دانلود و خرید کتاب بردپیت سیاه شراره شریعت‌زاده
تصویر جلد کتاب بردپیت سیاه

کتاب بردپیت سیاه

انتشارات:نشر سنگ
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بردپیت سیاه

برد پیت سیاه نام رمانی از نویسنده معاصر، شراره شریعت‌زاده است. 

 درباره کتاب بردپیت سیاه

قهرمان داستان زنی است که از یک طرف مشغول بازاندیشی رابطه‌اش با مردی متفاوت است، و از طرف دیگر، از یک سقط جنین عبور کرده و به سرعت مشغول فکر کردن دوباره به این اقدام می‌شود. علاوه بر این، بازاندیشی روابط کاری و شکل ارتباط با خانواده، جنبه‌ی دیگری از حضور این مفهوم در این رمان کوتاه است.

در شیوه‌ی روایت، شریعت‌زاده توجه ویژه‌ای به زبان دارد و توانسته است نگاه متفاوت را با زبان متمایز اجرا کند که هماهنگی خوبی با محتوای کتاب دارد.

خواندن کتاب برد پیت سیاه را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

 علاقه‌مندان به رمان ایرانی مخاطبان اصلی این کتاب‌اند.

درباره شراره شریعت‌زاده

شراره شریعت‌زاده متولد ۱۳۵۴ و کارشناس ارشد برق است، اما هشت سال است که داستان می‌نویسد و به عنوان روزنامه‌نگار حوزه‌ی کتاب و ادبیات فعالیت می‌کند. او کار نوشتن را از سال ۱۳۹۰ در کارگاه‌های داستان‌نویسی سیاوش گلشیری شروع کرد و بعد، با کلاس‌های رمان حسین سناپور و محمدحسن شهسواری ادامه داد. بردپیت سیاه سومین رمان شریعت‌زاده است، اما نخستین کتاب اوست که چاپ می‌شود.‌‌‌‌‌‌

بخشی از کتاب برد پیت سیاه

نفس‌کِش، ضامن را کشیدم. کوله‌ام را پرت صندلی مخملِ انتظار کردم. شالم روی شانه‌هایم زِره شد. چشمم به قیچی افتاد که مسیح‌وار میخکوب سینه‌‌‌ی دیوار بود. قیچی را قاپیدم. میخ از ترس افتاد. تا آن‌جا که دستم رسید بیخ شلاق را چیدم و پرت سطل پلاستیکی قرمز کردم. چشم‌هایم را بستم. نفس عمیقی کشیدم. انگار تارها بیخ گلویم را بسته بودند. موها تاریخ‌نگارند، سوار قالیچه‌ی سلیمانت می‌کنند و می‌برند به ناکجا. از جایی که پیچ خوردند. آویزان شدند تا جایِ دستی که حلقه نماند دور کمر. گاهی باید از بیخ بریدشان. به نیت ریشه کنیِ خاطرات هرز.

محبوبه غلامی
۱۳۹۹/۰۹/۲۸

کتاب جالبیه اما خوندنش سخته شبیه دیالوگ های سعید نعمت اله هر کسی نمی تونه بخونش

راست می‌گویند آدم هرچه دارد از پَر قُنداقش دارد. دیروزِ آدم است که امروز و فردایش را می‌سازد.
M.Taha
تا آن‌جا که دستم رسید بیخ شلاق را چیدم و پرت سطل پلاستیکی قرمز کردم. چشم‌هایم را بستم. نفس عمیقی کشیدم. انگار تارها بیخ گلویم را بسته بودند. موها تاریخ‌نگارند، سوار قالیچهٔ سلیمانت می‌کنند و می‌برند به ناکجا. از جایی که پیچ خوردند. آویزان شدند تا جایِ دستی که حلقه نماند دور کمر. گاهی باید از بیخ بریدشان. به نیت ریشه‌کنیِ خاطرات هرز.
Narjesbn
خاطرات لخت و برهنه سر دیوار نشسته‌اند و پای‌شان را تکان‌تکان می‌دهند. از دور که تو را می‌بینند، جست می‌زنند و دنبالت راه می‌افتند. حواست نباشد لِنگ می‌بندند و زمینت می‌زنند. این‌جا زندان خاطرات است و تو محکومی به ابد در این زندان.
Narjesbn
تُف به این زندگی که برای آن‌چه به سرِ ما می‌آورد توضیح نمی‌دهد. حتی صبر نمی‌کند جای زخم‌هایت را لیس بزنی تا کمی آرام بگیری.
Narjesbn
جایی خوانده بودم هر آدمی اگر تمامش عقرب نباشد، حتماً یک نیمه‌اش عقرب است. فرصت پیدا کند نیشش را می‌زند.
Narjesbn

حجم

۱۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

حجم

۱۰۳٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۲ صفحه

قیمت:
۸,۰۰۰
تومان