دانلود و خرید کتاب پاریس سحرآمیز لی‌لی گراهام
تصویر جلد کتاب پاریس سحرآمیز

کتاب پاریس سحرآمیز

انتشارات:انتشارات ورا
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۱از ۱۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب پاریس سحرآمیز

رمان پاریس سحرآمیز نوشته لی‌لی گراهام، نویسنده معاصر اهل آفریقای جنوبی است. او در این کتاب یک داستان صادقانه و انسانی درباره یک کتاب‌فروش تعریف می‌کند. این اثر از پرفروش‌های آمازون و پرمخاطب‌ترین آثار داستانی منتشر شده بوده است.

خلاصه کتاب پاریس سحرآمیز

مردی رنج کشیده به اسم وینسنت دوپون که صاحب یک کتا‌ب‌فروشی معروف به اسم گریبویه در پاریس است پس از تحمل سال‌های سخت جنگ جهانی دوم تا سال‌های پایان عمرش در ابتدای قرن بیستم یک اتفاق سحرآمیز را تجربه می‌کند. او نوه‌ای را بازمی‌یابد که مدت‌ها پیش در سه سالگی و در زمان جنگ جهانی دوم، وقتی تنها سه سال داشت پاریس در اشغال نازی‌ها را ترک کرده بود و حالا این دختر بازگشته تا با پدربزرگی که هیچ شناختی از او ندارد، زخم‌هایشان را از جنگی خانمان‌سوز درمان کنند. 

والری شروع به شناختن دوباره پدربزرگش می‌کند و در این میان واقعیاتی سوزناک از گذشته می‌شنود. او می‌خواهد بداند چه بر سر والدینش آمده است اما وینسنت رازی بزرگ را از او پنهان کرده است.

با خواندن این رمان فراموش نشدنی و جذاب اضطراب جنگ و عشق و امید را همزمان تجربه می‌کنید.

خواندن پاریس سحرآمیز را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

علاقه‌مندان به رمان‌هایی با موضوعات عاشقانه و انسانی را به خواندن پاریس سحرآمیز دعوت می‌کنیم.

درباره لیلی‌گراهام

لیلی‌گراهام در آفریقای جنوبی بزرگ شده و قبلا روزنامه‌نگار بوده است. او تا به حال شش رمان نوشته و اخرین اثرش فرزند آشویتس در نوامبر ۲۰۱۹ روانه بازار شده است. 

جملاتی از کتاب پاریس سحرآمیز

پیرمرد برای لحظه‌ای به موهای طلایی بلند و چشمان سبز والریا نگاه کرد، به نظر می‌رسید اخمش بیشتر شده است. سر خود را به میزان بسیار اندکی تکان داد، اما حرکتی برای گرفتن نامه نکرد. مرد بینی خود را بالا کشید و گفت:

- تو همون دختره‌ای، همون محققه؟

چشم‌های آبی مرد به نظر والریا گرم‌تر از قبل آمدند. البته این می‌توانست به دلیل نور باشد، مرد با دست‌های آلوده به سیگار خود بشکن زد، گویی می‌خواست به حافظه‌اش تلنگری بزند و اندکی خاکستر روی زمین پیش پای او ریخت و جایی شبیه فلفل روی سطح صیقلی به جا گذاشت.

- همون دختره که... یه مقاله داشت.

والریا نام مقاله را با صدای بلند گفت:

- چالش‌های کتاب‌فروشی در زمان جنگ؛ بررسی دو شهر در دوران حمله و اشغال

و ادامه داد.

- بله. من وال...

سپس متوقف شد و سریعاً حرف خود را اصلاًح کرد و با صدای بلندتری گفت:

- من ایزابل هنری هستم.

اون نام تقلبی خود را در حالی گفت که امیدوار بود مرد متوجه خطای او نشده باشد، آنها به زبان فرانسوی صحبت می‌کردند، والریا می‌دانست آن مرد هرگز به زبان دیگری صحبت نمی‌کند، املی این را به او هشدار داده بود. مرد گفت:

- وینست دوپون

او به دست والریا که به سمت او دراز شده بود، در حالی که ابروی خاکستری خود را بالا داده بود نگاه کرد و با لب‌های خود صدایی شبیه پف درآمورد. والریا سریعاً دست خود را جمع کرد و لبخند ناجوری زد.

ketabkhan
۱۳۹۹/۰۵/۱۶

امتیازی که دادم برای ترجمه است. صادقانه بگم که دوست دارم نسخه ی چاپیش رو بخونم. فقط ترجمه ها رو بررسی کردم. اصلا خوب نیست. فقط ترجمه شده و به زیبایی، فهم، خوانایی و نگارش جملات توجهی نشده. به نظرم

- بیشتر
fahime
۱۳۹۹/۰۵/۱۷

ترجمه‌ش پر از ایراده. توصیه می‌کنم به جای این نسخه، ترجمه‌ی نشر کوله‌پشتی با عنوان راز پاریس رو تهیه کنید.

سمیرا
۱۴۰۱/۰۶/۲۲

به نظرم ارزش یکبار خوندن رو داشت

مسلم عباسپور
۱۴۰۱/۰۵/۳۰

کتاب جالبیه اما مترجم محترم میتونستن روانی و شیوایی جملات رو در بافت متن بهتر کار کنن. ترجمه چنین اثری دو وجه دارد. جاهای یکه از راز سخن. میگه نثر طوری باید باشه که مخاطب بی هیچ مزاحمت هی بره جلو

- بیشتر
الهه رستاد
۱۳۹۹/۰۹/۱۵

کتاب خوبی هستش.خیلی پیچیده نیست.حس خوبی منتقل میکنه.

farahani
۱۳۹۹/۰۶/۱۵

قشنگ بود👌🤗

جوان‌ترها در مورد سالخوردگان هرگز آنطور که واقعیت دارد فکر نمی‌کنند، آنها زخم‌هایی را که زمان، بر روح و جسم ایشان به‌جا گذاشته و دلشکستگی و شادی‌های ایشان را درک نمی‌کنند، آنها فقط چهره تهی‌شده از شور و شوق جوانی و سالخوردگی را می‌بینند و درک می‌کنند.
n re
من چای درست می‌کنم، می‌تونیم برای لحظه‌ای تظاهر کنیم دنیا به کلی دیوونه نشده.
n re
اما جهان دیوانه شده بود، به راستی به شدت دیوانه شده بود
n re
شما با عکس‌هاتون سفر می‌کنید؟ زن سر خود را تکان داد، دسته‌ای از موهای سفیدش از شینیون خارج شدند و روی گردنش ریختند. او موهای خود را با دستی که اندکی لرزش داشت پشت گوشش برد. ناخن‌هایش سوهان‌زده و شکل بیضی‌های مرتبی بودند که رنگ مروارید داشت، بویی ملایم از عطر او به مشام می‌رسید، عطری دلپذیر و گرانقیمت که شباهت به بوی گلی داشت. - دوست دارم هر جا که می‌روم کسانی رو که عاشق‌شون بودم نزدیک خودم داشته باشم. تمام نظرهایی مخالفی که زن جوان در ذهن خود برای این نوع حمل خاطرات آماده کرده بود و پیشنهاد اینکه بهتر است پیرزن از امکانات عصر دیجیتال استفاده کند و این بار را حمل نکند، قبل از اینکه از دهانش خارج شوند، مسکوت ماندند؛ زیرا پیرزن چیزی از اعماق روح و احساس خود گفته بود. حرفی در مورد دردی بی‌رحم و دلتنگی غیر قابل فراموشی برای کسی که ممکن است هرگز دوباره او را نبینید، از وقتی که زن جوان، مادرش را دو سال قبل از دست داده بود، چنین احساسی برایش بسیار آشنا و نزدیک بود.
n re
فقط خاطره‌ها را در چمدان با خود می‌برم، آدم که پیرتر می‌شه خاطراتش سنگین‌تر می‌شن، به خصوص وقتی اونا رو قاب‌شون می‌کنی.
n re
پدرش به او نگاه کرد و ناگهان دریافت که دخترش چقدر زود مجبور به بزرگ شدن شده است و این حقیقت چقدر ترسناک و دردآور است.
n re
اگر با سخت‌کوشی به دنبال نقاط تاریک ماجرایی بگردی آنها را در روشنایی پیدا می‌کنی.
n re
می‌ایستاد و اردک‌های رود سن و خروج بچه مدرسه‌ای‌ها از اکول المنتار لووان در کنار خیابان را که راس ساعت چهار بعداًزظهر به همراه مادر یا پرستارشان به نانوایی می‌رفتند تا گوتر بخرند؛ یک شیرینی همراه با چای بود که آنها را تا زمان شام سیر نگه می‌داشت، تماشا می‌کرد.
fahime
چیزی که خیلی از مردم بعد از راه انداختن این همه جنگ نتونستن بفهمن اینه که هیچ برنده واقعی در پایان جنگ‌ها وجود نداره، واقعاً برنده‌ای وجود نداره، تنها کشته‌ها و از دست رفته‌ها و جدا شده‌ها وجود دارن، حادثه‌های تلخی که حتی مدت‌ها بعد از اینکه جنگ تموم می‌شه، نتایج و آثارشون ادامه پیدا می‌کنه،
n re
اگر داشت، آن نام لوشادوموسیو دوپون بود و بعداً صرفا دوپون.
fahime
مردمی که اهل کتاب خواندن نبودند فکر می‌کردند همهٔ داستان‌ها درباره جن و پری‌ها هستند.
هانی
والریا شانه‌هایش را بالا انداخت و گفت: - این هم یکی دیگه از اثرات جنگه، چیزی که خیلی از مردم بعد از راه انداختن این همه جنگ نتونستن بفهمن اینه که هیچ برنده واقعی در پایان جنگ‌ها وجود نداره، واقعاً برنده‌ای وجود نداره، تنها کشته‌ها و از دست رفته‌ها و جدا شده‌ها وجود دارن، حادثه‌های تلخی که حتی مدت‌ها بعد از اینکه جنگ تموم می‌شه، نتایج و آثارشون ادامه پیدا می‌کنه،
هانی
وقتی آنها خوب همدیگر را دیدند متوجه تاثیر نابودکننده جنگ شدند، دوپون به طرز قابل توجه‌ای پیر شده بود؛ موهایش سفید شده بودند و شانه‌هایش شروع به افتادن کرده بودند. او مانند پیرمردی به نظر می رسید، گرچه تقریباً پنجاه و پنج سال داشت، چشمان او خالی از زندگی و ناامید بودند.
n re
او درباره امیل زولا می‌گفت: - اون زمان دیگه بیشتر از این نمی‌فهمید. بعداً مشخص شد این حرف او اشاره به نفرت نویسنده از برج ایفل داشت نه مهارتش در نویسندگی.
هانی
این دختر بیش از حد او را یاد دختر خودش میری می‌انداخت و همین کافی بود که دوپون بخواهد کنار رود سن برود و خود را در آن غرق کند،
هانی
آن دختر آمده بود، زیبا و موطلایی بود و چشم‌های درشت سبزی داشت که معلوم بود با کوچکترین حرف بدی پر از اشک می‌شوند.
هانی
کلمات آگهی بود که مثل کوبیدن طبل در جمجمه او طنین می‌انداختند: نیازمند دستیار کتاب‌فروشی که عاشق مطالعه باشد هستیم، نیازی به تجربه قبلی نیست، یک اتاق و یک کتری در اختیار شماست.
هانی
والریا با ناراحتی در حالی که آنی به او نگاه می‌کرد ادامه داد: - برای بعضی آدما، حقیقت یه بار سنگینه، چیزی که هرگز نمی‌شه ازش رها شد، مثل یه جعبه پاندورا، اما برای من برعکس بود، حقیقت برام یه لنگر توی گذشته بود و به من حس تعلق می‌داد، حتی اگه برام دردآور بود. من نیاز داشتم بدونم واقعاً چه کسی هستم و چرا از خانواده‌ام جدا شده‌ام.
هانی
اما مشکل اینجا بود که آن مرد تنها کسی نبود که پشت سر او ثحبت می‌کرد.
Mostafa F
جوان‌ترها در مورد سالخوردگان هرگز آنطور که واقعیت دارد فکر نمی‌کنند، آنها زخم‌هایی را که زمان، بر روح و جسم ایشان به‌جا گذاشته و دلشکستگی و شادی‌های ایشان را درک نمی‌کنند، آنها فقط چهره تهی‌شده از شور و شوق جوانی و سالخوردگی را می‌بینند و درک می‌کنند.
نورجان

حجم

۱۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۱۸۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۸۱,۲۰۰
۴۰,۶۰۰
۵۰%
تومان