دانلود و خرید کتاب قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو برادران نیوتون سید نوید سید علی اکبر
تصویر جلد کتاب قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو برادران نیوتون

کتاب قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو برادران نیوتون

معرفی کتاب قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو برادران نیوتون

قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو و برادران نیوتن اولین جلد از مجموعه داستان‌های طنز کودکانه دوقلوهای خل‌ و چل نوشته سیدنوید سیدعلی‌اکبر است.

خلاصه مجموعه کتاب‌های داستان‌های دوقلوهای خل‌ و چل

مجموعه‌ داستان‌های دوقلوهای خل و چل دو جلدی است و در هر جلد چند داستان با تم طنز تلخ می‌خوانید. بیشتر داستان‌ها موضوع اجتماعی دارند و به مسائلی می‌پردازند که بچه‌ها با آن درگیرند. خل و چل دو شخصیت اصلی این داستان‌ها هستند که خیلی به اختراع کردن علاقه دارند. اختراعاتشان معمولا بی‌نتیجه است اما سعی می‌کنند کار تازه‌ای انجام دهند.

مطالعه این مجموعه می‌تواند در نهایت باعث افزایش خلاقیت بچه‌ها شود.

خواندن مجموعه کتاب‌های داستان‌های دوقلوهای خل و چل را به چه کسانی پیشنهاد می کنیم

کودکان و نوجوانان مخاطبان اصلی این داستان‌ها هستند اما خواندشان برای بزرگترها هم خالی از لطف نیست.

درباره سیدنوید سیدعلی‌اکبر

سیدنوید سیدعلی‌اکبر، نویسنده کودک و نوجوان متولد ۱۳۶۲ و دانش‌آموخته مرمت آثار تاریخی است. داستان‌های او تا به حال جوایز زیادی نصیبش کرده اند؛ مانند جایزه مشترک شورای کتاب کودک و یونیسف در زمینه کودکان با نیازهای ویژه برای کتاب «بیداری خرگوش‌های سفید»، نشان لاک‌پشت پرنده نقره‌ای برای کتاب «بابای من با سس خوشمزه‌ است» و جایزه ادبی اصفهان برای کتاب «بچه‌غول باید توی مدرسه بماند».

از آثار سیدعلی‌اکبر می‌توان به «پریزادان درخت سیب»، «غول ده کله»، «ملیکا و گربه‌اش» و مجموعه ۸ جلدی «قصه‌های کره‌الاغ باهوش» اشاره کرد.

جملاتی از کتاب قل اول: بچه‌ی سوراخ، گوسی بع بعو برادران نیوتون (داستان‌های دوقلوهای خل‌ و چل ۱)

خل و چل دست‌ها ‌زیرِ‌چانه دَمَرو خوابیده بودند. پاهایشان را توی هوا تاب می‌دادند و بدون اینکه پلک بزنند به صفحه‌ی خاموش تلویزیون نگاه می‌کردند.

خل گفت: «چل!»

چل گفت: «هان!»

خل گفت: «چرا فیلم هیچی نیستش که ما نگاه کنیم؟»

چل گفت: «راست می‌گی! من اصلاً نمی‌دونم فیلم‌ها همه‌ش شب‌ها می‌اومدن. یه‌ کوچولو هم روز نمی‌اومدن.»

خل گفت: «یه ‌دونه کوچولو اسب هم نیست بدوئه. هیچی نیست. اصلاً ما اومده بودیم کارتون نداشت چرا؟ ساعت مگه چنده؟»

چل گفت: «چرا چرا، راس می‌گی! اصلاً یه‌ دونه نور خیلی کم از دور هم نیست. اندازه‌ی نور فانوس هم نیست. یادته یه‌ دونه بچه بود؟ یه ‌دونه بچه بود می‌خواست بره دست‌شویی؟ اون‌‌دفعه تلویزیون داشت نشون می‌داد. دست‌شویی اون‌وقت توی خونه‌ی گاوا بود. می‌ترسید؟ فانوس داشت؟»

خل گفت: «اصلاً این هیچی... یه ‌کمی فیلم هم نداره. همه‌‌ش شبه.»

چل گفت: «یه دقیقه صبر کن من زود بیام.»

خل به چل نگاه کرد که شلوار گشادش را می‌کشید بالا و می‌دوید. چل یک چراغ‌قوه آورد و نورش را انداخت توی تلویزیون.

گمشده در دنیای کتاب ها :(
۱۴۰۲/۰۳/۲۶

ببینید بستگی به خودتون داره از نظر بعضیا طنزه ولی از نظر بعضیا گنگ و مسخرس. حتما نمونه رو بخونید و بعد تصمیم بگیرید . این عاقلانه ترین روش بود امیدوارم درست انتخاب کنید. ممنون(:

star & Marco
۱۳۹۹/۰۴/۲۹

همه ی کتاب های بچه گانه هوپا خیلی خفن است .

Anita
۱۳۹۹/۰۲/۰۱

خیلی خنده داره بنظرم واقعا کتاب خوبی🖤💜💛

𝘼𝙂𝘿`𝘚𝘶𝘨𝘢
۱۳۹۹/۰۹/۰۸

من این کتاب رو دارم ، طنز و جالب هست😂💙

بهار اسکینی
۱۳۹۹/۰۱/۰۵

خصوصیت بارز نوشته های آقای سید علی اکبر استفاده از تخیل بسیار قوی و خلق صحنه های تخیلی هست. همچنین نوشته هاشون پره از حرفهای بامزه و خنده دار و متلک ها و فحش هایی کودکانه ای که بین بچه

- بیشتر
mani shiraznezhad
۱۳۹۸/۰۹/۳۰

عالی

آناهیتا
۱۴۰۱/۰۹/۱۹

جالب نبود. نوشته ها واقعا مفهومی نداشت و اصلا نمی تونی درکشون کنی.

یامهدی (عج)
۱۳۹۹/۰۸/۰۱

مزخرف

دختر کتاب خوان
۱۳۹۹/۰۵/۰۱

خیلی بامزه بود

soroush 1756
۱۳۹۹/۰۳/۰۶

خیلی بامزه است😂😂😂😅😅

همسایه گفت: «مامانتون خونه‌ست بچه‌ها؟» خل گفت: «ما که خونه نداشته بودیم... مامان؟ مامان هم که نداشته بودیم هیچی دیگه ما...» چل گفت: «این دیوونه‌ی مُنگول‌نشانه، بله، زود پیداش می‌کنم.»
کاربر
خل گفت: «موشک؟ با مامان؟ ولی ما که مامان نداشتیم.» چل و مامان‌تاریک، خل را نگاه کردند. خیلی عجیب نگاهش کردند. انگار یک آدم‌فضایی بود، یا یک خیار دریایی. خل گفت: «آهان! یادم بیفتاد. من می‌گم بیاین قایم‌میمونک بازی کنیم.»
کاربر
مامان‌تاریک می‌خواست برود بیرون برای خودش ماتیک و ریمل بخرد و هیچ دوست نداشت دو تا بچه‌ی کله‌پوک را دنبال خودش راه بیندازد. گوشه‌ی ناخن‌هایش را جوید و گفت: «بچه‌ها! بیاین یه ‌کم قایم‌موشک بازی کنیم.» خل قابلمه را از روی کله‌اش برداشت و گفت: «ولی ما که موش نداریم که...» چل با کفگیر قایم زد توی سر خل و گفت: «مامان ‌گفت ‌موشک، میمونِ گراز!»
کاربر
چل انگار که چیزی مثل رعد‌و‌برق توی کله‌اش زده باشد، گفت: «راست گفتی ها! اون پرده‌ی کله‌پوک رو نگاه کن. همه‌اش وایساده بود همون‌جا هی باد می‌اومد می‌رفت اون‌طرف، باد می‌اومد می‌رفت این‌طرف... اصلاً این نمکدونِ کله‌پوک رو نگاه کن. کله‌ش سوراخه!»
دختر کتاب خوان
شمعدانی‌های توی بالکن پَژمِلاسیده شده بودند و عنترهای باغ‌وحش شرشر عرق می‌ریختند. کره‌ی ‌زمین انگار در زودپز سیاهی پخته می‌شد. کارخانه‌ها سوت می‌کشیدند و یخ‌های قطبی آب می‌شدند. درست مثل یخ‌کوچولوهای مربعی توی لیوان ‌آب. یخ‌ها آب می‌شدند و آب لیوان بالا و بالاتر می‌آمد. خل چسبیده بود به دیوار. چل از توی دهانش فوت بیرون می‌کرد. چل گفت: «اوووف! چه گرمه ها خل! داشتیم انگار... مگه ما سیب‌زمینی‌ایم بپزیم؟» خل گفت: «حالا که آدم می‌ره توی تَهِ فکر، می‌دید اُه اُه! اون کیک بود توی فِر، طفلکی چقدر گرمش شده بود.»
دختر کتاب خوان

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

حجم

۱٫۰ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۵۲ صفحه

قیمت:
۳۳,۰۰۰
تومان