دانلود و خرید کتاب می بخشم ولی فراموش نمی کنم افسانه نیک‌پور
تصویر جلد کتاب می بخشم ولی فراموش نمی کنم

کتاب می بخشم ولی فراموش نمی کنم

انتشارات:انتشارات سخن
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۹۸ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب می بخشم ولی فراموش نمی کنم

کتاب می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم نوشتهٔ افسانه نیک‌پور است و نشر سخن آن را منتشر کرده است. این کتاب داستان دختری به نام ماهان است که در زندگی‌اش با چالش‌های زیادی مواجه می‌شود.

درباره کتاب می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم

می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم اولین رمان افسانه نیک‌پور، نویسندهٔ معاصر ایرانی است.

داستان می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم دربارهٔ دختری به نام ماهان است که به دلایل خاصی با مردی به نام جهانگیر در آمریکا ازدواج می‌کند که هرگز او را ندیده و آنچه از او می‌داند محدود می‌شود به گفته‌های خانوادهٔ جهانگیر از او.

ماهان وقتی به نیویورک می‌رسد با واقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که تماماً با آنچه در ذهن داشته متفاوت‌اند. ناگزیر به زندگی سختی در کشوری بیگانه تن می‌دهد و از حقیقت زندگی خود کلامی به خانواده‌اش نمی‌گوید.

خواندن کتاب می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌ ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

درباره افسانه نیک‌پور

افسانه نیک‌پور متولد ۱۳۴۸ تهران است و در رشتهٔ گرافیک درس‌خوانده. او چندین سال است که داستان می‌نویسد و تاکنون کتاب‌هایی منتشر کرده است. «شاهان دختر دردانه» و «فردای پس از تنهایی» نام دو رمان دیگر از این نویسنده‌اند.

بخشی از کتاب می‌بخشم ولی فراموش نمی‌کنم

«با خود فکر کرد ای کاش لباس راحت‌تری پوشیده بودم. با حسرت به شلوارهای جین و پیراهن‌های گل و گشاد آدم‌هایی که به صف وارد هواپیما می‌شدند نگاه می‌کرد. در ذهنش تمام موجودی چمدان کوچکی را که همراه خود داخل هواپیما آورده بود و با زحمت در جای مخصوص بالای سرش جا داده بود مرور کرد شاید شانسی برای پیدا کردن پیراهن یا تی‌شرت راحتی در لابه‌لای آن همه خرده ریز باشد که نبود!

قاعدتا باید چمدان را پر می‌کرد از وسایلی که ممکن بود در طول سفر سیزده ساعته دوحه_نیویورک به درد بخورد، ولی در واقع تمام سنگینی آن چمدان مربوط بود به وسایلی که در دو چمدان بزرگ و اصلی جا نشده بود و کلی لوازم آرایش! نمی‌دانست بر اساس کدام قانون، تازه عروس‌ها باید همیشه غرق در آرایش باشند! هر چه بیشتر به چهره زن‌ها و دخترهایی که وارد هواپیما می‌شدند نگاه می‌کرد، بیشتر از رژ لب قرمزش خجالت می‌کشید.

از درون کیف‌دستی سفید رنگش، دستمال مرطوب عطری بیرون آورد و سعی کرد طوری که کسی متوجه نشود لب‌هایش را پاک کند. از مزه بد عطر دستمال حالش بد شد و دلش خواست مهماندار زودتر با ظرف آب‌نبات‌هایش سر برسد، ولی می‌دانست تا پر شدن کامل هواپیما و جای گرفتن تک تک مسافرها روی صندلی‌هایشان، از آب‌نبات خبری نیست و این یعنی دست‌کم نیم ساعت دیگر! در چمدان همراهش آب‌نبات داشت. در آخرین شبی که با مادر بزرگش بود، یکی از چیزهایی که میان خنده و گریه از وسایل مادر برداشته بود، یک مشت آب‌نبات میوه‌ای بود.

گنج مخفی مادر بزرگ و ماهان که وقتی میترا، عمه ماهان، از وجود آن باخبر می‌شد حسابی الم‌شنگه به پا می‌کرد و برای هزارمین بار تمام داشته‌های مادرش را از مریضی‌های دنیا مثل قند بالا، چربی، کلسترول و... با انگشت می‌شمرد و مادر همیشه با خنده‌ای شرم‌آلود می‌گفت؛ «این‌ها خیلی شیرین نیستند مادر، بیشتر ترشن تا شیرین!» این‌جور وقت‌ها غش‌غش خنده‌های ماهان هم نمی‌توانست حواس میترا را از آب‌نبات‌های مخفی پرت کند، پیگیرانه تمام کشوها و جاهای پنهانی اتاق مادر را برای پیدا کردن بقیه آب‌نبات‌ها، بی‌نتیجه می‌گشت. مادر توضیح می‌داد؛ «دیگه نیست.

همین دو تا رو سوپری پول خرد نداشت، به جای بقیه پولم داد.» و میترا می‌گفت؛ «نمی‌دونم چرا به من همیشه چسب و آدامس به جای پول خرد می‌دن اما به شما آب‌نبات میوه‌ای!» و می‌دانست که در پاسخ تنها یک «چی بگم والله!» خواهد شنید. برای میترا مسئله آب‌نبات‌ها چندان مهم نبود. بیشتر از این ناراحت می‌شد که از رازی که میان مادر و ماهان بود، خبر نداشت.

در طول سال‌ها، به شوخی و جدی و حتی به التماس از آن‌ها خواسته بود آن «جا» را نشانش بدهند، ولی هر دو خبیثانه وجود چنین مخفی‌گاهی را انکار می‌کردند. وقتی ماهان بچه بود در جواب میترا می‌گفت؛ «اینا آب‌نبات‌های جادویی هستن. فقط وقتی لازم باشه می‌تونی پیداشون کنی.» چون مادر بزرگ همیشه می‌گفت این آب‌نبات‌ها غم و غصه را پاک می‌کنند و ماهان معجزه آب‌نبات‌ها را باور داشت چون همیشه باعث بند آمدن گریه‌هایش می‌شدند.»

کاربر ۱۴۵۲۶۸۱
۱۳۹۹/۰۱/۲۳

متن خوبی داشت ولی دلیل اینکه توصیه نمیکنم اینه که روابط دوستانه و گاهی عاشقانه زنی شوهر دار را با دوست شوهر خود نمیفهمم این نوشته برای کسانی که اعتقادبه روابط عاطفی صرفا در چهارچوب خانواده دارند بسیار بسیار بیهوده و

- بیشتر
سنور
۱۳۹۹/۰۵/۰۲

بعد از مدتها به رمان ایرانی خوندم که از خوندنش پشیمون نیستم و دوست دارم به بقیه معرفیش کنم.اونقدری برام جذابیت داشت که موقع خوندنش زمان از دستم در می‌رفت! کمی دلم برای امیرعلی سوخت (بازی اعترافی که باهم کردن خیلی

- بیشتر
مانیای قصه گو
۱۳۹۹/۰۶/۱۵

رمان جالبی بود عالی پایانش را دوست نداشتم ولی داستان پردازی بسیار خوب بود من دو روزه کتاب را تمام کردم با اینکه به رمان علاقه ندارم جذابیت متن من را بدنبال خودش کشید

atieh
۱۳۹۹/۰۱/۱۴

داستان عاشقانه و قابل حدسی بود. با این حال نمی‌تونستم بذارمش زمین. دوست داشتم ببینم تهش ماهان چه تصمیمی می‌گیره. و راستش آخرش رو دوست نداشتم. به نظرم نویسنده در حق امیرعلی ظلم کرد. ماهان هزارتا دلیل داشت که عاشق

- بیشتر
zahra_932
۱۳۹۹/۰۵/۱۴

رمان خیلی خوبی بود وخیلی دوسش داشتم شخصیت ها رو هم دوس داشتم ولی دلم برای امیر علی سوخت و اینکه یکم روابط جهانگیر و ماهان به نظرم کم بهش پرداخته شده بود ولی در کل خیلی رمان خوبی بود

کاربر ۱۵۲۲۱۹۳
۱۳۹۹/۰۴/۲۱

کتاب جذاب و خوبی بود هر چند که رابطه ماهان و جهانگیر خوب پردازش نشده بود، با توجه به ابتدای داستان، تغیرات ناگهانی انتهای داستان قابل پذیرش نبود به راحتی.

Mohadese
۱۳۹۹/۰۱/۱۱

به طور کلی کتاب داستان پردازی خوبی داشت و البته قلم نویسنده رو هم‌ نمیتونیم در جذابیت رمان بی تاثیر بدونیم. در ابتدا داستان خوب شروع شد ولی در ادامه مخصوصا انتها کمی روند داستان کند شد. چیزی که برای من

- بیشتر
تسنيم
۱۳۹۸/۱۲/۲۳

نثر عالی ای داشت.که در این اوضاع بلبشو و واویلای رمان غنیمته.سانسورهای ناجوانمردانه ای داشت.😐در کل واقعا کشش داشت و تا تهش رو با اشتیاق می خونی

Sanaz Fanaei
۱۳۹۹/۰۱/۱۳

کتاب خیلی جذاب شروع شد، تصویرسازی فوق العاده ای داشت. دلیلی که باعث شد مطمئن نیستم و امتیاز سه ستاره بدم پایان کتاب بود. پایان، بدون هیچ جذابیتی و غیرواقعی برخلاف آنچه که در طی کتاب میخوانیم.

مهدیس
۱۴۰۰/۰۲/۲۶

من خیلی از کتاب های این نویسنده رو خوندم و در کل خیلی عاشقانه غلیظی ندارن و بیشتر بعد اجتماعی و روانشناسی در اونها پررنگه ، که از بین اونها جذاب ترینشون کتاب فریبانه بوده...به نظر من این کتاب ضعیف

- بیشتر
چینی‌ها تنها مردم دنیا هستند که بلدند چطوری از سبزیجات، درست استفاده کنند و البته از قورباغه و هشت پا! باور نمی‌کنی؟ می‌دونی چینی‌ها می‌گن هر چی که تو دریاهاست، غیر از کشتی و هر چی که تو آسمونه غیر از هواپیما خوردنیه؟
زهرا طرقبهی مقدم
ــ هنوز منو نشناختی؟ من آدم همین لحظه‌ام. همین‌جا که هستم خوبه. ــ باور نمی‌کنم! یعنی چی آدم همین لحظه‌ام؟! ــ یعنی غصه دیروز رو نمی‌خورم چون گذشته و رفته و دیگه کاریش نمی‌شه کرد، نگران فردا هم نیستم چون هنوز نیومده، پس می‌مونه همین امروز و همین حالا که دارم ازش لذت می‌برم.
ZAHRA
این خیلی لذت بخشه که تو بتونی کسی رو دوست داشته باشی و البته اون هم تو رو دوست داشته باشه. اما مشکل اینجاست که خیلی‌ها دوست داشتن رو بلد نیستن و فقط می‌خوان دوست داشته بشن!
لیلی
بعضی وقت‌ها دلم برای خودمم تنگ می‌شه!
mahsa
ــ فقط امروز رو به خودت اجازه غصه خوردن بده. امروز هر چقدر دلت می‌خواد برای خودت دلسوزی کن. اگه هنوز اشکی برات مونده تا جایی که می‌تونی گریه کن اما فقط همین امروز. همین چند ساعت، شب یه شام حسابی بخور. چیزهای خوشمزه‌ای تو یخچاله و بعد به راه‌حل فکر کن. به این‌که چطور می‌تونی این وضعیت خراب رو به نفع خودت تغییر بدی
mahsa
آخه اگه من غر نزنم اون می‌زنه!
mahsa
ــ هیچ‌وقت بهت گفتم اولین باری که واقعا ازت خوشم اومد کی بود؟ ماهان کنجکاو شده سمت امیرعلی برگشت و پرسید: ــ نه، کی بود؟ ــ اون روزی که دستاتو پانسمان می‌کردم... یادته؟
masi1360

حجم

۴۲۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

حجم

۴۲۶٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۶۴ صفحه

قیمت:
۸۰,۰۰۰
تومان