کتاب تحقیر و توهینشدهها
معرفی کتاب تحقیر و توهینشدهها
مردم بیچاره و تهیدست داستانهای داستایفسکی معمولا با فقیر و بیچارههای داستانهای نویسندههای دیگر فرق دارند. آنها در عین فلاکت بسیار انسانی رفتار میکنند و با این که دست به کارهای ناشایست میزنند همیشه رگهای از نوعدوستی با خود دارند. آنها نهتنها به جان هم نمیافتند، بلکه احساس همدلی و ابراز همدردی نسبت به یکدیگر، جزو سرشتشان است. آدم وقتی که گرسنه میماند دست به هر کاری ممکن است بزند، حتی دزدی، خیانت و خودفروشی، اما در آثار داستایفسکی چنین خصلتهایی را در شخصیتهای فرودستش نمیبینیم، آنها در عین محرومیت و گرسنگی، قرص نانی را که دارند با یکدیگر تقسیم میکنند.
انسانیت و نوعدوستی در همهٔ کتاب های داستایفسکی موج میزند، شخصیتهای تهیدستش در هر شرایطی که باشند، حتی بیماری و گرسنگی، باز عزت نفس و بزرگواریشان را حفظ میکنند.
در داستان «تحقیر و توهین شدهها» هم میبینیم شخصیتها بهرغم ظلمها و بیدادگریهایی که تحمل میکنند و با وجود تحقیرها و توهینهایی که به آنها میشود، باز هم انسان میمانند.
شاهزاده الکسی جوانی ساده اما دوست داشتنی که تحت تسلط پدرش است، تصمیم میگیرد با نامزدش ناتاشا که دختری معمولی است، فرار کند. پدر ناتاشا پس از فهمیدن موضوع، دخترش را از خانواده طرد میکند و تنها کسی که برای ناتاشا باقی میماند دوستش ایوان است. از طرف دیگر شاهزاده والکوفسکی پدر الکسی هم تمام تلاشش را میکند تا ازدواج پسر را بهم بزند؛ چون کاترینا دختر یکی از اشراف ثروتمند را برای پسرش در نظر دارد، آلکسی در نهایت به کاترینا ابراز علاقه میکند اما عشق ناتاشا را فراموش نمیکند و این موضوع او را میان یک برزخ انسانی قرار میدهد:
«نلی ناگهان با خشم فراوان فریاد کشید: «چرا، چرا همه اینقدر برایم نگرانند؟ نمیخواهم، نمیخواهم کسی دل به حالم بسوزاند، میروم گدایی میکنم.»
من بیاراده به صدای بلند گفتم: «نلی، فرزندم، تو را چه میشود؟» اما این حرف من مانند روغنی بود که روی آتش بریزند.
هقهقکنان گفت: «آه! ترجیح میدهم بروم توی کوچهها گدایی کنم. اینجا نخواهم ماند. مادرم هم گدایی میکرد و موقعی که داشت میمرد گفت: «فقیر بمانی و گدایی کنی، بهتر است از...»
ناگهان فنجانی را از روی میز برداشت و انداخت روی زمین.»
آثار داستایفسکی علاوه بر جنبههای روانشناسانه و تجزیه و تحلیل دقیق ویژگیهای روحی و اخلاقی آدمها، ادعا نامهای علیه تفاوت طبقاتی و ظلم بیرحمانهای هستند که از سوی طبقات مرفه و دولتمردان به طبقهٔ محروم و فرودست تحمیل میشود.
حجم
۴۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
حجم
۴۴۳٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۵۰۴ صفحه
نظرات کاربران
داستان سازی ک داستایوفسکی : متن روون ، انقد جذابیت داره ک انگار داری فیلم میبینی و همچنین در عین رمان و داستان بودن هزاران نکته ادبی و اخلاقی و فردی و روانشناسی داره ک ارزش کتاب و هزار برابر
پدر داستایفسکی پزشک بوده و بنابراین خودش تا سن خاصی مشکل مالی نداشته. ولی خیلی جالبه که رنج های طبقه ی فرودست رو انقدر زیبا به تصویر کشیده. ایکاش طبقه ی مرفهی که به سادگی فرودست هارو مورد توهین قرار
فقط در این حد که چند روزی به کلی باهاش زندگی کردم.... (باید یک سوم ابتدایی اش رو عبور تا به جاهای جذابش اش برسید)
چند صفحهی اول رو که خوندم پر از غلط املاییه، باعث میشه کلمات اشتباه توی ذهنم شکل بگیره... مثلا پیشخوان درسته نه پیشخان یا برخاست نه برخواست .... برای همین هم دیگه نخوندمش
فکر نکنم کسی مثل داستایوفسکی بتونه اینقدر خوب زندگی مردم طبقه پایین یا بدبخت جامعه رو وصف کنه و تو همه ی کتاباش هم شخصیت اصلی که معمولا از همون طبقه هست وجدانش همیشه بیداره، و تو این داستان هم
متن بی نهایت روان و تصویرسازی بسیار قوی برای مخاطب از مهمترین ویژگی های این کتابه.همچنین اضافه شدن تدریجی شخصیت ها به داستان خیلی فهمش رو برای من که مخاطب حرفه ای رمان نیستم آسون می کرد.این اولین رمانی بود
داستایوفسکی است دیگر. حوصله میخواد و ذهن باز و قوی.
داستانی بسیارزیبا ودلنشین، آنقدر دلنشین که میتوان همزمان ازبعضی شخصیت ها متنفر وبعضی راستود، بنوعی همزاد پنداری، شاهکاری ازنویسنده ای بزرگ که بافقر زیست ومرد، بسیارعالی و پندآموز، لذت بردم، ترجمه هم عالی بود.
ارزش خواندن دارد، هرچند پر است از رودهدرازیهای عاشقانه. شخصیتها بعضا روی مخاند. خصوصا آلیشیا که موجودی مهمل و نیمهدیوانه است. انتهای داستان هم با وجود برخی تلخیها، به شیوهی داستانهای شاه پریان است و واقعگرایانه نیست. ضمنا ترجمه با
فوق العاده و همه چیز تمام. همین.