کتاب زندگی داستانی ای. جی فیکری
۴٫۲
(۴۶۳)
خواندن نظراتمعرفی کتاب زندگی داستانی ای. جی فیکری
«زندگی داستانی ای. جی فیکری» نام داستانی از گابریل زوین (-۱۹۷۷) است که نامزد بهترین رمان سال ۲۰۱۴ به انتخاب گودریدز شد.
زوین فارغ التحصیل رشتۀ ادبیات انگلیسی و آمریکایی از دانشگاه هاروارد است. نوشتن را از چهارده سالگی آغاز کرده و تاکنون هشت کتاب داستانی نوشتهاست.
ای. جی فیکری، تنها کتابفروش یک جزیره دورافتاده است. چند سالی است که همسرش را در یک تصادف رانندگی ازدستداده و تنها و منزوی در آپارتمان محقر بالای کتابفروشیاش زندگی میکند. میانه خوبی با مردم و اهالی جزیره ندارد، وضعیت جسمانی رضایتبخشی ندارد، اوضاع مالی خوبی ندارد، عبوس و بداخلاق است و کاسبیاش هم به خاطر استقبال روزافزون مردم از کتابهای الکترونیک و بدخلقی هایش رو به ورشکستگی است؛ تنها کتاب کمیاب و ارزشمندش که امیدوار بود با فروش آن خودش را زودتر از موعد بازنشسته کند هم در اثر اهمال و بیدقتی خودش دزدیده شدهاست؛ حتی کتابخواندن هم مثل سابق چندان جذبش نمیکند ... همه چیز در دنیای او در حال حرکت به سمت نابودی است ... تا اینکه یک روز بستۀ عجیبی را در کتابفروشی اش پیدا میکند و همه چیز با پیدا شدن آن بستهکوچک و سنگین تغییر میکند و ...
بخشی از داستان:
ما کتاب میخوانیم، چون تنها هستیم.
ما کتاب میخوانیم و دیگر تنها نیستیم.
ما تنها نیستیم.
میخواهد به او بگوید زندگی من لابهلای این کتابهاست، اینها را بخوان و قلبم را بشناس.
ما رمان نیستیم.
ما داستان کوتاه نیستیم.
در این لحظه، زندگیاش بیشتر به داستان کوتاه شبیه است.
در پایان، ما مجموعه داستانیم.
آنقدرها کتاب خوانده است که بداند مجموعهداستانی وجود ندارد که همهی داستانهایش عالی باشد. بعضی از داستانها عالیاند، بعضیها افتضاح. اگر خوششانس باشیم، یک داستان چشمگیر پیدا میکنیم. و در نهایت، آدمها فقط بهترینها را به یاد میآورند و حتی آنها را هم، خیلی طولانی به یاد نخواهند آورد.
نه؛ نه خیلی طولانی.
مایا میگوید: «بابا.»
اِی.جِی تلاش میکند بفهمد او چه میگوید. لبها و صداها. چه معنایی میتوانند داشته باشند؟
خوشبختانه مایا تکرار میکند: «بابا.»
بله، بابا. من بابا هستم. بابا همان چیزیست که من شدهام. پدرِ مایا. بابای مایا. بابا.
شهر خرس
فردریک بکمن
جایی که خرچنگ ها آواز می خوانندمحمدامین جندقیان بیدگلی
مادربزرگ سلام رساند و گفت متاسف استفردریک بکمن
شهر خرس هافردریک بکمن
مردم مشوشفردریک بکمن
مادربزرگ سلام میرساند و میگوید متاسف استفردریک بکمن
دختر گمشدهآرش خیروی
پیرمرد صدسالهای که از پنجره بیرون پرید و ناپدید شدیوناس یوناسون
جایی که عاشق بودیمجنیفر نیون
هر روزدیوید لویتان
النور و پارکسمانه پرهیزکاری
تمام آنچه که هرگز به تو نگفتممرضیه خسروی
سوپرمارکت شبانه روزیسایاکا موراتا
این داستان یک جورایی بامزهستند ویزینی
پلهای مدیسن کانتیرابرت جیمز والر
یک ازدواج آمریکاییتایاری جونز
دختری با کت آبیمونیکا هسی
بریت ماری اینجا بودسمانه پرهیزکاری
ما در برابر شمافردریک بکمن
رهایی از اضطراب برای نوجوانان
رجین گلنتی
خانه سپتامبرکاریسا اورلاندو
سامی کیز و ملکه کیتی روانیوندلین وان درانن
تکه های گم شدهملانی کانکلین
تقصیر هر دوی ماستجان کیم
به نجاتش می ارزدپیتر سوانسون
هر روز یک صفحهآدام جی. کورتز
پسر شایستهفریدا مک فادن
قصه هایی برای هر جا و هر زمانیوگنی واسیلیویچ کلویف
روزهای بیشتری در کتاب فروشی موریساکیساتوشی یاگی ساوا
حجم
۲۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۲۰۶٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۵۰۰
۳۱,۸۵۰۳۰%
تومان
نظرات کاربران
📖ما کتاب می خوانیم تا بدانیم که تنها نیستیم. ما کتاب می خوانیم،چون تنها هستیم. ما کتاب می خوانیم و دیگر تنها نیستیم. ما تنها نیستیم. می خواهد به او بگوید زندگی من لابه لای این کتاب هاست،این ها را بخوان و قلبم را
خیلی لذت بردم! نقد داستان : کتاب طبیعتا یه اثر فاخر و شاهکار نیست؛ ولی یک کتاب امروزی خوب، ساده، روان و با محوریت موضوعات به قولی عامه پسنده و سرگرم کننده ست. شخصا داستان های رئال که توش یک نفر یک زندگی عادی
طاقچه ی گوگولی،همدم تنهائی من،دوست دارم ..تولدت مبارک♥ومرسی بخاطر این کارت
کتابی که دوستش دارم و اخرش اشکم و در اورد چقدر دوست داشتم خریدار کتاب فروشی من باشم یه جای دنج و یه دنیا کتاب یا جای مایا بودم و زندگیم داخل کتابفروشی بود یکی از ارزوهامه که امیدوارم بتونم بهش جامه عمل بپوشانم
من خیلی قلم نویسنده ،مخصوصا ترجمه خانم کرد رو دوست داشتم...خوندش واقعا باعث آرامش میشد،این کتاب به ما آدم ها میگه که همیشه احتمال اشتباه وجود داره بلکه نه تنها برای ما بلکه برای دیگران و نباید بخاطرش خود راسرزنش
از اون کتاباییه که دوست نداری تموم شه. یعنی یه جورایی انگار میتونه بدون هیچ پایانی تا ابد ادامه داشته باشه. قشنگ بود
من این کتاب رو همون اوایل که چاپ شد خوندم و به نظرم داستان فوق العاده جذابه و کشش بالایی داره. یه جایی از اواسط داستان احساس آدم طوریه که واقعا دلش نمیخواد کتاب تموم بشه بس که شخصیت ها
تولد مبارک تاقچه. ممنون از تمام کسایی که برای طاقچه بودنت زحمت میکشن. 😄💫
ما کتاب میخوانیم تا بدانیم تنها نیستیم،ما کتاب میخوانیم چون تنها هستیم،ما کتاب میخوانیم و دیگر تنها نیستیم!کتاب روان و دلنشینی بود.داستان کتاب فروشی به اسم ای جی که صاحب یک کتاب فروشی در جزیره آلیس است و همسرش رو
با هر صفحهای که میخوندم، روحم تازه میشد. ترجمههای لیلا کرد همگی مربوط به کتاب و کتابخوانیه و این برای من خیلی لذت بخشه. پیشنهادش میکنم😍