دانلود و خرید کتاب نامی معصومه راهپیما
تصویر جلد کتاب نامی

کتاب نامی

انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۴از ۱۲۲ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نامی

«نامی»‌ اثر معصومه راهپیما داستان‌نویس ایرانی است. 

داستان درباره‌ی مرد جوانی است که گرفتار بدبینی‌های وسواس‌گونه است. این بدبینی‌ها او را منزوی و گوشه‌گیر کرده، اما با ورود دختری به زندگیش دچار چالش می‌شود. دختری که رازهای نگفته‌ای دارد.

!N@z
۱۳۹۸/۰۹/۰۵

قبول دارم کتابش خوب و موضوعش به نسبت جدید بود اما خدا وکیلی الان یه مرد هرچقدرم اسوه ی خوبی و چه میدونم فوق العاده باشه یه زن اونم کسی که خیلی ادعای پاکی و نجابت داره میتونه اینقدر باهاش

- بیشتر
میم
۱۳۹۸/۰۹/۰۱

رمان‌نامی‌عالی بود. من که خیلی دوستش داشتم.چرا بعضی از دوستان رای منفی دادن؟ ادبیات و نوع نوشتن و داستان پردازی خیلی خوب بود.من با یه شهرجدید و ورزش عجیب آشنا شدم. مردقصه رو خیلی دوست داشتم و به نظرم شک

- بیشتر
fatemeh
۱۳۹۹/۰۱/۰۱

موضوع خوب بود و منطقی اما داستان یه جاهایی کش دار و خسته کننده می شد

hana
۱۳۹۹/۰۱/۱۷

نوشته جذابی نبود همیشه در جدال چگونه به هم رسیدنشون بودند و اصلا عاشقی نکردن و شخصیت دختر داستان خیلی متزلزل بود

سیمین
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

واقعا زیبا بود. عاشق شخصیت اول رمان شدم. همین که همخونه ای نبود یا قصه یه مرد پولدار و یه دختر بدبخت عالی بود. انقدر قشنگ شخصیت پردازی کرده بود نویسنده که دلم‌آب شد واسه سوژه ها. من‌فکرشو هم نمی

- بیشتر
mah.A
۱۳۹۹/۰۶/۰۴

کتاب روان و خوبی بود و موضوع تازه و جذابی هم داشت . پایانش هم خیلی خوب و منطقی تموم شد . در کل دوستش داشتم .

fatemeh
۱۳۹۹/۰۷/۲۷

قلم نویسنده خوب بود ولی داستان تکراری عشق دونفرروبه نظرمن خیلی طولانی ومفصل وخسته کننده نشون دادن،هرچندانتخاب نوع کتاب سلیقه ای هست ولی فکرمیکنم بیشترمناسب جوانهای کم سن وسال باشه

*star*
۱۳۹۹/۰۶/۲۰

من دوستش داشتم،آدم هوای رفتن به بوشهر به سرش میزد🤗

malade
۱۳۹۹/۰۲/۳۱

اینکه دختر ترس از ارتباط گرفتن داشت بخاط مطلقه بودن ، با تو جه به اینکه تو یک شهر سنتی زندگی میکرد منطقی بود ، این چیزیه که تو جامعه ما وجود داره واقعا ، ولی داستان خیلی کند پیش

- بیشتر
کاربر ۱۶۴۸۹۷۶
۱۳۹۹/۰۳/۱۳

خوب بودموضوع جالبی داشت.

باران ارثیهٔ خانوادگی ماست بچه که بودم از سقف خانه‌امان می‌چکید و بزرگ که شدم از چشمانم!
la lumière
در دیر خرابات کسی پیر نشد وَز مردن آدمی زمین سیر نشد گفتی که بهار آید و ما عیش کنیم بسیار جوان مرد و یکی پیر نشد
Homa Mohammadi
اگر می‌دانستی چه‌طور در روح و جانم رخنه کردی... کاش می‌فهمیدی که بین همهٔ آدم‌های دور و برم،‌ تنها تو هستی که جاذبهٔ خاصی داری، اصلا انگار از زمان‌های دور، از جایی که نمی‌دانم کجاست، می‌شناسمت. جایی که زمان و مکان در آن معنایی ندارد و فقط روح انسان مسلط بر هر چیزی است. انگار تو را از ازل می‌شناسم. انگار بچه که بودم هم در رویاهایم می‌دیدمت! در بازی‌هایم، در رویاهای عاشقانه‌ام تو را می‌دیدم و می‌خواستم. در ذهن ناخودآگاهم همیشه بوده‌ای.
la lumière
جوانه که زدی دیگر برایت فرق نمی‌کند پایان چه می‌شود، رشد می‌کنی، بزرگ می‌شوی. هر اتفاقی هم که بیفتد و هر پایانی هم که در انتظارت باشد، مهم این است که تو شروع کرده‌ای...
حُمی
اصلا سختی جوهر هر آدمیه. جوهرت که غلیظ شد، خط زندگیتم نمایان‌تر
naqme
آخ از این واژهٔ منفوری که باعث خیلی دردسرها می‌شد! امان از فرهنگ و اعتقاد ما. گاهی هم برای ترشیده نشدن یک عمر بدبخت می‌شدیم. گاهی هم دختری کم سن و سال را دست گرگ می‌سپردند که خدایی نکرده ترشیده نشود. باز هم اوضاع نسل ما بهتر از گذشته‌ها بود؛ اما مگر تفکر و اعتقاد اشتباه به این زودی رخت برمی‌بست از زندگی‌امان؟ چند دختر دیگر باید بدبخت می‌شدند و ناخواسته شوهر می‌کردند یا به خاطر رسیدن به مرز همان ترشیدگی، کسی را که جفتشان نبود، همفکرشان نبود انتخاب می‌کردند که فقط ترشیده نشوند و مضحکه اقوام و دوستان نباشند!
zahra.s
کاش هر روز زندگی همین‌طور آروم بود. بعضی وقتا از این آرامش‌های یه هویی می‌ترسم. احساس می‌کنم پشتش طوفانه.
kh.heidary
این روزها خیلی‌ها با همهٔ شلوغی دور و برشون با وجود همهٔ آدم‌های خوب و بد دورشون، تنهان!
حُمی
سیصد گل سرخ، یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می‌ترسانی گرما ز سر بریده می‌ترسیدیم در مجلس عاشقان نمی‌رقصیدیم در دیر خرابات کسی پیر نشد وَز مردن آدمی زمین سیر نشد گفتی که بهار آید و ما عیش کنیم بسیار جوان مرد و یکی پیر نشد
la lumière
باران ارثیهٔ خانوادگی ماست بچه که بودم از سقف خانه‌امان می‌چکید و بزرگ که شدم از چشمانم!
کاربر ۳۹۱۱۰۸۶
فکرشو که می‌کنم، می‌بینم منم دودی‌ام. همیشه دود کارهای بقیه به چشمم رفته. دود که چشم رو بگیره، خود به خود دنیا خوب و بد مطلق می‌شه. یا سفید یا سیاه! انگار تأثیر دودی که به چشم می‌ره، روی رنگدونه‌ها و فهم رنگ‌هاست! فهم بینایی رو می‌گیره. سیاه و سفید می‌بینی فقط!
nafis.s.m
هر جنس لطیفی قرار نیست دلبری کنه، دلبسته کنه، سوءاستفاده کنه، بعدتر خیانت کنه و آخرش م رها کنه!
m-a
«سرفه اگر کنم، خاک می‌پاشد از این درون متروکهٔ بی‌ساکن»
shaghayegh.9473
جوانه که زدی دیگر برایت فرق نمی‌کند پایان چه می‌شود، رشد می‌کنی، بزرگ می‌شوی. هر اتفاقی هم که بیفتد و هر پایانی هم که در انتظارت باشد، مهم این است که تو شروع کرده‌ای...
fatemeh_feli

حجم

۴۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

حجم

۴۵۱٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۵۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان