دانلود و خرید کتاب نگاه عشق مهناز سرفراز
تصویر جلد کتاب نگاه عشق

کتاب نگاه عشق

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۳ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب نگاه عشق

کتاب نگاه عشق اثری از مهناز سرفراز، داستانی زیبا و عاشقانه است که با الهام از زندگی آذر، ایزد آتش، نوشته شده است.

کتاب نگاه عشق داستانی عاشقانه از زندگی زنی است که برای زندگی خود مبارزه کرد و جنگید. او بارها و بارها در جنگهای زندگی شرکت کرد و بارها شکست خورد، اما مانند سیمرغ موفق شد تا دوباره بال و پر بگشاید و زندگی را از سر بگیرد. همانطور که مهناز سرفراز در مقدمه این کتاب توضیح داده است:

«الهه آتش در زندگیِ پرفرازونشیب خود، در جنگ‌های بسیاری شرکت کرد، زخمی شد، شکست خورد و مغلوبِ دشمن شد حتی او را سوزاندند اما هر بار که خاکستر می‌شد شبانه با قدرتی که از خداوند یکتا می‌گرفت، مانند پرنده افسانه‌ای (ققنوس) از خاکستر خود برمی‌خاست و به حیات و مبارزات خویش ادامه می‌داد. این داستانِ یکی از آخرین مبارزات و جنگ‌هاییست که از زبان خود او مطالعه می‌کنید.»

کتاب نگاه عشق را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

خواندن کتاب نگاه عشق را به تمام علاقه‌مندان به مطالعه رمان‌های ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب نگاه عشق

من دختری رُمانتیک، رؤیایی بااحساس و شاعر مسلک بودم همیشه عاشق این بودم که طبیعت را شعر کنم و به‌دنبال شاپرک‌ها بدوم و یا در استخر خانه پدری شنا کنم و بعد زیر درختان میوه بایستم آلوی سیاه یا زردآلوهای درشت را گلچین کرده بچینم و نوش‌جان کنم.

جاده ذهنیات من حاشیه نداشت، فقط پرشده بود از خدا، لطافت، طبیعت، موزیک و حیات زیبای خانه پدری.

اما روزگار به من آموخت که دنیا برای من و امثال من بسیار تنگ است و جا ندارد.

و چرخش روزگار با انسان‌های احساساتی، رؤیایی و رمانتیک بر روی پاشنه کامیابی نمی‌چرخد.

و اینان جزء آسیب‌پذیرترین اقشار جوامع امروزی هستند که از رؤیاهایشان مانده و از دنیایشان رانده شده‌اند و به‌واسطه زلال روحشان طعمه بخیلان، بدبینان، حاسدان حسود می‌شوند و همیشه با تیر قضاوت زده شده، دل‌هاشان دائماً مجروح به قضاوت‌های نابجای عام و خاص است؛ زیرا با مردم عادی و عوامِ اطراف خویش که فقط نوک بینی خود را می‌بینند کاملاً بیگانه و متفاوتند.

مهربانی و عشق اینان ذاتیست هم‌دردی و عشق جزء لاینفک زندگی‌شان است، اینان تمام بدنشان فقط قلب است، یک قلب دل‌سوز و عاشق.

اما روح من آسیب دید و جسمم بشدت بیمار شد زیرا مردم اطرافم بی‌محابا به عادت همیشگی حاشیه‌ساز زندگی خسته‌ام بودند.

به روزگارم با تهمت، کوته‌فکری، قضاوت، بداندیشی، بدبینی، تحقیر و توهین‌های بی‌حدوحصر رنگِ سیاه بی‌مهری می‌زدند.

شبی با یادآوری دردهایم رنجشی وصف‌نشدنی مرا عارض شد دلم شکست خرد شد یادم آمد که هرگز کسی حتی به شکسته‌های دلم هم رحم نکرده و خرده‌شیشه‌هایش را با لگد به این‌ور و آن‌ور پرتاب کردند، سخت شدم، از جهان و محتویاتش نفرت حاصل کرده و زلال دل را خاک کردم و در آن حال که از بیچارگی خود به سرحد جنون رسیده بودم به خود گفتم:

گناه من چیست؟

چه کرده‌ام که خودم نمی‌دانم.

حال دلم بد و بدتر شد.

به‌قول معروف آخر به کدامین گناه؟

روزها در پی هم دویده بودند و من بیشتر و بیشتر غوطه‌ور در اندوه، درد و غم خود، و نُشخوار کردنِ، دردها و رنج‌ها و گذشته‌هایم.

تشویش و اضطرابم از آنچه به سرم می‌آمد وصف‌ناشدنیست.

خلاصه تا مرز نابودیِ خویشتن پیش رفته و به انتحار فکر کردم.

حالات هیستریکی در من پدیدار شده و فشارها مرا خرد کرده رمق از من ربودند. نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌ام زجرآورترین انسان‌های زخم‌زبان زنِ اطرافم شدند.

دیگر تحمل خودم را هم نداشتم چه برسد به دیگران.

من دیر به خود آمدم آن‌قدر دیر که وقتی به خود آمدم همه دارایی‌ام اعم از سلامتی جسمی، روحی، آرامش، شادابی، جوانی، زیبایی، تندرستی نشاط، عقلِ سلیم و...کلاً همه داشته‌هایم به باد رفته بود، به‌پای یک زندگی که من بیچاره‌ترین قسمت آن بودم.

بدترین حس دنیاست این‌که تو متوجه شوی، کنار نزدیک‌ترین افراد خانواده‌ات فقط یک غریبه‌ای، دوست داری، اما دوست داشته نمی‌شوی.

کنار دوستانت فقط یک غریبه‌ای، با همه هستی، اما هیچ‌کس با تو نیست، درد همه درد توست،

اما درد هیچ‌کس نیستی.

کاربر 108789
۱۴۰۰/۱۰/۲۴

عالی بود

حجم

۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۷۱٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۲۳,۵۰۰
تومان