کتاب عاشق داعشی من
معرفی کتاب عاشق داعشی من
کتاب عاشق داعشی من که پیش از این با نام داعشی خاطرخواه هم منتشر شده است رمانی نوشته هاجر عبدالصمد است که مهدیه داوودی آن را به فارسی ترجمه کرده است. عاشق داعشی من اولین رمان هاجر عبدالصمد است. او در این رمان از جنایات داعش در قالب رمان عاشقانه، پرده برمیدارد.
درباره کتاب عاشق داعشی من
این داستان ر وایت دخترانی است که با سرخوردگی از ظلم و بیداد جامعه در دام اندیشههای مسموم داعشی گرفتار میشدند. زمانی دیر به حقیقت ماجرا پی میبردند. زمانی که در دست عدهای انساننمای وحشی گرفتار شده بودند.
لیلی در زندگیاش با مشکلات زیادی روبهرو است که سمیره، دوستش پیشنهاد پیوستن به داعش را میدهد، او با چیزهایی که میشنود متقاعد میشود که به این گروهک بپیوندد. اول کار همهچیز جالب و حتی محترمانه است اما در پس پرده این گروهک چیزهایی است که کمکم هویدا میشود حوادث تهدیدکنندهای که زندگی لیلی و خانوادهاش را هدف گرفته است.
درباره هاجر عبدالصمد
هاجر عبدالصمد، نویسندهی مصری، متولد اکتبر ۱۹۸۹، فارغالتحصیل دانشکدهی حسابداری از دانشگاه المنصوره، چند سالی است که در عرصهی نویسندگی قلم میزند.
«عاشق داعشی من (حبیبی داعشی)» نخستین رمان اوست. قبل از نگارش این رمان، دو داستان کوتاه به نامهای «پیراهن بلند سفید» (فستان الابیض) و «مرد غریبه» (الرجل الغریب) در کتاب «الوان» ویژه داستان کوتاه عرب در ۲۰۱۵ از او چاپ شدهبود.
بخشی از کتاب عاشق داعشی من
روز سفر رسید و دخترها سوار جیپ شدند و مصطفی تا فرودگاه بردشان. معلوم نبود درآخر چهچیزی منتظرشان باشد.
هواپیما در فرودگاه استانبول بهزمین نشست. دخترها هرچه امسلمان یادشان داده بود انجام دادند و کمکم به خانه امبلال رسیدند، او که معلوم بود منتظرشان بوده، به دخترها خوشآمد گفت، بعد بردشان به اتاق پذیرایی.
دو تا دختر دیگر هم آنجا نشسته بودند، امبلال گفت:
بفرمایین! این هاله و اون هم حیاه است. از تونس اومدن. باهم گپی بزنید تا من براتون چیزی آماده کنم، حتماً خیلی گرسنه هستین.
دخترها بعد اجازهای که امبلال صادر کرد، باهم آشنا شدند، فهمیدند حیاه مترجم زبان فرانسوی است، ولی هاله کارشناس مدیریت بازرگانی و البته بیکار!
لیلی گفت: شما چجوری از تونس تا اینجا اومدین؟
حیاه گفت: برادران داعشی برای ما توی لیبی ویزای کار جور کردند و ما اول رفتیم لیبی، چند روزی اونجا منتظر موندیم و بعدش با هواپیما اومدیم ترکیه. الآن هم که خونهٔ امبلالیم.
الان چند روزی میشه که اینجا منتظریم، بهمون گفتن یه نفر قراره از مصر بیاد و راهنما بشه و ما رو ببره سوریه.
دخترها دور میز غذاخوری نشستند. میز پر از خوراکیهای خوشمزهٔ ترکیهای بود. امبلال تا میتوانست کاری کرد به دخترها خوش بگذرد و به آنها گفت پسرش هم یکی از مردان داعش است و قرار است بیاید و آنها را به انطاکیه ببرد.
بعد از غذا، امبلال بهشان گفت به اتاقها بروند و استراحت کنند و تا زمان رفتن همانجا بمانند. دخترها هم گوش کردند، رفتند و خوابیدند تا برای سفری طولانی و سخت آماده شوند.
دم غروب، بلال آمد تا دخترها را ببرد. بلال قبل از خروج از خانه، بهشان گفت:
اگه کسی ازتون پرسید اینجا چهکار میکنید، فقط بگید گردشگرید و منهم راهنماتونام. دولت ترکیه این روزها خیلی سختگیر شده، ازتون میخوام خونسرد باشید، خیالتون راحت، من کارت راهنمای گردشگری دارم و میخوام شما رو به انطاکیه ببرم.
حجم
۱۹۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
حجم
۱۹۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۲۹۲ صفحه
نظرات کاربران
کتاب واقعا ضعیفی بود.خود خانم عبدالصمد گفته برای نوشنش تحقیق نکرده و چیز زیادی از داعش نمیدونه. درضمن معتقده امریکایی ها داعش رو نساختن بلکه داعش مجموعه ای از آدم های مظلومیه که از جامعه طرد شدن و واقعا بد
کتاب بسیار بسیار سطحی ای بود و بیشتر به درد مجلات زرد میخورد.
اگه دوست دارید با یه رمان آبکی که هیچی نداره مواجه بشید حتما این کتابو بخونید
این داستان ی چیزش میلنگه و به دل نمیشینه
کتاب جالبی نبود. عاشقانههای کلیشهای و ابتدایی، سطح پایین و ادبیات کوچهبازاری. خوندنش وقت تلفیه؛ اصلاً و ابداً توصیه نمیشه.
این کتاب نسبت به خاطرات دیگهای که تو این زمینه نوشته شدن؛ جذابیت کمتری داره. اما از یه جهت خیلی مهمه! این که توجه کنیم چه طور گروههای تروریستی مثل داعش از انسانهای افسرده و شکستخورده ضدقهرمان میسازند. و بعد
بسیاااااااااار کتاب سطح پائین و چیپی بود، اتفاقات با عقل جور در نمیومد، شناخت کافی از داعشی ها نداشت، خیییییییلی مضخرف بود لطفاً وقتتون رو صرف کتاب بهتری کنید❤️
سلام به نظرم کتاب بیشتر از اینکه به مقوله داعش و زندگی تو بطن این گروه تروریستی بپردازه، یک زندگی نامست که ممکنه تو هر فضای دیگه ای هم رخ بده. و عنوان بیشتر برای جلب مخاطب هست تا بازتاب واقعیتهای
داستان جالبی بود و همچنین من شخصیت عمر رو خیلی دوست داشتم که اخرش مرد 😐 احساس میکنم نویسنده یک جاهایی که نیاز نبود رو الکی سانسور کرده. مثلا در روایت خواندن خطبه عقد نام برده نشد که رفتیم خطبه خوندیم،فقط
در باره زنی مطلقه که بر اثر فشار های روحی به داعش میره... کتاب اطلاعات دقیق و خوبی از داعش نمیده و یه مقدار اتفاقاتش غیر واقعیه و با عقل جور درنمیاد البته از لحاظ جذابیت طوری بود که شما رو هرچند