دانلود و خرید کتاب گچ پژ محسن رضوانی
تصویر جلد کتاب گچ پژ

کتاب گچ پژ

معرفی کتاب گچ پژ

کتاب گچ پژ نوشتهٔ محسن رضوانی است. انتشارات سوره مهر این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر، عصفوریه‌های محسن رضوانی را در بر دارد که مجموعه یادداشت‌های کوتاه و طنزآمیز این نویسنده است. این کتاب حاصل یادداشت‌های پراکنده او در وبلاگش، بین سال‌های ۱۳۸۹ تا ۱۳۹۲ است. پنج حکایت پایانی کتاب نیز در دوران همکاری وی با نشریهٔ سه‌نقطه نوشته شده است.

درباره کتاب گچ پژ

کتاب گچ پژ، ادبیات خاص نویسنده را به ما نشان می‌دهد؛ سبکی که به عقیدهٔ برخی، سبک ادبیِ دورهٔ قاجار را تداعی می‌کند. ازاین‌رو، این کتاب با استفاده از لهجهٔ قدیم تهرانی و اصطلاحات دورهٔ قاجار نوشته شده است. برای نمونه می‌توان به واژه‌هایی همچون «قارداش»، «اُتول» و «شیرسوز» اشاره کرد که در کتاب حاضر پراکنده هستند.

این اثر، ترکیبی از درون‌مایه‌های اجتماعی و عاشقانه را به خوانندهٔ خود ارائه کرده است.

کلمهٔ «عصفور» که در عنوان این کتاب مشاهده می‌شود، به معنای «گنجشک» است؛ موجودی که مانند بخش‌های مختلف این کتاب، پیوسته از یک شاخه به شاخهٔ دیگر می‌پرد.

۵۱ یادداشتِ مختلف با موضوعات گوناگون را در کتاب گچ پژ بخوانید.

خواندن کتاب گچ پژ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

خواندن این کتاب را به دوستداران ناداستان و نوشته‌های طنزآمیز و البته به افرادی که به فارسی با لهجهٔ تهرانی علاقه‌مند هستند، پیشنهاد می‌کنیم.

بخش‌هایی از کتاب گچ پژ

«اتفاقاً پیش پای شما عمو جان، به صبیۀ محترمه می‌گفتم. منیژه همان دیپلم طبیعی کفایتش بود. کنکور دادن وجه عقلانی نداشت. آن هم ادبیات فارسی و بعدِ آن همه مصیبت. پنداری پسرهایی که دانشگاه، ادبیات خوانده‌اند کجا را گرفته‌اند که دخترها بگیرند. خاصه که برای این‌ها شوهر رفتن، قضای محتوم است ـ و لو کنتم فی بروج مشیده...

دختر، خوب است هنر یاد بگیرد. علی سبیل المثال، خوب آشپزی کند. نه اینکه مدرک را قاب بگیرد بالای طاق، آن وقت از همۀ میراث خانه‌داری، بُنشن انبار کردن بلد باشد و بس. سوای پخت و پز، خیلی هنرها هست. همین پری بندانداز؛ تصدیق شش هم ندارد منتها فوت و فن مشاطه‌گری را چنان خوب از بر است که انگار لیسانسیۀ مرمت آثار تاریخی بوده و مدرکش را رئیس سوربن توقیع کرده. اسکناس چاپ می‌کند پدرسوخته. پیرزن که از یونیتش بلند می‌شود هنوز امید معشوقیت دارد.

حالا هم طوری نشده دخترعمو! با آن قیافۀ برزخٌ لایبغیان، اوقات الباقی را تلخ نکن. قبول نشدی فدای سرت. دانشگاه را قلم بکش. فکر هنر باش.»

***

«غنچه نشسته‌ام کنج هفت‌سین، زل زده‌ام به آینه، منتظرم توپ تحویل را درکنند. اهل بیتمان هر کدام زیر لب چیزی می‌خوانَد. من اما همیشه پای تحویل سال، قفل می‌کنم. سنگین و محبوسم. کأنّهو میّتی که یک عدل پنبه کرده باشند در گوش و دهان و الباقی دریچه‌هایش. پای هفت‌سین هیچ وقت زبانم به دعا کردن نمی‌چرخد. بناءً علی هذا، این فقره، از قبل، سیاهه‌های از حاجات و آرزوها و بدبختی‌های خودم و روزگار، تهیه کرده‌ام بلکه از رو بخوانم سال نویمان توفیری با پار و پیرارمان بکند. آمین‌گوی بلند لال نمی‌رد ان‌شاءالله:

ـ خدایا خداوندا! بهار فصل دری‌وری‌های افسردگی‌وار نیست. پاییز است که این ننه من غریبم‌گری‌ها و سیراب سلطون‌بازی‌ها خریدار و شنونده دارد. این را ملتفتم. لکن چه کنم. وقت دعا فقط همین عرّ و تیزهای دوزاری به ذهنم می‌رسد. لطفاً خرده نگیر.

ـ بارالها! عید برای جماعتِ ندار، عید نیست. عیب است. فلاکتشان بیشتر تابلو می‌شود. مثل همین سیب هفت‌سین، صورتشان را با سیلی سرخ می‌کنند. با شکم‌تله و آب‌باریکه‌ای که آن‌ها درمی‌آورند دماغ آدم را هم نمی‌گیرند چه برسد به خرید شب عید. لطفاً به دادشان برس.

ـ خدایا! به این اختلاسگران و دزدان باکلاس که الحمدالله جیبشان ته ندارد و دُم لای تخته هم نمی‌دهند، بیش از پیش مال و ثروت عطا کن. آن‌قدر که با انبر طلا، از بدنشان کرم دربیاورند و زیرشان شب و روز، لگن مرصع بگذارند و کلیه‌هایشان، متصل، قلوه‌سنگ‌هایی از جنس یاقوت بسازد. ما و مسئولین کاری به کارشان نداریم. از قدیم گفته‌اند بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است. بلکه خودشان پشیمان شدند و بیت‌المال را پس آوردند.

ـ خداوندا! جماعتی هم هستند که درد مردم حالی‌شان نمی‌شود. این‌ها را با «حالی کن» باید ملتفتشان کرد. خودت زحمتش را بکش.»

dsadeghinia
۱۳۹۶/۱۱/۰۷

ضمن عرض سلام خدمت مستطاب حاج محسن و همساده عزیزتان رامبد خندان الملوک، معروض میدارم کاش مقدمه مأخره ای مرقوم میداشتید تا ما هم با چند و چوند داستان آشنا می‌شدیم. فوتوهای کتاب را هم که نگو هر کدام به

- بیشتر
koľwane
۱۳۹۶/۱۱/۱۹

کتاب قشنگی بود، خوشایندهایش برای من: - ریخت و قیافه مثل شعر است شازده. - دلخوش به آموزشگاه و کالج نباش. به هرکی هرچی داده اند از توی گهواره داده اند. -ملحفه شل با آهار سفت نمی شود. -بایگان باش نه رایگان. - زیاده، باعث

- بیشتر
سیّد جواد
۱۳۹۶/۱۱/۱۹

کتاب را بخاطر مسابقه خواندم، شاید اگر بهانه ی مسابقه نبود اصلا سراغ نمونه هم نمی رفتم می شد عکسها را حذف کرد و قیمت کتاب را هم کمتر کرد نویسنده هم می توانست با صرف زمان بیشتری ، کتاب پخته تری

- بیشتر
اِیْ اِچْ|
۱۴۰۰/۰۱/۱۴

پیش‌نوشت: این کتاب میره در زمره کتاب‌هایی که رو میز و دم دسته🙂 تقریبا شیفته این سبک نگارشم و تا حالا هیچ کتابی نخونده بودم که قشنگ حق مطلب و ادا کنه در کهن‌نویسی ضمن طنزنویسی... (ضمن عاشقانه‌نویسی :') ) جیگر

- بیشتر
mehrnaz
۱۳۹۶/۱۲/۰۲

چرا چیزی اعلام نمیکنن؟!

mina abc
۱۳۹۶/۱۱/۲۵

خداکنه هی تمدید نشه...یکبار که طبیعیه،ولی بیشتر نشه

Mehdi10
۱۳۹۶/۱۱/۱۲

خیلی جالب بود و پر از نکته های شیرین و دلچسب ، ولی دوستان درست میگن ، یک مقدمه ی خوب اول کتاب ، می تونست مثل نخ تسبیح دونه دونه داستان ها رو کنار هم جمع کنه و خواننده

- بیشتر
ツAlirezaツ
۱۳۹۶/۱۱/۲۴

کتاب خوبی بود هر کی برنده شد مبارکش باشه❤️

mehdi zekavati
۱۳۹۶/۱۱/۱۶

ب پنج تومن نمی ارزید

zahra
۱۳۹۷/۰۷/۰۵

با دنده سنگین اخر تمومش کردم... خیلی جاها ادم نمیفهمه اصلا چی ب چیه

اینکه شما اسم نورچشمی‌ات را می‌گذاری «بیش‌فعال» و ما در گویش خودمان می‌گوییم «تخم جن»، خیلی مهم نیست.
علیرضا نظری
مادرها فئودال‌های بهشتند. روزت مبارک.
Emma
بارپروردگارا! قیافۀ ما اوراق است. خودت بهادارش کن. مشارکت هم خوب است.
علی نظری
بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است.
Mahdi Mandegar
ـ بارالها! عید برای جماعتِ ندار، عید نیست. عیب است. فلاکتشان بیشتر تابلو می‌شود.
ادریس
تا اینجا هم آقایی کرده‌ای که با آن همه خبط و خطا، تشتک دلمان را برنداشته‌ای و تشت رسوایی‌مان را روی بام نگه داشته‌ای. و الّا با این توبه‌های آبدوغ‌خیاری ما که عینهو کِش تنبان حاجی، دم به دقیقه باید سفتش کنیم، هر که بود صبردانش خالی می‌شد.
zeinab
زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست. عشق به نوعی، کُنده‌های درشت زندگی را خرد می‌کند. خرد و قابل هضم. غیر این باشد، کأنّه خوردن جوجه و کوبیدۀ نذری با قاشق‌های لاجون پلاستیکی، پیرت درمی‌آید. عشق قاشق استیل است. همیشه همراهت داشته باش.
Faeze Gholami
پروردگارا! بعضی کمپانی‌های اتول‌سازی وطنی را هدایت بفرما. همان‌هایی که فکر می‌کنند جان خودشان جان است، جان رعیت بخت‌برگشته بادمجان. اندیشۀ صحیح را به این‌ها تنقیه کن.
زهــرا م.ن
اساساً بعضی آدم‌ها پوست موزصفتند. مترصد زمین زدن خلق‌الله. قسمی از آدم‌ها پوست خیارصفتند. در کنارشان جوان می‌مانی یا دست‌کم خیال می‌کنی جوان‌تر شده‌ای.
apachi
زندگی بدون عشق، امکانپذیر هست لکن دلپذیر نیست.
محمدامین
مرتبۀ پیش، لاله‌عباسی‌هایمان را ناکار کرد، این فقره تنگۀ سیرترشی‌ها و شیشه‌آبغوره‌هایمان را. عاصی شده‌ایم از دست این آقازاده‌تان. چسب‌نواری می‌گیرد می‌چسباند روی زنگ فرار می‌کند. تلفن می‌زند به آژانس و اورژانس و آتش‌نشانی و رستوران و پیک و پخش و الباقی، نوم و نشان خانۀ ما را می‌دهد. از من، که با پیجامه و عرقگیر رفته‌ام پشت‌بام سرویس کولر، فوتو برداشته، گذاشته است اینستاگرام. کلهم اجمعین دیوارهای محله را با زغال نوشته: «گوسفند زنده با قصاب»، فلش کشیده سمت خراب‌شدۀ ما.
علیرضا نظری
بُرش کم‌محلی، تیزتر از شمشیر انتقام است.
komail
تریاک را که بین خلق‌الله، تُقس می‌کردند، دوباره سوخته‌اش را با قیمت بیشتر، از خودشان پس می‌گرفتند. بعضی اقلام، سوخته‌اش گران‌تر است. قدر دل ما را بدان.
maryam
از فحش‌های سالم استفاده می‌کنم. دری‌وری‌هایی با منشأ گیاهی. این‌جوری، هم پرهیز داده‌ام از عوارض جانبی، هم دهن به لجن باز نکرده‌ام. ذیلاً نمونه‌هایی تقدیم شده است: خارشتر خارمغیلان گاوزبان بومادران انگبین باقالی خردل خرزهره سوسن کوهی تخم ترتیزک تخم گشنیز
علیرضا نظری
شراکت ما، شراکت دست راست و چپ بود. پلوخوردن‌ها را دست راست به عهده داشت، طهارت گرفتن‌ها را دست چپ.
Leopold_Bloom
ناظم خوش‌انصاف روزگار! مادر ما نای و پای آمدن و ایستادن ندارد. ما خطاکاران را به پدرمان ـ علی ـ ببخش.
marmargan83
دست‌کم، شبیه آن دیش فلزی باش؛ دریافت کن این همه سیگنالی که تا حالا فرستاده‌ایم.
علیرضا نظری
نقلِ کمبود امکانات نیست کریم آقا! بحث گُمبود امکانات است.
ادریس
بارالها! عید برای جماعتِ ندار، عید نیست. عیب است
Leopold_Bloom
بارالها! پاری وقت‌ها رفتار الباقی، اعم از اهل خانه و همساده‌ها و متصدیان کار و مسئولین امر، جوری است که احساس می‌کنم حروف والی‌ام. نوشته می‌شوم لکن خوانده نمی‌شوم. لطفاً توجیه‌شان کن.
Leopold_Bloom

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۰۲ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰
۵۰%
تومان