
کتاب او و گربه اش
معرفی کتاب او و گربه اش
کتاب الکترونیکی «او و گربهاش» نوشتهٔ ماکوتو شینکای و «ناروکی ناگاکاوا» با ترجمهٔ مریم زینالی توسط نشر لیلا منتشر شده است. این اثر در دستهٔ رمانهای معاصر قرار میگیرد و داستانی لطیف و چندلایه دربارهٔ ارتباط انسان و حیوان، تنهایی، دوستی و معنای زندگی را روایت میکند. روایت کتاب از زاویهٔ دید انسان و گربهاش، تجربههای روزمره، احساسات و دغدغههای شخصیتها را به تصویر میکشد. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب او و گربه اش
«او و گربهاش» اثری داستانی است که با روایتی چندصدایی، زندگی روزمرهٔ چند شخصیت انسانی و گربههایشان را در شهری بارانی و پرهیاهو دنبال میکند. این کتاب در قالب رمان کوتاه نوشته شده و ساختار آن به گونهای است که هر فصل یا بخش، از زاویهٔ دید یکی از شخصیتها یا گربهها روایت میشود. نویسندگان، با انتخاب این فرم، امکان تجربهٔ جهان از نگاه انسان و حیوان را فراهم آوردهاند و بهتدریج لایههای عمیقتری از احساسات، خاطرات و دغدغههای شخصیتها را آشکار میکنند. فضای داستان، شهری مدرن و گاه غمگین است که باران، قطار و آپارتمانهای کوچک، عناصر تکرارشوندهٔ آن هستند. کتاب به موضوعاتی چون تنهایی، جستوجوی معنا، دوستی، فقدان و امید میپردازد و با نگاهی جزئینگر، لحظات ساده و معمولی زندگی را به تصویر میکشد. «ماکوتو شینکای» و «ناروکی ناگاکاوا» در این اثر، با بهرهگیری از زبان توصیفی و فضاسازی دقیق، تجربههای مشترک انسانها و حیوانات خانگی را به هم پیوند میزنند و مرز میان انسان و حیوان را در روایت خود کمرنگ میکنند.
خلاصه داستان او و گربه اش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان «او و گربهاش» با تصویری از روزهای بارانی آغاز میشود؛ جایی که گربهای بیخانمان، در کارتن خیس و سردی کنار خیابان افتاده است. او که بعدها نام «چوبی» را میگیرد، توسط زنی جوان پیدا میشود و به خانهاش برده میشود. روایت از دیدگاه گربه و صاحبش به تناوب پیش میرود و هرکدام از زاویهٔ خود، زندگی، احساسات و روابطشان را بازگو میکنند. زن جوان، فردی تنهاست که پس از جدایی والدینش و تجربهٔ روابطی ناموفق، به زندگی مستقل روی آورده و با چالشهای روزمره، کار، دوستی و احساس تنهایی دستوپنجه نرم میکند. ورود چوبی به زندگی او، آرامشی تازه و معنایی متفاوت به روزهایش میبخشد. در بخشهایی از کتاب، گربههای دیگر و صاحبانشان نیز وارد داستان میشوند؛ از جمله «میمی» و «رینا» که هرکدام روایت و دغدغههای خاص خود را دارند. ارتباط میان گربهها و انسانها، گاه با شوخی و بازی و گاه با لحظات تلخ و جدایی همراه است. داستان، با تمرکز بر جزئیات زندگی روزمره، احساسات متناقض شخصیتها و جستوجوی معنا در روابط انسانی و حیوانی، پیش میرود. قطار، باران، آپارتمانهای کوچک و لحظات سادهٔ زندگی، در کنار دوستیها و فقدانها، فضای داستان را شکل میدهند. پایان داستان، به جای افشای سرنوشت قطعی شخصیتها، بر تداوم زندگی و امید به آینده تأکید دارد و مخاطب را با پرسشهایی دربارهٔ معنای ارتباط و تنهایی رها میکند.
چرا باید کتاب او و گربه اش را بخوانیم؟
این کتاب با روایت چندلایه و زاویهدیدهای متفاوت، تجربهٔ زندگی را از چشم انسان و گربه به تصویر میکشد و به موضوعاتی چون تنهایی، دوستی، فقدان و امید میپردازد. «او و گربهاش» با فضاسازی دقیق و پرداختن به جزئیات روزمره، لحظات ساده و در عین حال عمیق زندگی را برجسته میکند. خواندن این اثر فرصتی است برای تأمل دربارهٔ معنای ارتباط، تأثیر حیوانات خانگی بر زندگی انسانها و جستوجوی آرامش در میان هیاهوی شهر. روایت صمیمانه و ملموس کتاب، امکان همذاتپنداری با شخصیتها و تجربهٔ احساسات مشترک را فراهم میآورد.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای معاصر، دوستداران حیوانات خانگی، کسانی که با احساس تنهایی یا جستوجوی معنا در زندگی روبهرو هستند و افرادی که به روایتهای چندصدایی و جزئینگر علاقه دارند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال تجربهٔ داستانی آرام و تأملبرانگیز هستند، گزینهٔ خوبی بهشمار میآید.
بخشی از کتاب او و گربه اش
«روزهای اول بهار بود و باران میبارید. محو خواب. کنار خیابان دراز کشیده بودم و صورتم به ته یک کارتن چسبیده بود باران متراکم مانند مه رویم میریخت. عابرینی که باعجله از کنارم رد میشدند و با گوشهٔ چشمان نگاهی سرسری به من میانداختند. درنهایت دیگر توان بالا بردن سرم را نداشتم و بهسختی با یک چشم به آسمان سربی خیره شدم. هیچ صدایی از اطراف شنیده نمیشد. ناگهان صدای قطاری مثل تندر که در حال نزدیک شدن بود به گوش رسید. صدای قطار پیدربی و قدرتمند روی ریلها شنیده میشد و شوروشوق عجیبی را در من برمیانگیخت. اگر تنها این صدای آرام قلبی که در سینهام شنیده میشد مرا سرپا نگهداشته بود. پس آن صدای قدرتمند چه چیز باشکوهی را به حرکت درآورده بود! این صدا، صدایی از درونگاه دنیای بزرگ. قدرتمند و کامل بود. همان باران نمنم بیصدا مدام در حال باریدن بود. داخل کارتونی که دراز کشیده بودم دچار توهم شدم و خیال میکردم که کمکم در حال رفتن به آسمانم. اندکاندک بالا و بالاتر میرفتم و خیلی زود صدای بشکن میآید و از این دنیا میبردم.»
حجم
۵٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه
حجم
۵٫۹ مگابایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۱۵۲ صفحه