دانلود و خرید کتاب خانه لهستانی ها مرجان شیرمحمدی
تصویر جلد کتاب خانه لهستانی ها

کتاب خانه لهستانی ها

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۹از ۱۷۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب خانه لهستانی ها

مرجان شیرمحمدی در در رمان «خانه لهستانی‌ها»، از سرگذشت، آروزها، خواهش‌ها و حسرت‌های چند زن از طبقه ضعیف جامعه در جنوب شهر تهران می‌گوید.

زنانی که در یک خانه قدیمی بزرگ که قبلا محل اقامت لهستانی‌های فراری از جنگ جهانی دوم بوده و حالا پناه‌گاه مردمانی شده است که یک وجه مشترک مهم دارند. ساکنان این خانه همه از نداری رنج می‌برند.

خلاصه کتاب خانه لهستانی‌ها

ماجرای خانه لهستانی‌ها در زمان پهلوی دوم می گذرد. در این خانه قدیمی بزرگ در جنوب تهران که گذشته‌ای رازآلود دارد، خیلی‌ها همراه راوی داستان زندگی می‌کنند. بهجت خانم و شوهرش، نصیبه خانم و شوهرش، ثروت خانم، همدم خانم و شوهرش که سلمانی دارد و خیلی هم بدخلق است، عزت خانم و شوهرش که دست بزن دارد و مدام او را اذیت می‌کند و بچه‌های قد و نیم قدشان، دلشاد خانم صاحب خانه و مادام که یک پیرزن لهستانی دوست داشتنی است و با گرفتن فال قهوه روزگارش را می‌گذراند.

راوی پسر یکی از زن‌های خانه لهستانی‌ها است. زنی که دوست دارد بچه‌اش آدم حسابی و باسواد بار بیاید و تمام تلاشش تربیت کردن صحیح او است.

این پسر که اسمش سهراب است یکی یکی به زندگی ساکنان این خانه قدیمی سرک می‌کشد و داستانشان را تعریف می‌کند. داستان خواهرانی سالخورده، زنی که تنها مانده است یا زنی که در گذشته خیلی زیبا و رعنا بوده و حالا دچار افسردگی شده است و...

این روایت‌ها هم غم دارند، هم شادی و هم حسرت، گاهی هم ترسناک می‌شوند.

 هنر مرجان شیرمحمدی در این روایت‌ها گره زدن هویت مکان با شخصیت‌های داستانش است. خانه‌ای قدیمی با گذشته‌ای گنگ همراه با آدم‌هایی که هرکدام از رها شدن و فراموش شدن در دل شهری بزرگ هراس دارند. آدم‌هایی که خانه لهستانی‌ها برایشان مثل یک دنیای شخصی شده است. دنیایی به ظاهر کوچک اما بزرگ که اگر کسی بخواهد به آن تجاوز و تعدی کند سرنوشت خوبی در انتظارش نخواهد بود.

کتاب خانه لهستانی‌ها برای چه کسانی مناسب است

این اثر برای همه علاقه‌مندان به ادبیات داستانی معاصر ایران و به خصوص آنها که دوست دارند داستان‌هایی درباره گذشته نزدیک ایران بخوانند، لذت‌بخش است.

درباره مرجان شیرمحمدی

مرجان شیرمحمدی بازیگر و نویسنده متولد ۱۳۵۲ و همسر کارگردان به‌نام ایرانی، بهروز افخمی است. او تا به حال چند کتاب منتشر کرده که با استقبال خوبی مواجه شده‌اند و حتی از رویشان فیلم هم ساخته شده است. بعد از آن شب (برنده جایزه هوشنگ گلشیری) ، مجموعه داستان یک جای امن (برنده جایزه هوشنگ گلشیری)، این یک فصل دیگر است، آذر، شهدخت، پرویز و دیگران از آثار دیگر مرجان شیرمحمدی‌اند.

جملاتی از کتاب خانه لهستانی‌ها

بودن همهٔ ما توی آن خانه به خاطر مادام بود. این حرف من نیست. این را دلشادخانم می‌گفت. دلشادخانم صاحبِ خانهٔ دوطبقه، یا به قول خودش عمارت دواشکوبهٔ ما بود، که ماهی یک‌بار برای گرفتن اجاره‌خانه می‌آمد. وسط حیاط روی یک صندلی می‌نشست و همسایه‌ها یکی‌یکی می‌آمدند و اجاره‌هاشان را می‌دادند و دلشادخانم توی یک دفترچه که همیشه همراهش بود جلو اسم هر کس یک ضربدر می‌گذاشت.

سیّد جواد
۱۳۹۹/۰۲/۰۱

کتاب ۲۵۵ از کتابخانه همگانی، حتما تا حالا از نزدیک یا در فیلم ها ، خانه ای قدیمی رو دیدید که یه حیاط بزرگ وسط و دور تا دورش اتاق های بزرگ و کوچک قرار گرفته، محل دستشویی هم کنج حیاط

- بیشتر
اِلوچ
۱۳۹۹/۰۵/۱۸

یه کتاب ساده و روان، برای زمان هایی که میخواین کتاب بخونین و ذهنتون رها بشه در داستان. حال و هوای قدیمی و توصیف خونه هایی که الان برای ما خاطره شدن، لذت بخشه. اگه خاطره باز هستید و اهل

- بیشتر
به دنبال آلاسکا
۱۴۰۱/۰۹/۰۱

خندید.از آن خنده های غصه دار.((چرا همه چیِ ما این ریختیه سهراب؟…)) . . . برای من‌ی که عاشق سبک و حال و هوای خونه های قدیمی ایرانی با اون حوضچه های آبی کمرنگش و درختای سیب و نارنج توی حیاطش هستم تجربه خوبی

- بیشتر
azin
۱۳۹۹/۰۴/۳۱

رمان بدی نیست ولی فوق العاده هم نیست..نسبتا رمان آرومیه و بعضی قسمتاش هم کند پیش میره.. در کل خوبه

Mohadese
۱۳۹۹/۰۴/۲۱

خانه لهستانی ها یه رمان نسبتا خوب از خانم شیرمحمدی که یه فضای آروم و نسبتا جذابی رو توی کتابش تصویر کرده و البته که داستانش هم خسته کننده نیست. دنبال یه اثر فوق العاده توی این کتاب نباشین و به

- بیشتر
Faezeh
۱۳۹۹/۰۴/۱۱

یه رمان آروم و در عین حال زیبا. ولی خب خیلی ساده بود و اتفاق خیلی خاصی در طول داستان نیفتاد مثلا(امکان اسپویل) اونجا که شخصیت اصلی اون نامه رو به جای دور انداختن تو خونه قایم کرد توقع میرفت

- بیشتر
بلاتریکس لسترنج
۱۴۰۰/۱۲/۱۷

قبل از انقلاب محتوای فقر زیستن کنار همدیگه از ساده نویسیش لذت بردم روان و جالب بود پیشنهاد میدم

Mehrab
۱۳۹۹/۰۲/۲۲

این کتاب در واقع داستان نداره ولی قصه داره، قصه یه جمعی از آدمهای معمولی که به واسطه یک عمارت و بیشتر از اون یه گذشته و یه فرهنگ به هم متصلند. نصر بسیار روان در کنار نبود هرگونه آشنازدایی

- بیشتر
غزل
۱۳۹۹/۰۷/۱۳

داستان به آرامی پیش میره و با وجود زیاد بودن شخصیت‌ها گیج کننده نیست همچنین دیدگاه راوی داستان به عنوان یک پسر کم سن هم جالب هست

هانیه
۱۴۰۰/۱۲/۲۲

یک خونه ی قدیمی با اتاقک هایی برای زندگی با کلی همسایه که هر کدوم مشکلاتی برای خودشون داشتند.راوی داستان یک پسر باهوش و زبله که خوب بلده به موقع چی بگه و چه عکس و العملی داشته باشه.داستان جذابه

- بیشتر
روح قشنگ از روی قشنگ خیلی به‌دردبخورتر است
hiba
آدمیزاد باید قدرشناس باشد و وقتی خدا به‌ش چیزی بخشید، او هم به مردم ببخشد.
سیّد جواد
راحله‌خانم گفت «ببین چه خوشن! انگار غم ندارن این خارجیا.» مادرم گفت «خیال می‌کنی. مگه می‌شه غم نداشته باشن؟ گِل آدمو با غم درست کرده‌ن. هر جا باشی و هر کی باشی، غم‌وغصه تو جیبته.»
razi
موفقیت اون‌وَر ترسه. یعنی نباید بترسی.»
mary
از دو چیز باید ترسید: یکی دیوارِ شکسته، یکی زن سلیطه؛ چون هر دو ممکن است سرت خراب بشوند.
سیّد جواد
زن‌ها آدم‌های عجیبی هستند.
سیّد جواد
مردم همه دم از معرفت می‌زنند، چون حرف زدن خرجی ندارد، ولی عمل کردنش را به قول بانو می‌کوبند به تاق نسیان. چون که حرف زدن یک چیز است و عمل کردن یک چیز دیگر.
fatemeh
اومدنت به این دنیا حکمتی داشته، اما من و تو ازش سر درنمی‌آریم. همه‌چیز که نباید مثل روز روشن باشه.
سیّد جواد
مریضی که آدم‌ها را سوا نمی‌کند. یک‌دفعه می‌آید و دخلت را می‌آورد. مرض شعور ندارد. اسمش روش است، مرض دارد. توی مسیرش یک‌دفعه پاچهٔ تو را می‌گیرد. جاخالی هم نمی‌توانی بدهی، چون از قبل خبر نداشتی. اتفاقن بدش نمی‌آید زورآزمایی کند و برود سراغ آدم‌های قوی که به‌شان ضربِ شست نشان بدهد
سیّد جواد
وقتی دلت گرفته باشد به مردم با حسرت نگاه می‌کنی و فکر می‌کنی غم‌وغصه فقط مال توست.
Judy
نفرت، جنون، و شاید ــ که می‌داند ــ عشق او را به این کار وا داشته بود...
بلاتریکس لسترنج
«بابای تو اهل هیچ فرقه‌ای نبود. نه عرق می‌خورد، نه سیگار می‌کشید، نه حشیش، نه شیره. بابای تو فقط آه می‌کشید. اون‌قدر آه کشید تا دِق کرد و مُرد.»
سیّد جواد
چه کسی می‌تواند فکرش را بکند که کبوترِ نر وقتی عاشق جفتش شد زمین‌گیر می‌شود؟ یعنی بدجوری عاشق می‌شود. کبوترِ نر بعد از اولین جفت‌گیری با ماده، عاشقش می‌شود و دیگر نمی‌تواند از آن دل بکند. طوری که اگر از آغُل بیاوریدش بیرون فکر فرار به سرش نمی‌زند. فکر کنم توی عشق‌وعاشقی وضعشان از آدم‌ها بهتر باشد.
سیّد جواد
پابند یک چیزهایی باید بود تو زندگی. حالیته؟
سیّد جواد
سختیِ زندگی امانش را بریده بود، ولی جز تحمل کاری نمی‌کرد. راضی به قضاوقدر نبود، ولی باهاش هم نمی‌جنگید. گیرِ زندگی افتاده بود و زندگی هم حالش را جا آورده بود.
سیّد جواد
آدم می‌تونه یک‌دفعه دیوونه بشه، ولی نمی‌تونه یک‌دفعه عاقل بشه.»
MisSSis
دلشادخانم می‌گفت آدمیزاد باید قدرشناس باشد و وقتی خدا به‌ش چیزی بخشید، او هم به مردم ببخشد. یکی از چیزهایی که دلشادخانم به مردم می‌بخشید خنده‌های بلند و از تهِ دلش بود.
naqme
«شنیده‌م تو بچهٔ درس‌خونی هستی. خوبه که درس‌خونی. درس خوندن مثل غذای رو اجاقه. نتیجه‌ش بعدن معلوم می‌شه.»
Sajjad
زن‌ها از او بدشان می‌آمد، به این‌خاطر که خوشگل بود و مردها برعکس خوش‌شان می‌آمد.
سیّد جواد
بعد یاد حرف خاله‌پری افتادم که می‌گفت شجاعت را مثل عضله باید وَرزَش داد تا ورزیده شود. می‌گفت شجاعت مثل موجود زنده است که احتیاج به توجه و مراقبت دارد. احتیاج به خوراک دارد. همین‌جوری کسی بی‌خودی جگردار نمی‌شود.
Mahboob

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۶۴٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۶۷,۵۰۰
۳۳,۷۵۰
۵۰%
تومان