با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتیات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.

کتاب اینجا صدای گرگها بلندتر است
۳٫۰
(۸)
خواندن نظراتمعرفی کتاب اینجا صدای گرگها بلندتر است
«اینجا صدای گرگها بلندتر است» نام رمانی از عادله خلیفی (-۱۳۶۲) است.
کتاب، روایت پسری جوان به نام شوان است. پسری ساده و بهظاهر کمهوش که خانوادهاش از بمباران شیمیایی حلبچه به منطقه هورامانِ ایران گریختهاند. رمان با نگاهی به آنروز، بیست و نه سال بعد از آن حادثه را روایت میکند.
شوان و دوستانش کولبر هستند و رمان روایت دردهای آنها در فضای افسانهای هورامان است. در کنار آن، عشق ناغافل و یکباره به سراغ شوان میآید؛ دختری که از خشونت آنسوی مرز گریخته است.
شوان شیفته خواندن افسانه و شعر است و رمان با تلفیق فضای داستان با افسانههای کردی و شعر و موسیقی منطقه و زیباییهای رنگین هورامان در بهار و پاییز و زمستان در کنار دردهای کولبران، زخمهای بمباران حلبچه و زشتی خشونتٰهای ناموسی، مخاطب را به تماشای یک افسانهی عاشقانه مینشاند.
بخشی از داستان:
پاییز آن سال دیرتر آمد. غیر از همان یکباری که در مهر باران آمد تا آبان خبری از باران نشد. مهر پاکِشان از شهر دور میشد اما هنوز میشد هرم گرما را از شهر حس کرد. سرخ و زرد و نارنجی برگها را دیرتر از هر سال در درختها میدیدی. طبیعت عجلهای برای برگریزانش نداشت. انگار که عقب افتاده باشد یا اصلاً دلش نخواهد به پاییز برسد. مِه که به کوهها نشست، پاییز هم در شهر حس شد.
تقویم ورق خورده بود و آبان با کولی از سردی و تندی سرازیر شده بود در شهر. رنگ عوض میکرد در برگها، شُر میگرفت در پلکانها، سوز میکشید در درز پنجرهها و هو میکرد در پردهها، پهن میشد در آسمان و کشیده میشد بین کوهها و روی کمر شهر فشار میآورد. قلبش را سنگین میکرد از ندیدن خورشید. پاییز نشسته بود روی بام خانهها، روی قامت درختها و نمناکی جادهها. پاییز آمده بود و راهها لیز بود و لغزنده و زمان برای بردن کول به شماره افتاده بود. کار، مردهی در حال احتضاری شده بود که چیزی به قطع نفسش نمانده. پاییز سنگین آمده بود و آمده بود که بماند که پیوند بخورد با زمستان. پنجره را که باز میکردی کوه بود که در مه فرورفته بود. کوه بود که زبانه کشیده بود از انتهای دره تا آسمان.
مطبوعات سینمایی ایران![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
حسین گیتی
داستان خرت و پرت ها نیکولاس دی
ورق پاره های مهاجرتفریبا کاظمی
اصول خبرنویسی آنلاینمحمود سلطانآبادی
استخرشکوه قاسم نیا
مثل کسی که از یادم میرودسیاوش گلشیری
داش آکل؛ حواشی و تبعاتمحمدرضا سرشار
جنگ بوداحسان محمدی
آخرین انار دنیابختیار علی
به دیگر سخنجومپا لاهیری
پرسه زنیوسف آتیلگان
روزنامه نگاری آنلاین؛ رسانه های جدید ۱علیرضا کتابدار
شب در مسیر غرببریل مرکام
موجهای رادیو اکتیو میشودفرشته فرشاد
خورشید را برایم قورت می دهی؟![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
عادله خلیفی
یک قورتش بدهی غولپیکر!عادله خلیفی
برویم مامانم را پیدا کنیم!عادله خلیفی
وقتی خال خالی و راه راه زبانشان بهم گره خوردعادله خلیفی
فی فی و شاه وزوزک ۴عادله خلیفی
فی فی و شاه وزوزک ۳عادله خلیفی
فی فی و شاه وزوزک ۲عادله خلیفی
فی فی و شاه وزوزک ۱عادله خلیفی
شاید او درست می گویدعادله خلیفی
در خواب هایم چاقویی به دست دارم![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
اشلی وینستد
آرزوی بدشگون ملونی یوشیموراواکا تی. براون
مقصر تو نیستیرامانی دورواسولا
سرنخ هایی به سوی کهکشانکریستینا لی
گرگ و میشپائولا هاوکینز
این دروغگوهای دل فریبکارن ام. مک منس
می خوای یه راز رو بدونی؟فریدا مک فادن
همکارفریدا مک فادن
جاسوس بزرگدیوید کد
آدیا کلبارا و نسل فراموش شده شمن هاایسی هندریکس
حجم
۱۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
حجم
۱۲۷٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۱۵۱ صفحه
قیمت:
۲۹,۵۰۰
۲۰,۶۵۰۳۰%
تومان
نظرات کاربران
رمانی زیبا باوجود اینکه واقعیت های تلخ رو بیان میکنه...شاید چون از دل مردم همین دیار دراومده دوسش دارم ولی برام خیلی عجیب بود اولا که اطلاعاتی ازکولبری نداشتم واینکه مطمن نبودم که هنوز هم ادامه داره!!بامتنی که دوستم از
خوب بود🙂🙂🙂🙂🙂🙂
بد نبود
نویسنده سعی خودش رو برای نوشتن یه رمان خوب کرده ، ولی زیاد موفق نبوده به نظر من