
کتاب مارادونا محاکمه می شود
معرفی کتاب مارادونا محاکمه می شود
کتاب مارادونا محاکمه میشود (رویا زنجیرشدنی نیست!)، نوشته علیرضا حسنزاده، در سال ۱۴۰۳ توسط انتشارات روزنه منتشر شده است. این اثر با نگاهی خاطرهمحور، به داستان زندگی پسربچهای در دهههای گذشتهی ایران میپردازد که فوتبال و شخصیت مارادونا برایش به نماد رویا، شور و رهایی بدل میشود. نویسنده با زبانی صمیمانه و روایتی پرجزئیات، تجربههای شخصی و جمعی نسل خود را در مواجهه با فوتبال، خانواده، مدرسه و جامعه بازگو میکند. نسخهی الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب مارادونا محاکمه می شود اثر علیرضا حسن زاده
کتاب مارادونا محاکمه میشود اثری در قالب خاطرهنویسی است که با روایتی اولشخص، زندگی یک نوجوان عاشق فوتبال را در بستر اجتماعی و فرهنگی ایران روایت میکند. علیرضا حسنزاده در این کتاب، با محوریت شخصیت مارادونا و تأثیر او بر نسل نوجوان، به بازنمایی تقابل میان عشق و عقل، شور و نظم و رویا و واقعیت میپردازد. کتاب با لحنی خودمانی و طنزآمیز، خاطرات کودکی و نوجوانی را در دهههای گذشته بازگو میکند و از خلال روایتهای روزمره، به موضوعاتی چون فشارهای مدرسه، انتظارات خانواده، فقر، هویتجویی و آرزوهای سرکوبشده میپردازد.
ساختار کتاب مارادونا محاکمه میشود مبتنی بر روایتهای پیوسته و اپیزودیک است که هرکدام بخشی از زیست اجتماعی و فردی را بازتاب میدهند. علیرضا حسنزاده در این اثر به فوتبال نهفقط بهعنوان یک ورزش، بلکه بهعنوان پناهگاهی برای رویاپردازی و مقاومت در برابر محدودیتها نگاه میکند و تصویری از جامعه و فرهنگ معاصر ایران ارائه میدهد.
خلاصه داستان مارادونا محاکمه می شود
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند!
داستان مارادونا محاکمه میشود با روایت زندگی پسربچهای آغاز میشود که در محلهای قدیمی، در خانوادهای کمدرآمد و جامعهای سنتی بزرگ میشود. فوتبال برای او نهتنها یک بازی، بلکه راهی برای فرار از روزمرگی، فشارهای مدرسه و محدودیتهای اجتماعی است. شخصیت اصلی با الهام از مارادونا، رویاهای بزرگی در سر دارد و فوتبال را راهی برای اثبات خود و تجربهی آزادی میبیند. او با پدری عاشق فوتبال اما گرفتار مشکلات اقتصادی و مادری که نگران آیندهی فرزندش است، زندگی میکند.
مدرسه و مدیر سختگیرش فوتبال را نماد بینظمی و بیعقلی میدانند و هر بار که شخصیت اصلی علاقهاش به فوتبال را ابراز میکند، با تنبیه و سرزنش روبهرو میشود. بااینحال او با سماجت به تمرین ادامه میدهد و حتی برای کمک به خانواده، هنرش در روپاییزدن را به نمایش میگذارد. رویاهای او در خواب با حضور مارادونا جان میگیرند و به او امید و انگیزه میدهند تا در برابر فشارها مقاومت کند. داستانْ تقابل میان عشق و عقل، سنت و نوگرایی و فردیت و جمع را در بستری طنزآمیز و گاه تلخ به تصویر میکشد.
چرا باید کتاب مارادونا محاکمه می شود را بخوانیم؟
این کتاب با روایت صادقانه و جزئینگر تجربههای نوجوانی، تصویری ملموس از کشمکشهای نسلی ارائه میدهد که میان رویاهای شخصی و انتظارات اجتماعی گرفتار شده است. کتاب مارادونا محاکمه میشود به فوتبال نهفقط بهعنوان یک سرگرمی، بلکه بهعنوان نماد آزادی، شور و هویتجویی نگاه میکند. خواندن این اثر فرصتی است برای بازنگری در ارزشهای رایج، درک نقش رویاها در شکلگیری شخصیت و لمس فرازونشیبهای زندگی در جامعهای که گاه با رویاها سر سازگاری ندارد. روایت کتابْ همدلی با نسلهای گذشته و حال را برمیانگیزد و مخاطب را به تأمل دربارهی معنای موفقیت، مقاومت و عشق در زندگی روزمره دعوت میکند.
خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
مطالعهی این کتاب برای علاقهمندان به ادبیات داستانی معاصر ایران، دوستداران فوتبال و کسانی که دغدغهی هویت، رویاپردازی و تقابل با محدودیتهای اجتماعی را دارند، مناسب است. نوجوانان، جوانان و حتی والدینی که میخواهند دنیای فرزندانشان را بهتر بشناسند، میتوانند از این اثر بهره ببرند.
بخشی از کتاب مارادونا محاکمه می شود
«اون روز ملوان، تویِ رشت سپیدرود رو بُرد و منم بدجوری از ملوان خوشم اومد. آره شاید اینم یه دلیلِ دیگه ملوانی شدن من بود، شایدم به غیرِ از اون، یه دلیل دیگه هم داشت و اونم این بود که میخواستم از بابام متفاوت باشم. نمیشد عینِ اون باشم، پس فرق ما چی بود؟! از پسری که عینِ باباش باشه و عینِ اون فکر کنه، خوشم نمیاومد! آدم که نباید تو باباش ذُوب بشه! دلیلی نداشت که وقتی اون، سپیدرودیه، من هم عینِ اون سپیدرودی باشم. واسهیِ همین هم، من ملوانی شدم. طرفدارِ رنگ سفید، نه سرخ. این دلیل شاید دلیل اصلی باشه چون پرسپولیسی هم نشدم، استقلالی شدم. جای قرمز، آبی شدم. میگفت: پسر، خونت قرمزه، منم میگفتم: پدر، رگت آبیه! انگار روحیهام با رنگِ خون که منو یادِ خون و خونریزی مینداخت جور درنمیاومد. البته یه جور خرچنگ هم تو دنیا هست که خونش، آبیه. یعنی میخوام بگم همهیِ خونا تو دنیا قرمز نیست. همیشه قرمز منو یاد ناظم مدرسهمون مینداخت که سرِ یه پسره به اسمِ عسگری رو بهخاطر اینکه توپ رو شوت زده بود به سمت شیشه پنجرهیِ یکی از کلاسا و شیشه شکسته بود شکست. انگار جایِ شیشه یعنی در عوضش، یه چیزی باید میشکست؛ چی ارزونتر از سر عسگری همکلاسیِ بدبختِ ما که باباش کارگرِ شهرداری بود و پاکبان. اونو حسابی کُتک زد و سرِ اون بدبخت، وقتی هولش داد، خورده بود به دیوار. مثل فواره از سرش خون میاومد. همه بچهها با وحشت به سرش نگاه میکردن. عجیب بود که اون روز خون با آب پاک نمیشد! اولین بار بود که تویِ عمرم این همه خون میدیدم!»
حجم
۲۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه
حجم
۲۲۹٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۴
تعداد صفحهها
۲۵۲ صفحه