کتاب رومانوفها
معرفی کتاب رومانوفها
رومانوفها، قتل، شورش و سقوط روسیه اثری از کندیس فلمینگ درباره تحولات دوره پایانی حیات سیصدساله رومانوفها در روسیه است.
روسیه همچنان بزرگترین کشور روی کره زمین است. با همه فراز و نشیبی که در قرون اخیر در این کشور شکل گرفته است، این کشور همچنان یکی از قدرتهای بزرگ روی کره زمین است.
در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم، روسیه همچنان دژ استبداد باقی مانده بود. هرچند سرمایه های محدود آلمانی و فرانسوی در بخشهای اروپایی روسیه، روند گسترش صنایع و افزایش کمی و کیفی طبقه کارگر را در این کشور فراهم کردند، ولی روسیه هنوز راهی طولانی در پیش داشت تا زمینههای برپایی انقلاب سوسیالیستی را فراهم آورد.
نظام تزاری روسیه با بهره مندی از پشتیبانی موثر و تعیین کننده کلیسا، پایه های قدرت سیاسی- اقتصادی خود را محکم ساخته بود اما نابرابری، فقر و تیره بختی روزافزون مردم در سراسر روسیه گسترش می یافت تا این که بلاخره این نظام سلطنتی هم شکسته شد و طوفان عدالتخواهی در روسیه هم آغاز شد.
درباره کتاب رومانوفها
کندیس فلمینگ در این کتاب در مورد فروپاشی خاندان سلطنتی رومانوف در روسیه تصویری جذاب برای خوانندگان فراهم می کند، که به خوبی تحولات دوره پایانی حیات سیصدساله رومانوفها را دربر گرفته است.
او با بیان آنچه بر خانواده سلطنتی روسیه در واپسین روزهای امپراتوری تزارها گذشت، سرانجام غمبار و هولناک آنان را توصیف کرده است و با بررسی روند پیداشدن اجساد و بقایای جنازه های خانواده تزار نیکلای دوم، سعی کرده این دوره از تاریخ روسیه را برای خوانندگان رمزگشایی کند.
بخشی از کتاب رومانوفها
در ۲۱ مارس، یک روز پیش از بازگشت نیکلای به تزارسکو سلو، الکساندرا، پیر گیلیارد را به اتاق پذیرایی خود فراخواند. بچهها باید از استعفای نیکلای خبردار میشدند. الکساندرا پرسید آیا آقای معلم این خبر را به الکسی خواهد داد؟
گیلیارد این وظیفه را پذیرفت.
ملکه گفت: «به دختران خودم خواهم گفت.» او با آرامش و صورتی رنگپریده از پلهها بالا رفت و وارد اتاقی شد که بچهها در بستر بیماری خوابیده بودند. کسی نمیداند او به آنها چه گفت ولی هر چه بود، همه را به گریه انداخت.
آن طرف سالن، پیر گیلیارد کنار الکسی نشسته بود. او ابتدا به پسر دوازده ساله گفت پدرش دیگر هیچگاه به استاوکا باز نخواهد گشت.
الکسی پرسید: «چرا؟»
گیلیارد پاسخ داد: چون پدرت دیگر نمیخواهد فرمانده کل باشد. سپس افزود: «میدانی؟ پدرت دیگر نمیخواهد تزار باشد.»
الکسی فریاد زد: «چی؟ چرا؟»
آموزگار پاسخ داد: «او خیلی خسته است و اخیراً مشکلات زیادی داشته است.»
الکسی تلاش کرد داستان را درک کند: «ولی چه کسی تزار خواهد شد؟»
گیلیارد پاسخ داد: «نمیدانم. شاید هیچ کس نداند.» الکسی در حالیکه زیر پتویش بیقراری میکرد گفت: «اگر کسی تزار نخواهد شد، چه کسی بر روسیه حکمرانی میکند؟»
گیلیارد به او در مورد حکومت موقت توضیح داد.
اما به بچه نگفت که همه آنها زندانیان حکومت موقت هستند. همان روز صبح کل خانواده در حبس خانگی قرار گرفته بود!
اسیر
چند ساعت قبل، ژنرال ل.گ.کورنیلوف۱۷۸، یکی از نمایندگان حکومت موقت به الکساندرا توضیح داد که حصر آنها فقط برای حفظ امنیت برقرار شده است. این تنها راه ممکن برای محافظت از او و بچهها از دست جمعیت عصبانی بود. اما نیکلای؛ بنا به گفته خودش در راه خانه بود. در حالیکه به خاطر موضوعات امنیتی، از سوی یک گارد محافظت میشد. او هم پس از رسیدن به خانه همانند خانوادهاش در حصر خانگی قرار میگرفت. کورنیلوف ادامه داد، حکومت قصد دارد به محض بهبود وضع سلامت بچهها، خانواده سلطنتی را به انگلستان بفرستد. در این فاصله همه اعضای خانواده در کنار یکدیگر تحت محافظت در تزارسکو سلو باقی خواهند ماند.
ژنرال کورنیلوف، پس از سخن گفتن با الکساندرا، معدود نظامیان باقیمانده در کاخ را مرخص کرد و به جای آنها سربازانی وفادار به حکومت جدید را گماشت.
سپس او به صحبت با
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
حجم
۲٫۱ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۲۴۰ صفحه
نظرات کاربران
عالیه این کتاب.بسیار ترجمه روان وجذابی داره.سپاس از مترجم وطاقچه