کتاب ماهرخ
معرفی کتاب ماهرخ
کتاب ماهرخ داستانی عاشقانه از ایرج افشاری اصل است. این داستان از عشقی میگوید که سالهای جنگ شعلهور میشود.
ماهرخ، دختری است که در اندیمشک ساکن است. او کمکم دل به مردی به نام فرهاد میبازد. اما با آغاز جنگ، فرهاد که سرباز به جنگ میرود. داستان در سالهای دهه پنجاه آغاز میشود و تا سال ۱۴۲۰ ادامه پیدا میکند. با رفت و برگشتهای بین زمان حال و گذشته وقایع داستان پیش میرود و عشق میان آنها را دوباره نشان میدهد...
کتاب ماهرخ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
دوستداران داستانهای عاشقانه ایرانی را به خواندن کتاب ماهرخ دعوت میکنیم.
بخشی از کتاب ماهرخ
گوشهایم را تیز کردم. صدا همان است. به چهرهاش دقیقتر شدم. اما چهره همان نیست. چهره چند سال پیش مرد را در لباس سربازی دوباره تجسم کردم و با چهره الانش تطبیق دادم. خیلی شبیه نیست. هیکلش هم همان نیست. او لاغر بود، ولی این مرد عضلانی و چهارشانه است. کتاب را برداشته و به قفسه تکیه دادم. صدای مرد همچنان با سرعت در فضای مهد پیچیده است. صدا آشناست.
ـ «دختران سر میکشند از پشت روزنها گونههاشان آتشین از شرم این دیدار سینهها لرزان و پرغوغا در طپش از شوق یک پندار شاید او خواهان من باشد!»
دوباره به چهره مرد دقیق و دقیقتر شدم. بالای سبیلهای پهنش خال کوچکی را دیدم. او همان مرد است. همان سرباز. او فرهاد است. فرهاد ریاحی.
فرهاد سرش را بلند کرد و لحظهای مرا دید. چشمانم در چشمانش تلاقی کرد. خانم فرنوش رو به من کرد.
ـ «ماهرخجان...»
فرهاد از روی صندلی بلند شد و مرا نگاه کرد.
ـ «ماهرخجان بچهها رو آماده کن بیان سالن نمایش ببینن... عموبهرام میخواد براشون نمایش عروسکی اجرا کنه...»
ـ «چشم خانم فرنوش...»
از اتاق خارج شدم. فرهاد یا همان عموبهرام کسرایی روی صندلی نشسته و جرعهای چای خورد و زیرچشمی مرا مشایعت کرد.
بغض گلویم را گرفت. باورم نمیشد.
ـ «فرهاد!!! مگر میشود.
حجم
۱۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۱۵۵٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه