دانلود و خرید کتاب وصف طعام مولانا‌ابواسحاق حلاج‌شیرازی
تصویر جلد کتاب وصف طعام

کتاب وصف طعام

ویراستار:محسن آزرم
انتشارات:نشر چشمه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۷ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب وصف طعام

کتاب وصف طعام نوشتهٔ مولانا ابواسحاق حلاج شیرازی با ویراستاری محسن آزرم در نشر چشمه چاپ شده است. دیوان اطعمهٔ مولانا ابواسحاقِ حلّاجِ شیرازی مربوط به قرن ۹ هجری قمری و بر اساس نسخهٔ تصحیح‌شدهٔ میرزا حبیب اصفهانی است.

درباره کتاب وصف طعام

وصف طعام دیوان ابواسحاق اطعمه شیرازی است. کتاب کم‌نظیری که سفرهٔ روزانهٔ مردمان روزگار تیموریان و اطعمه و اشربه‌ٔ آن روزگار به دست ما رسانده. این شیرازی خوش‌قریحه که در قرن نهم زندگی می‌کرده به‌جای آن که مثل بیشتر شاعران آن روزگار غزلی دربارهٔ معشوق و محبوب بسراید زبان به شتایش خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هایی گشوده که در سفرهٔ توده مردم یافت می‌شده و شعرهایی سروده که نقیضهٔ مشهورترین و بهترین شعرهای حافظ و سعدی و باقی شاعران نامدار است و سراسر دربارهٔ غذاهایی است که در سفرهٔ آنها که در شمار اشراف نبوده‌اند یافت می‌شده، سندی ماندگار که میرزا حبیب اصفهانی مترجم خوش‌قریحهٔ کتاب حاجی‌بابای اصفهانی، ۱۳۳ سال پیش‌ازاین در دارالسعاده‌ٔ استانبول منتشرش کرده و فرهنگ مختصری هم به کتاب افزوده، دایرةالمعارف کوچک خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هایی که در دیوان بسحاق آمده و نام بسیاری از آنها به‌مرور از یاد رفته است.

نجف دریابندری در فصل دوم کتاب مستطابِ آشپزی از سیر تا پیاز می‌نویسد: «امّا گذشته از گورکانیانِ هندی و آشپزی هندی، از یک ناحیهٔ دیگر هم معلوماتی دربارهٔ غذاهای عصرِ تیموری به ما رسیده است. این معلومات از برکتِ وجودِ شاعرِ باذوق و طنزنویسِ تردستی است به نامِ شیخ بُسحاقِ (ابواسحاق) حلّاج که هم‌زمان با حافظ در شیراز می‏‌زیسته است. شیخ حلّاج شاعری بوده است که چنان که از نامش پیداست از راهِ حلّاجی گذران می‏‌کرده است و به‏‌جای سرودنِ مدیحه و غزلِ عاشقانه، سربه‌سر شاعران دیگر به‌ویژه همشهری‌هایش سعدی و حافظ می‌گذاشته است؛ به این معنی که اشعارِ آن‏ها را با طنزِ بسیار شیرینی تضمین می‏کرده است و به‌صورت نقیضه‌‏هایی در وصف و مدحِ خوردنی‌‏های گوناگون درمی‏‌آورده، و از همین رو در تاریخِ ادبیات به نامِ شیخِ اطعمه معروف شده است.»

کتاب وصف طعام را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب به علاقه‌مندان به اشعار کهن فارسی پیشنهاد می‌شود.

درباره ابواسحاق حلاجِ شیرازی

نامش به روایتی جمال‏‌الدّین بوده و به روایتی جلال‏‌الدّین و به روایتی دیگر فخرالدّین و در تذکره‌‏های گوناگون که احوال و آثارِ شاعران را شرح داده‌‏اند، گاهی او را شیخ ابواسحاقِ حلّاج لقب داده‌‏اند و گاهی مولانا بُسحاقِ شیرازی و مشهورتر از همه بُسحاقِ اطعمه و شیخِ اطعمه و دلیلِ این صفتْ دیوانِ شعرهای او است که از ابتدا تا انتها، وصف و شرحِ اطعمه و اشربه و به زبانی امروزی خوردنی‏‌ها و نوشیدنی‌‏ها است و هیچ شاعری در تاریخِ ادبیاتِ فارسی انگار به اندازهٔ او دلدادهٔ اطعمه و اشربه نبوده است .

ادوارد براون در جلدِ سومِ تاریخِ ادبی ایران، کتابِ از سعدی تا جامی، نوشته: «از تاریخِ زندگانی این شاعر چون دیگران اطلاعِ قلیلی در دست است و آنچه معلوم است وی قسمتِ عمدهٔ عمرِ خود را در شیراز به سر آورده، محلّ لطفِ نوهٔ امیرتیمور، اسکندربنِ عمر شیخ میرزا، قرار گرفته. دولت‏شاهِ [سمرقندی] در تذکرهٔ خود فصلی طولانی دربارهٔ وی آورده که بیشتر شامل است بر نَقلِ بعضی قطعات از سخنانِ او و داستانی مشروح از سرگذشتِ میرزا اسکندر و مطامعِ او و سرانجامِ غم‌‏انگیزِ وی که چگونه به حُکمِ عَمِّ خویش، میرزا شاهرخ، در دومِ جمادی‏الاوّلِ سالِ ۸۱۷ هجری قمری چشمِ او را کور کردند و در سالِ بعد وفات یافت.»

بخشی از کتاب وصف طعام

«فصلِ ثالث چو نهادیم به توفیقِ خدای

گوش کن تا بشمارم ز طعامِ بازار

تابه‏‌بریان چون دگر صحبتِ بادنجان دید

از شعف سرخ برآمد به مثالش گلنار

وصفِ بریانِ مُحَلّا چه بگویم با تو

در زمانی که بُوَد سبزی و نانش به کنار؟

ور بگویم صفتِ قیمه و خاگینه‏‌ی گرم

برود از دلِ هر مستمعی صبر و قرار

شرحِ سیخک چه بگویم که ز بوی خوشِ او

من شدم مست و نشسته‌‏ست کبابی هشیار

کافر ار سوزشِ زنّاج ببیند در جوش

جای آن است که در دَم بگُشاید زنّار

سطلکی چند شُراحی چه به‏‌موقع باشد

که بچینیم در این خوان ز یمین و ز یسار

مارِ سُختو که چو او حلقه زند در بُنِ دیگ

من بپیچم به خود از آرزویش همچون مار

باش تا کوکبه‏ی مرغِ مُسمّن برسد

قاز و مرغابی و درّاج و کُلنگِ بسیار

زاغِ پاسُرخ و تهو باشد و درّاجِ سفید

اَردهی، فاخته و مِخلَفه‌‏های قَرقار

کبک و گنجشک و کبوتربچه‌‏های فربه

همه در روغنِ خود غرق‏شده تا منقار

پای‏ها کرده به بالا همه در صحنِ بره

جوف‏هاشان همه پُرادویه و مُشکِ تَتار

این‏چنین مرغِ مُسمّن چو تو از هم بدری

بوی نسرین و قرنفل برود در اقطار

فصلِ رابع همه از آشِ تُرُش خواهم گفت

ای که صَفْرات گرفته‌‏ست ز پار و پیرار

دست در آشِ تُرُش زن که به‏‌غایت خوب است

تَمرِ هندی و سُماق است و دگر آشِ انار

آشِ آلوچه خوش و معتدل آمد به وجود

ای دل از آشِ چنین دست نداری زنهار

آرزویی که تو را هست به آشِ لیمو

شرحِ آن راست نیاید به هزاران طومار

غوره‏با روشنی چشمِ ضعیفان باشد

زیره‏با همچو مفرِّح ز برای بیمار

صفتِ آشِ بُنا کردم و عقلم می‏گفت

لَو حش الله دگر از آشِ زرشکِ خوش‏خوار

من بگویم صفتِ گُنده‌‏ی پرواری گرم

گو بخوانید مرا مدّعیان کوفته‏‌خوار

مطبخی ! قلیه‏‌ی شامی بپز از بهرِ دلم

که به مرسومِ تو افزون بکنم صد دینار

چند از این آشِ تُرُش پیشِ من آری هر روز؟

سال‏ها شد که به داغِ حبشی‏‌ام بیمار

فصلِ خامس صفتِ شاه همه عرضه کنم

گر ببندی کمرِ خدمتِ او عاشق‏وار

عقل عاجز شده در قلقله ‏ی قلیه‏ برنج

گشته در کُنه چنین لقمه به سر چون پرگار

در مُزَعفَر به گمانم که چه وصفش گویم؟

آن‏که حلوای عسل دارد از او استظهار

دست در دنبه‏ی کشکک زن و اندیشه مکن

که نیابی بِه از آن لقمه دگر در بازار

مرهمِ جان و دلِ ماست هریس و روغن

برو ای خادم و چالاک به‌‏تعجیل بیار

چه بگویم صفتِ نورِ رخِ نانِ تُنُک؟

از سرِ سفره به افلاک رساند انوار

اندر آن لحظه که نان‏گرده به سرْ سفره نهند

بِه از آن است که بر تخته‌‏ی دیبا دینار

فصلِ سادس صفتِ میوه بباید کردن»

نوید فاضل
۱۳۹۴/۰۸/۳۰

بسیار ستودنی‌ست.

فرامرز
۱۴۰۰/۰۴/۲۵

کتابش خوب بود، البته لغات سخت زیادی داشت.

Bakhtiari
۱۳۹۸/۰۵/۰۷

ای کاش امکان جست و جو در متن کتابها وجود داشت. همچنین امکان انتخاب صفحه با تایپ شماره صفحه

خوانی کشیده‌ام ز سخن قاف تا به قاف همکاسه‌ای کجاست که آید برابرم؟
bilijacks
از خنده‌ی شیرینِ نمک‌دانِ دهانش خون می‌رود از دل چو نمک‌سوده کبابی
bilijacks

حجم

۲۳۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

حجم

۲۳۳٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۳۰ صفحه

قیمت:
۵۱,۰۰۰
۲۵,۵۰۰
۵۰%
تومان