
کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟
معرفی کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟
کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟ نوشتهی ناتسوکو ایمامورا و با ترجمهی آنیتا پارسا، روایتی از زندگی دختری نوجوان در ژاپن است که با فرازونشیبهای خانوادگی، دوستیها و بحرانهای درونی دستوپنجه نرم میکند. این اثر توسط نشر دانشآفرین منتشر شده است و با نگاهی موشکافانه به جزئیات زندگی روزمره، روابط خانوادگی و تأثیر فقدان و تغییرات بر روان نوجوانان میپردازد. داستان آمیکو، با زبانی صمیمی و توصیفاتی ملموس، مخاطب را به دنیای کودکی و نوجوانی در جامعهای سنتی و در عینحال مدرن میبرد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟
کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟ اثر ناتسوکو ایمامورا، داستان زندگی آمیکو، دختری از خانوادهای ژاپنی را روایت میکند که در بستر تحولات خانوادگی و اجتماعی رشد میکند. این کتاب با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، روابط میان اعضای خانواده، دوستیها و تجربههای تلخ و شیرین دوران کودکی و نوجوانی، تصویری زنده از رشد شخصیت و مواجهه با بحرانهای عاطفی ارائه داده است. نویسنده با نگاهی دقیق به تأثیر فقدان، بیماری روانی و تغییرات ناگهانی در خانواده، نشان داده است که چگونه این عوامل میتوانند بر شکلگیری هویت و احساس تعلق نوجوانان اثر بگذارند. ساختار کتاب بر پایهی روایت خطی و توصیفهای جزئی از محیط، احساسات و رفتار شخصیتها استوار است و با پیشروی داستان، لایههای عمیقتری از روابط و دغدغههای شخصیت اصلی آشکار میشود. آمیکو، با تجربهی فقدان، تنهایی، تلاش برای جلب توجه و محبت، و همچنین جستوجوی معنا در روابط انسانی، مسیری پرچالش را طی میکند که در آن، هر اتفاق کوچک یا بزرگ، تأثیری ماندگار بر او میگذارد.
خلاصه داستان آمیکو هستم، صدامو داری؟
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با معرفی آمیکو، دختری حساس و خیالپرداز آغاز میشود که در خانوادهای چهار نفره زندگی میکند. مادرش معلم خوشنویسی است و پدرش فردی آرام و کمحرف. برادر بزرگترش، کوتا، ابتدا همراه و دوست اوست اما بهتدریج به نوجوانی سرکش تبدیل میشود. ورود یک نوزاد به خانواده و سپس مرگ ناگهانی او، نقطهی عطفی در زندگی آمیکو و خانوادهاش است. مادر پس از این حادثه دچار افسردگی میشود و کلاسهای خوشنویسی تعطیل میگردد. آمیکو که همیشه در حاشیهی کلاسها و زندگی خانوادگی بوده، حالا با تنهایی و سردرگمی بیشتری روبهرو است. رابطهی او با نوری، پسری با دستخط زیبا، از کودکی تا نوجوانی فرازونشیبهای زیادی دارد و اغلب با سوءتفاهم و فاصله همراه است. آمیکو در مدرسه با طردشدگی، تمسخر و حتی خشونت مواجه میشود اما حمایت ضمنی برادرش تا زمانی که در مدرسه است، او را از آسیب جدی دور نگه میدارد. با فارغالتحصیلی کوتا، آمیکو بیشتر در معرض آزار قرار میگیرد و به تدریج به انزوا، بیانگیزگی و حتی مشکلات جسمی و روانی دچار میشود. صداهای عجیب و احساس حضور روح، نشانههایی از بحران روانی اوست که با آواز خواندن و تلاش برای بازگشت به زندگی عادی، بهتدریج کمرنگتر میشود. در این میان، خاطرات کودکی، تلاش برای جلب محبت مادر و یافتن معنایی برای فقدان، همچنان در ذهن آمیکو جریان دارد و او را به سوی پذیرش و رشد سوق میدهد.
چرا باید کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟ را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به جزئیات زندگی یک دختر نوجوان در ژاپن، تصویری ملموس و صادقانه از تأثیر فقدان، بیماری روانی و تغییرات خانوادگی بر روان و رفتار نوجوانان ارائه داده است. روایت صمیمی و توصیفهای دقیق، امکان همذاتپنداری با شخصیتها را فراهم کرده و خواننده را به تأمل دربارهی روابط خانوادگی، دوستیها و معنای رشد و بلوغ دعوت میکند. همچنین، کتاب به موضوعاتی چون افسردگی، طردشدگی اجتماعی و تلاش برای بازیابی امید پرداخته است که برای بسیاری از نوجوانان و بزرگسالان قابل لمس است. مطالعهی این اثر، فرصتی برای درک بهتر دنیای نوجوانان و چالشهای پنهان آنها فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
خواندن این کتاب به کسانی پیشنهاد میشود که به موضوعات رشد شخصیت، روابط خانوادگی، تجربهی فقدان، بحرانهای نوجوانی و تأثیر بیماری روانی در خانواده علاقهمند هستند. همچنین به دانشآموزان، والدین، مشاوران و افرادی که دغدغهی سلامت روان نوجوانان را دارند، توصیه میشود.
بخشی از کتاب آمیکو هستم، صدامو داری؟
«آمیکو، تا روزی که در پانزده سالگی از آنجا رفت، به عنوان دومین فرزند خانوادهٔ تاناکا زندگی کرد و بزرگ شد. او پدر، مادر و یک برادر بزرگتر از خودش داشت که به نوجوانی تخس و شرور تبدیل شد. وقتی که آمیکو در مدرسهٔ ابتدایی درس میخواند، مادر در خانه خوشنویسی درس میداد. کلاس کوچک و ساده بود، سه میز مستطیلی بلند داشت که در اتاقی با شش تاتامی چیده شده بود، اتاقی که مادربزرگ مادریاش در آن میخوابید. حالا کف آن اتاق از این سر تا آن سر با قالیچهٔ قرمز پوشیده شده بود. کنار این اتاق، اتاق دیگری بود که به اصطلاح به بودا تعلق داشت، جایی که محراب بودا در آن قرار گرفته بود، و در میان سالن، اتاق غذاخوری بود. کلاس به ایوان متصل بود و هنرجویان بعد از درآوردن کفشهایشان، وارد آن میشدند. مادر اینگونه خواسته بود. در غیر این صورت، دانشآموزان باید برای ورود به کلاس از کنار اتاق بودا و اتاق غذاخوری رد میشدند و محل زندگی خانواده را میدیدند. حیاط کوچکی جلوی ایوان بود که پدر ماشینش را آنجا پارک میکرد. هر بار که ماشین آنجا بود، دانشآموزان مجبور میشدند برای رسیدن به ایوان، از شکاف میان ماشین و دیوار سیمانی خانه رد شوند که باعث خط افتادن روی ماشین آبی تیرهٔ پدر به خاطر برخورد گیرهٔ فلزی روی کولهپشتیهایشان میشد. این اتفاق که میافتاد، پدر هیچوقت زبان به اعتراض باز نمیکرد، بلکه روی اسفنج کرم میزد و آن را روی خراشها میمالید که باعث میشد آن خط و خشها بدون هیچ رد و نشانی پاک شوند. پدر میگفت: "این اسفنج جادوییه." آمیکو به پدر التماس میکرد که به او اجازهٔ استفاده از آن اسفنج جادویی را بدهد و بعد از آن، هر روز برای پیدا کردن خراش، ماشین را برانداز میکرد تا قبل از آنکه کسی متوجه شود، با ذوق و شوق فراوان رویش کرم بمالد. در نتیجه، ماشین پدر همیشه برق میزد. ولی بعضی از خراشها خیلی عمیق بودند و هیچ جادویی نمیتوانست کلمات آمیکوی احمق را پاک کند. آمیکو با شجاعت سعی کرد آنها را پاک کند. از زوایای محتلف ماشین را بررسی کرد و گفت: "تقریباً موفق شدم." اما کلمات حک شده روی ماشین، هیچوقت کامل پاک نشدند.»
حجم
۹۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه
حجم
۹۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۸۰ صفحه