دانلود و خرید کتاب دوست خانواده فئودور داستایفسکی ترجمه مهرداد مهرین
تصویر جلد کتاب دوست خانواده

کتاب دوست خانواده

معرفی کتاب دوست خانواده

فیودور میخاییلوویچ داستایفسکی( ۱۸۸۱- ۱۸۲۱)، نویسنده مشهور و تأثیرگذار اهل روسیه است.

ویژگی منحصر به فرد کتاب های داستایوفسکی روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است. سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند.

اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی‌ است عصیان زده، بیمار و روان‌پریش.

در بخشی از داستان می‌خوانیم:

«وقتی که عموی من سرهنگ یگورایلیچ روستانفر، ارتش را ترک کرد و به‌‌روستای استپان‌چیکوو از املاکی که به میراث برده بود، نقل مکان کرد، برای همیشه طوری در آن جا اقامت گزید که گویی در طول عمر خویش یک ارباب واقعی ساکن روستا بوده و هرگز املاک خویش را پیش از آن ترک نکرده است. طبیعت‌‌هایی وجود دارند که از همه کاملاً خرسندند و به همه چیز عادت می‌‌کنند. سرهنگ بازنشسته ما نیز چنین بود. به دشوار می‌توان مردی را تصور کرد که به اندازه او آرام و آماده پذیرش هر چیز و هرگونه مسئولیتی باشد.

اگر از روی هوس از او به‌ طور جدی درخواست می‌شد که برای مثال کسی را برای چند فرسخ روی دوش خود حمل کند ممکن نبود که او این خواهش را رد کند. او به حدی خوش‌طینت بود که به مجرد اینکه کسی چیزی از او درخواست می‌‌کرد ولو آن که این شئی آخرین پیراهنی می‌بود که در اختیار داشت آن را به وی می‌‌داد. او هیکل یک قهرمان را داشت: بلندبالا بود با گونه‌‌های گلگون، دندان‌های سفیدی چون عاج داشت و سبیلی دراز و قهوه‌‌ای رنگ با صدایی پرطنین. او با صدای بلند می‌‌خندید، تند صحبت می‌کرد و صحبتش توأم با حرکات تشنج‌‌آمیز بود».

معرفی نویسنده
عکس فئودور داستایفسکی
فئودور داستایفسکی
روس | تولد ۱۸۲۱ - درگذشت ۱۸۸۱

داستایفسکی، نویسنده‌ی رمان‌های مشهوری مانند قمارباز و برادران کارامازوف، در ۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ در شهر مسکو و در خانواده‌ای بسیار مذهبی چشم به جهان گشود. این موضوع باعث شد خود او نیز در طی حیات خود انسانی مذهبی باقی بماند. او در مدرسه آموزش‌های نظامی می‌دید، اما خودش به ادبیات علاقه‌ی بسیاری داشت؛ بنابراین پس از اتمام مدرسه خود را وقف نوشتن کرد. نوشته‌های اولیه‌ی داستایوفسکی از او مردی جوان و بسیار پانرژی و در عین حال با روانی بی‌ثبات ترسیم می‌کنند.

zeinab ghazizadeh
۱۴۰۰/۰۹/۱۳

بسیااار بسیار ترجمه‌ی بدی داشت، یعنی کسانی که این نسخه رو ارائه دادن حتی سواد ابتدایی رو در زمینه‌ی دستور زبان فارسی نداشتن، ضمن اینکه علیرغم احترام خاصی که برای داستایفسکی قائلم و سال‌ها نویسنده‌ی محبوبم بوده، باید بگم این

- بیشتر
علی علیزاده
۱۴۰۱/۱۰/۲۵

من عاشق آثار داستایفسکی ام و نمیتوانم خودم را قانع کنم که اثری از او‌را نخوانده بگذارم. اگر شما هم اینگونه اید اعصاب و روانتان را برای یک ترجمه بد و ویراستاری بدتر آماده کنید و این کتاب را بخوانید.

- بیشتر
Mobina Sarlak
۱۴۰۳/۰۸/۲۸

داستانی بسیار جالب و جذب کننده داره. همچنین نیاز به تفکر عمیق داره برای فهمیدن بطن داستان. کسایی که میگن داستان آبکیه مطمئنا عمیق بهش فکر نکردن! قاعدتا از نویسنده متبحری مثل داستایفسکی بعیده که داستانی به این شیوایی بنویسه

- بیشتر
Tamim Nazari
۱۴۰۲/۰۲/۱۳

اون طوری که میخواستم تموم نشد😅😅😅 ولی بازم خوب بود

غالبا معصومیت به اندازه باریکی یک مو از فساد فاصله دارد.
mhds
شخص می‌تواند احساس کند که حتی درخت‌هاهم فهم و ادراکی دارند و دارای احساساتند و از زندگی لذت می‌برند...
Tamim Nazari
چرا من اغلب ستمگر می‌شوم. درحالی‌که خوب بودن، این قدر باشکوه است؟
Tamim Nazari
کوروکین را به عنوان مثال در نظر بگیر. امروز بعدازظهر بر او خندیدیم و معهذا چنان که می‌دانی این یک عمل نابخشودنی بود... تو می‌دانی که ممکن است او یک مرد مهربان و فوق‌العاده‌ای باشد ولی سرنوشت... او را دچار مصائبی کرده است.
Tamim Nazari
ما فقط موقعی که سعادتمندیم مهربانیم (البته در واقع من تنها راجع به خودم حرف می‌زنم) ولی وقتی که بدبختیم، بهتر است کسی به ما نزدیک شود!
Tamim Nazari
وقتی که انسان زندگی می‌کند، به او بی‌حرمتی می‌شود. و وقتی که خاک روی تابوتاش می‌ریزند، فقط آن وقت مردم یاد او می‌کنند و بنای یادگاری روی استخوان‌هایش می‌سازند!
Tamim Nazari
این افراد چرا همیشه اخمهایشان درهم است و همیشه عصبانی و از یکدیگر متنفرند؟ کاش می‌توانستم حقیقت را به آنها توضیح دهم. اوه خدایا!
Tamim Nazari
پسر عزیزم؟ تو باید به من رحم کنی. چرا باید من به اصطلاح این طور زنده زنده روحا و جسما توسط شما خورده شوم!
Tamim Nazari
در یک زمانی، ایام خوش به ما هم روی خواهد آورد
Tamim Nazari
فکر می‌کنی پدرم این مسخرگیها را برای که می‌کند؟ او فقط به خاطر من این کارها را می‌کند. آری، فقط به خاطر من! او چیزی نمی‌خواهد، او به خاطر تأمین منافع خودش جلو کسی خم نشده است. ممکن است در نظر بعضی افراد آدم مهملی جلوه کند، ولی در واقع مرد نجیبی است، خیلی هم نجیب است
Tamim Nazari
چون خود فومافومیچ زمانی یک دلقک بوده میل دارد، حالا هم در اطرافش عدّه‌یی مسخره‌ها و دلقک‌ها جمع شودند
Tamim Nazari
فومافومیچ، ولو من در کنار شما آدم پستی، بلکه برده‌ای به نظر می‌رسم معهذا، ممکن است احساس کنم که مورد توهین قرار گرفته‌ام! من مجبورم به شما خدمت و از شما اطاعت کنم، زیرا برده به دنیا آمده‌ام و باید وظیفه‌ام را با ترس و لرز انجام دهم. شما می‌نشینید و مشغول نوشتن کتابی می‌شوید. وظیفه من این است که کار شما را قطع نکنم. این یک وظیفه حقیقی من است. هر خدمتی از من خواسته شود من حاضرم با کمال میل آن را انجام بدهم. ولی اینکه در سالخوردگی وادارم کنید بع‌بع کنم و جلو دیگران شرمسارم نمایید، برایم غیرقابل تحمل است
Tamim Nazari
ما فقط یک ذره هوش داریم، گو اینکه ممکن است به قرض کردن یک مقدار دیگر هوش نیز محتاج شویم. فقط آن قدر هوش داریم که دو اداره دولتی ـ شاید هم در صورت احتیاج سه اداره ـ را اداره کنیم
Tamim Nazari
ساشنکا که به نوبه خود از جا در رفته بود فریاد زد: به من آب و نان بدهید. من از چیزی وحشت ندارم. من از پاپا دفاع می‌کنم، چون او قادر نیست از خود دفاع کند. با مقایسه با پاپای من، این فومافومیچ شما کیست؟ این مخلوق حق‌ناشناس نان پاپا را می‌خورد و به او توهین می‌کند. من فومافومیچ شما را قطعه قطعه می‌کنم. من او را به دوئل دعوت می‌کنم و با دو فشنگ او را در جا می‌کشم!...
Tamim Nazari
در این دنیا به احمق خوش‌تر می‌گذرد؛ اگر از این حقیقت واقف می‌بودم از همان آغاز طفولیت نامم را در لیست احمق‌ها ثبت می‌کردم و حالا آدم عاقلی می‌شدم. ولی چون می‌خواستم در آغاز آدم زرنگی باشم. حالا در پیری تبدیل به یک احمق شده‌ام.
Tamim Nazari
ولی کیست که خالی از عیب است؟ خود ما کامل و بی‌عیب نیستیم. آیا چنین نیست؟
Tamim Nazari
خدا فوما را گسیل داشته تا به خاطر گناهانی که مرتکب شده‌ام، توبیخ شوم
Tamim Nazari
من مرد دانایی هستم! خوب که چه؟ آیا چون داناست باید افرادی را که دانا نیستند مورد تحقیر قرار دهد؟... و موقعی که با زبان عالمانه خود شروع به صحبت می‌کند، به وراجی خود ادامه می‌دهد. به طوری که اگر زبانش را ببرند و توی زباله بیندازند آنجا هم مشغول صحبت خواهد بود تا اینکه کلاغی بیاید و آن را از توی زباله بردارد!
Tamim Nazari
آنها شروع به اثبات این نکته به عمویم کردند که او بی‌اندازه خشن، ناشکیبا، نادان و خودخواه است. نکته مهم این است که زن عجوزه و احمق به آنچه که او می‌کرد باور داشت. و من گمان می‌کنم که فومافومیچ هم نیز لااقل تا حدودی باور داشت. آنها عمویم را نیز وادار کردند تا باور کند که فوما برای رستگاری روحش و مهار کردن شهوات لگام‌گسیخته‌اش از آسمان آمده است و او چون مغرور به ثروت خویش است می‌تواند فومافومیچ را به علت اینکه نان‌خور اوست مورد توبیخ و سرزنش قرار دهد. این حرف‌ها به زودی عموی بیچاره مرا قانع کرد که عمیقا فاسد و منحط است و به حدی ناراحتش کرد که حاضر بود موی خود را بکند و طلب عفو کند... گاهی به یکی از افرادی که با او عادت صحبت داشت اظهار می‌نمود که: «برادر، تمامش تقصیر از من است، تمامش تقصیر من است! شخص باید نسبت به کسی که مدیونش می‌باشد دو بار بیشتر مهربان باشد....
Tamim Nazari
اغلب ژنرال بازی را با دعوا پایان می‌داد و این امر چنان همسرش و دوستان همسرش را می‌ترساند که آنها شمع روشن کرده و آن را جلو تصویر حضرت مریم می‌گذاشتند و دعا می‌خواندند و آینده را با لوبیا و ورق پیش‌بینی می‌کردند و به زندانیان نان می‌دادند و باز با ترس و لرز منتظر می‌شدند که بعد از شام ورق بازی آغاز گردد تا باز سر هر اشتباهی که رخ می‌داد داد و فریاد و حتی کتک زدن ژنرال را تحمل کنند
Tamim Nazari

حجم

۲۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

حجم

۲۵۹٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۵

تعداد صفحه‌ها

۳۳۶ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان