند.
Mohammad
پاشنکا برای خدا زندگی می کند، به این خیال که برای مردم زنده است. بله، یک کار نیک، یک پیاله آب که بیطمع پاداش به تشنهای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کردهام. از خود پرسید: «آیا بهراستی ذرهای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟» و جوابش این بود:«بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرتخواهی و شهوت نام در چشم مردم پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جستوجوی خدا خواهم رفت.»
moko
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
mahsa
بله، یک کار نیک، یک پیاله آب که بیطمع پاداش به تشنهای داده شود ارجمندتر از همهٔ کارهای خوبی است که من در راه مردم کردهام. از خود پرسید: «آیا بهراستی ذرهای نیت صدق نسبت به خدا در دل من بود؟» و جوابش این بود:«بله، بود، اما هر چه بود با علف هرز شهرتخواهی و شهوت نام در چشم مردم پوشیده و آلوده شده بود. بله، برای کسی که مثل من برای کسب نام در نظر مردم زندگی کرده خدا وجود ندارد. من از این پس به جستوجوی خدا خواهم رفت.»
amini
«من از یمن دوستی... تو خود را شناختم و دانستم که بهتر از آنم که گمان میکردم.»
نیلوفر معتبر
انگشتی به جانبش تکان داده، و از او دورشوان گفته بود: «میدانید که من از همهچیز خبر دارم، منتها بعضی چیزها هست که نمیخواهم بدانم.» و به قلبش آشارهکنان افزوده بود: «ولی همهچیز این جا ثبت میشود.»
Standing MAN
سر تکان داد و در دل گفت: «نه، این درست نیست. اینها همه فریب است. مردم را میتوان فریب داد اما خود و خدا را ممکن نیست. من کجا و روحانیت آسمانی کجا! من یک آدمک مضحک درخور ترحم بیش نیستم!»
محمد یغمائی
میفهمید که برادرش راهب شده است که برتر از کسانی باشد که خود را از او برتر میشمردند و درست میفهمید.
saeed_vadi
چشمان عاشق البته نابیناست
محمدرضا زاهدی
«خدایا من به تو ایمان دارم. کمکم کن تا با سستی ایمان بجنگم.
شاهراه
هر قدر به عقیدهٔ مردم کمتر اهمیت میداد وجود خدا را در خود نیرومندتر احساس میکرد.
Standing MAN
اگر میتوانست به مردم خدمتی بکند یا مشکلی را با راهنمایی برایشان آسان سازد یا ستیزهجویانی را آشتی دهد هرگز سپاسی نمیدید زیرا جایی ماندنی نمیشد و بهتدریج خدا در او تجلی میکرد.
amini
زندگیاش همه محنت بود، اما نه به سبب روزه داشتن و دعا خواندن. اینها زحمتی نداشت. مشقت اصلی مبارزهٔ باطنی بود، مبارزه با خود، بهطوری که هیچ انتظار نداشت که کار تا به این اندازه دشوار باشد. رنج او از دو منبع بود. یکی شک و دیگری شهوت، و این دو دشمن همیشه باهم بر او میتاختند. او گمان میکرد که این دو باهم رابطهای ندارند و دو دشمن مجزایند. حال آنکه یکی بودند. همین که بر شک چیره میشد آتش شهوت نیز خاموش میگردید. اما او خیال میکرد که این دو بلا از دو شیطان جداست و جداجدابا آنها میجنگید.
amini
این تحول از اوان کودکی دراو صورت میپذیرفت و هر چند به اشکال بسیار گوناگون تظاهر میکرد، در حقیقت یکی بیش نبود. به این معنا که سودایی شعلهورش میداشت که در هر کاری که در زندگی پیش میگرفت موفق شود و بهکمال. میخواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد. مثلاً در درس های دانشکده یا تمرینهای نظامی بهقدری جدیت میکرد که همه به او آفرین گویند و نمونهاش بشمارند. وقتی به یک هدف میرسید هدف دیگری برمیگزید.
Ailin_y
عشق آنها به او برایش خوشایند بود، به آن احتیاج داشت، اما خود نسبت به آنها چنین احساسی در دل نداشت. دلش از عشق خالی بود. از افتادگی و آزادگی و پاکی نیز دور بود.
Ailin_y
میخواست چنانکه عادتش بود در وقت ناامیدی دعا کند. ولی به که متوسل شود؟ دعا به درگاه که بکند؟ دیگر به خدا اعتقاد نداشت. دلش خالی بود، چشمهای خشکیده!
Ailin_y
همین ضرورت اطاعتِ محض از بزرگ پدر هر گونه تردید را در دل او از میان میبرد. اگر این اطاعت کامل نبود یکنواختی و طول مراسم نماز، و اختلال صلح داخلی صومعه که حاصل دیدار بازدیدکنندگان بود، یا نقایص اخلاقی راهبان، همه اسباب رنج او و ناگواری زندگیاش میشد
Mahsa Saadati
همین ضرورت اطاعتِ محض از بزرگ پدر هر گونه تردید را در دل او از میان میبرد. اگر این اطاعت کامل نبود یکنواختی و طول مراسم نماز، و اختلال صلح داخلی صومعه که حاصل دیدار بازدیدکنندگان بود، یا نقایص اخلاقی راهبان، همه اسباب رنج او و ناگواری زندگیاش میشد
Mahsa Saadati
سودایی شعلهورش میداشت که در هر کاری که در زندگی پیش میگرفت موفق شود و بهکمال. میخواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد.
saeed_vadi
«من تازه در این لحظه نورانیترین سعادتی را که ممکن است نصیب مردی بشود درمییابم.» و با لبخند آزرم افزود: «و این شمایید، شمایید که این سعادت را نصیب من کردهاید.»
saeed_vadi
اما دقایقی میرسید که آنچه او را زنده میداشت و به زندگیاش معنایی میبخشید ناگهان به چشمش تیره میآمد. البته اعتقادش را به آن از دست نمیداد ولی دیگر آن را عیان نمیدید. نمیتوانست یقینی را که میخواست در خود فراخواند و خاطراتش، و هیهات، پشیمانی از پیش گرفتن این راه بر دلش میتاخت.
Rastaa Rajabi
به این معنا که سودایی شعلهورش میداشت که در هر کاری که در زندگی پیش میگرفت موفق شود و بهکمال. میخواست به هر قیمت شده تحسین و تعجب همه را برانگیزد
Naarvanam
وقتی به یک هدف میرسید هدف دیگری برمیگزید.
Naarvanam
همیشه هدفی دیگر نیز داشت که آن را دنبال میکرد و این هدف، هر قدر هم ناچیز بود، او تمام توان خود را صرف رسیدن به ان میکرد و برای ان زنده بود تابه آن دست یابد.
Naarvanam
اما به تنهایی و مراقبه احتیاج داری تا بر غرور خود چیره شوی. خدا راهت را روشن کند!»
Naarvanam
ولی من نمیتوانم. اینجور زندگی برای من فقط مایهٔ ملال است. من چیزی می خواهم که زندگی را زیرو رو کند.
Naarvanam
زندگیاش همه محنت بود، اما نه به سبب روزه داشتن و دعا خواندن. اینها زحمتی نداشت. مشقت اصلی مبارزهٔ باطنی بود، مبارزه با خود، بهطوری که هیچ انتظار نداشت که کار تا به این اندازه دشوار باشد. رنج او از دو منبع بود. یکی شک و دیگری شهوت، و این دو دشمن همیشه باهم بر او میتاختند. او گمان میکرد که این دو باهم رابطهای ندارند و دو دشمن مجزایند. حال آنکه یکی بودند. همین که بر شک چیره میشد آتش شهوت نیز خاموش میگردید. اما او خیال میکرد که این دو بلا از دو شیطان جداست و جداجدابا آنها میجنگید.
Naarvanam
چرا این دنیا را با این همه زیبایی آفریدهای و بهرهگیری از آنها را گناه قرار دادهای و بندگانت را به پرهیز از آنها سفارش کردهای؟ چرا وسوسه را برای ما آفریدهای؟ وسوسه! ولی آیا همین وسوسه نیست که من میخواهم از شادیها و لذتهای زندگی بگریزم و برای آخرت توشهای به جایی بفرستم که شاید موهوم باشد؟
Naarvanam
مردم را میتوان فریب داد اما خود و خدا را ممکن نیست.
Naarvanam
حجم
۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
حجم
۸۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۷
تعداد صفحهها
۸۴ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان