
کتاب زخم عشق
معرفی کتاب زخم عشق
کتاب زخم عشق نوشتهٔ «ملیحه بخشی» داستانی بلند و معاصر و ایرانی است که نشر شقایق آن را منتشر کرده است. این داستان بلند با محوریت زندگی زنی به نام «باران» روایت میشود که درگیر فرازونشیبهای عاطفی، اجتماعی و اقتصادی است و تلاش میکند در برابر مشکلات زندگی و قضاوتهای اطرافیان ایستادگی کند. داستان با نگاهی به روابط خانوادگی، عشق، فقر، قضاوتهای اجتماعی و امید به آینده، تصویری ملموس از زندگی زنان در جامعهٔ معاصر ایران ارائه داده است. نسخهٔ الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب زخم عشق اثر ملیحه بخشی
داستان بلند، معاصر و ایرانی «زخم عشق» با درونمایههای اجتماعی و عاشقانه، روایتی خطی و دارای تکنیک بازگشت به گذشته است. داستان، زندگی شخصیت اصلی، یعنی «باران» را دنبال میکند. تمرکز این کتاب بر چالشهای زنان سرپرست خانوار، قضاوتهای اجتماعی، عشقهای ناکام و تلاش برای بقا در شرایط دشوار است. «ملیحه بخشی» در این داستان بلند، با استفاده از زبان محاورهای و توصیفهای جزئینگرانه، فضای زندگی طبقهٔ متوسط و پایین جامعهٔ ایران معاصر را به تصویر کشیده است. داستان از زاویهٔ دید اولشخص و گاه سومشخص، به بازگویی خاطرات و اتفاقات گذشته نیز پرداخته تا لایههای عمیقتری از شخصیتها و روابط میان آنها را آشکار کند. کتاب «زخم عشق» نهتنها به مسائل عاطفی و خانوادگی میپردازد، بلکه دغدغههای اقتصادی، فشارهای اجتماعی و نقش سنتها در زندگی زنان را نیز برجسته میکند. این داستان بلند با پرداختن به موضوعاتی همچون طلاق، سرپرستی کودک، فقر، عشق یکطرفه و امید به آینده، تصویری واقعگرایانه و گاه تلخ از زندگی زنان در جامعهٔ امروز ایران ارائه داده است.
خلاصه داستان زخم عشق
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
«زخم عشق» با روایت زندگی «باران» آغاز میشود؛ زنی که پس از مرگ والدین و برادرش، تنها و بیپناه با فرزند خردسالش، «آیدین» درگیر مشکلات معیشتی و اجتماعی است. باران که روزگاری عاشق «رهام فتاحی» بوده، حالا با خاطرات گذشته و زخمهای عشق ناکامش دستوپنجه نرم میکند. او پس از جدایی از همسرش و تحمل قضاوتهای اطرافیان ناچار است برای تأمین زندگی خود و فرزندش، کارهای سخت و کمدرآمدی را بپذیرد. رهام، دوست قدیم برادر باران، گاهبهگاه در زندگی او ظاهر میشود و با وجود فاصلهها و سوءتفاهمها میکوشد به او کمک کند. غرور و عزتنفس باران اجازه نمیدهد بهراحتی کمکهای رهام را بپذیرد؛ همین موضوع کشمکشهای عاطفی و روانی میان آنها را تشدید میکند. در این میان، باران با قضاوتهای سنگین صاحبخانه و همسایهها، نگاههای سنگین جامعه به زنان مطلقه و مشکلات مالی روبهرو است. او برای حفظ استقلال و کرامت خود بارها مجبور میشود از نیازهایش بگذرد و حتی یادگارهای عزیزانش را بفروشد. داستان با بازگشت به گذشته، خاطرات عاشقانه و تلخ باران و رهام را مرور میکند و نشان میدهد چگونه زخمهای عشق و فقدان، شخصیت و مسیر زندگی باران را شکل دادهاند. در طول داستان، امید، مقاومت و تلاش برای ساختن آیندهای بهتر، در کنار تلخیها و ناکامیها، محور اصلی اثر باقی میماند.
چرا باید کتاب زخم عشق را بخوانیم؟
داستان بلند «زخم عشق» با پرداختن به موضوعاتی چون عشق یکطرفه، فقر، قضاوت اجتماعی و تلاش برای بقا، تصویری ملموس و بیپرده از زندگی زنان سرپرست خانوار ارائه میدهد. این کتاب با روایت جزئیات زندگی روزمره، احساسات و دغدغههای شخصیت اصلی را بهگونهای بیان میکند که خواننده میتواند با او همذاتپنداری کند؛ همچنین بازنمایی روابط انسانی، نقش سنتها و فشارهای اجتماعی و نمایش امید در دل ناامیدی از ویژگیهای شاخص این اثر است. مطالعهٔ این کتاب فرصتی برای درک عمیقتر مسائل زنان در جامعه و تأمل بر قدرت مقاومت و امید در شرایط دشوار فراهم میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این داستان بلند و معاصر و ایرانی برای علاقهمندان به آثار اجتماعی و عاشقانه و بهویژه کسانی که دغدغهٔ مسائل زنان، سرپرستی خانوار، فقر و قضاوتهای اجتماعی را دارند، مناسب است؛ همچنین افرادی که بهدنبال روایتهایی واقعگرایانه از زندگی زنان در جامعهٔ معاصر ایران هستند، میتوانند از خواندن این اثر بهرهمند شوند.
بخشی از کتاب زخم عشق
«هفده روز عشق، هفده روز زندگی، هفده روز با هم بودن به سر رسیده و فردا صبح وارد دنیای واقعی میشوم... دنیایی که رهام باید دنبال یلدا برود! بعد از هفدهروز، فردا رهام تنها و بدون ما از خانه خارج میشود... فردا!
فکرش هم دیوانهام میکرد، میدانستم میخواهد برود و یلدا را از زندگیاش خط بزند اما دلم شور میزد، نمیخواستم حتی یک بار دیگر چشمهای رهامم به آن زن بینقص بیفتد... کاش امشب به پایان نمیرسید و هیچوقت فردا نمیآمد!
یک ساعتی میشد که از نوازش موهای رهام فارغ شده و حالا با ولع به چهرهٔ در خوابش زل زده بودم. هرازگاهی هم بیطاقت میشدم و آرام، طوری که بیدار نشود، لبهایم را روی پیشانیاش میگذاشتم؛ چرا اینطور شدهام؟ مگر کجا میخواهد برود؟ خب میرود و برمیگردد دیگر!
در این هفده روز احساس میکردم قویترین زن دنیا هستم اما امشب... وای یلدا از تو و وجودت متنفرم! چرا باید رهامم را پیش تو بفرستم؟
چشمهایم به طرف ساعت روی دیوار راه گرفت. زیر نور اندک چراغ خواب، به سختی میشد گردش عقربهها را تشخیص داد. وای... چه بیرحمانه از هم سبقت میگرفتند و زمان کنار هم بودنمان را تنگتر میکردند!»
حجم
۳۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۰۶ صفحه
حجم
۳۶۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۰
تعداد صفحهها
۶۰۶ صفحه