
کتاب مرثیه ای برای آفاق و ثریا
معرفی کتاب مرثیه ای برای آفاق و ثریا
کتاب الکترونیکی مرثیهای برای آفاق و ثریا نوشته سما بابایی در سال ۱۴۰۲ توسط نشر برج منتشر شده است. این کتاب روایتی از زندگی شخصیتهایی است که در بستر جنگ و مهاجرت با خاطرات و زخمهای گذشتهٔ خود دستوپنجه نرم میکنند. این اثر با نگاهی به زندگی زنان و مردان جنوب ایران، بهویژه در دوران پس از جنگ، به روایت رنجها، امیدها و تلاشهای آنها برای بازسازی زندگی میپردازد. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مرثیه ای برای آفاق و ثریا اثر سما بابایی
کتاب مرثیهای برای آفاق و ثریا به قلم سما بابایی رمانی است که با زبانی توصیفی و روایتی چندلایه، به زندگی شخصیتهایی میپردازد که جنگ و مهاجرت سرنوشت آنها را به هم گره زده است. داستان در جنوب ایران و تهران میگذرد و با تمرکز بر دو شخصیت اصلی، آفاق و ثریا، روایت میشود. ساختار کتاب مبتنی بر روایتهای متقاطع و زاویهٔ دیدهای مختلف است؛ گاه از منظر محمود، گاه آفاق و گاه ثریا. این روایتها گذشته و حال را به هم پیوند میزنند و تصویری از تأثیرات جنگ، اسارت، مهاجرت و تلاش برای بازسازی هویت فردی و خانوادگی ارائه میدهند.
سما بابایی در کتاب مرثیهای برای آفاق و ثریا با پرداختن به جزئیات زندگی روزمره، خاطرات تلخ و شیرین و روابط پیچیدهٔ خانوادگی و اجتماعی، فضایی ملموس و انسانی خلق میکند که خواننده را با دغدغهها و دردهای شخصیتها همراه میسازد.
خلاصه داستان مرثیه ای برای آفاق و ثریا
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان مرثیهای برای آفاق و ثریا با بازگشت محمود به شهری در جنوب ایران آغاز میشود؛ شهری که خاطرات کودکی، خانواده و روزهای پیش از جنگ را در خود دارد. محمود که سالها اسارت و دوری را تجربه کرده، با ویرانی خانه و محله و خاطرهٔ عزیزان ازدسترفته روبهرو میشود. او در جستوجوی گذشته و پاسخ به پرسشهایی است که سالها ذهنش را مشغول کردهاند؛ از جمله سرنوشت آفاق، زنی که زندگیاش با او و خانوادهاش گره خورده است. در سوی دیگر، آفاق در تهران، با پسرش ادهم زندگی میکند و بار سنگین خاطرات جنگ، مهاجرت و فقدان را به دوش میکشد. او در کارگاهی با زنانی همسرنوشت خود کار میکند و تلاش میکند زندگی را برای خود و پسرش از نو بسازد. حضور ثریا، زنی که کارگاه را اداره میکند و خود نیز زخمی جنگ است، به روایت عمق بیشتری میبخشد.
روایتها میان گذشته و حال در رفتوآمدند. خاطرات بمباران، اسارت، جدایی و تلاش برای بقا، در کنار دغدغههای روزمره و امیدهای کوچک، در هم تنیدهاند. کتاب با تمرکز بر روابط خانوادگی، رازهای ناگفته و زخمهایی که هنوز التیام نیافتهاند، تصویری از زندگی پس از جنگ و تلاش برای بازسازی هویت و آرامش ارائه میدهد. پایان داستان در هالهای از ابهام و امید باقی میماند و سرنوشت شخصیتها به دست زمان سپرده میشود.
چرا باید کتاب مرثیه ای برای آفاق و ثریا را بخوانیم؟
این کتاب با پرداختن به تجربههای زیستهٔ زنان و مردان جنوب ایران در دوران پس از جنگ، تصویری ملموس از تأثیرات عمیق جنگ، مهاجرت و اسارت بر زندگی فردی و جمعی ارائه میدهد. روایت چندصدایی و جزئینگر آن امکان همدلی با شخصیتهایی را فراهم میکند که هرکدام با گذشته و حال خود درگیرند. رمان مرثیهای برای آفاق و ثریا نهتنها به روایت رنج و فقدان میپردازد، بلکه تلاش برای بازسازی، امید و پیوندهای انسانی را نیز به تصویر میکشد. خواندن این کتاب فرصتی است برای درک بهتر زوایای پنهان زندگی پس از جنگ و مواجهه با خاطراتی که هنوز زندهاند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهٔ این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات معاصر ایران، روایتهای جنگ، مهاجرت و مسائل زنان مناسب است. همچنین کسانی که دغدغهٔ شناخت تأثیرات اجتماعی و روانی جنگ بر خانوادهها و بازماندگان را دارند، میتوانند از این اثر بهرهمند شوند.
درباره سما بابایی
سما بابایی در اوایل دههٔ شصت در تهران متولد شد. او از اواخر دههٔ هفتاد وارد عرصهٔ مطبوعات شد و بهعنوان یکی از روزنامهنگاران حرفهای و شناختهشدهٔ حوزههای موسیقی، تئاتر و هنرهای تجسمی فعالیت کرد.
او در کنار روزنامهنگاری، مسیر داستاننویسی را نیز دنبال کرده و روایتهایی با نگاهی انسانی و اجتماعی پدید آورده است. مجموعهٔ آثار او بیانگر امید، درد، جنگ و تلاش برای روایت حقیقت زندگی است. در سالهای اخیر نیز همچنان به نوشتن و خلق داستانهایی پرداخته که بازتابدهندهٔ تجربههای عاطفی و اجتماعی نسلش هستند.
در سال ۱۳۹۸ نخستین مجموعه داستانش با نام لیلا منتشر شد، اثری که توجه و تحسین بسیاری از خوانندگان را برانگیخت. دغدغههای محوری او همواره جنگ و زنان بوده است؛ مسائلی که در رمان مرثیهای برای آفاق و ثریا نیز بازتاب یافتهاند.
بخشی از کتاب مرثیه ای برای آفاق و ثریا
«محمود سی سالش هم نشده بود، اما نگاهش که میکردی دندانهایش جابهجا ریخته بود و پای راستش میلنگید. همانوقت که رسید به شهر، اول از همه رفت کنار کارون. سوتوکور بود. فرق داشت با آنوقتهایش، با آن روزگاری که مردم دستهدسته کنارش قدم میزدند و او، دور از چشم بیبی، ناشیانه موهایش را روغنِ نارگیل میزد و طوری میان آدمها راه میرفت انگار تمام دختران شهر چشمشان به اوست. محمود و دوستانش، یک ساعت از غروب گذشته هم، آن عینکهای آفتابی را که ابوقاسم از عمان برایشان آورده بود از چشمشان برنمیداشتند و مطمئن بودند خوشتیپتر از آنها توی شهر که هیچ، در کل دنیا کسی نیست. سعی میکردند ژست مردانی را بگیرند که عکسشان را روی دیوارهای مغازهٔ علی پاکوتاه -که از هند و بندر خنزرپنزر میآورد- دیده بودند. موهای کوتاه جلوی سرشان را با هزار مشقت روی پیشانیشان میریختند و مثلِ آنها از بالای عینک نگاه میکردند.»
حجم
۱۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه
حجم
۱۶۸٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۲۸ صفحه