کتاب درباره سیاست و فرهنگ
معرفی کتاب درباره سیاست و فرهنگ
کتاب درباره سیاست و فرهنگ حاصل گفتوگو میانِ علی بنوعزیزی و شاهرخ مسکوب است. انتشارات فرهنگ جاوید این کتاب را منتشر کرده است. این اثر شما را با آرای یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی معاصر ایران آشنا میکند.
درباره کتاب درباره سیاست و فرهنگ
کتاب درباره سیاست و فرهنگ حاصل چند جلسه گفتوگو با شاهرخ مسکوب است. هدف علی بنوعزیزی از انجام این مصاحبه، اخذ و ضبط شرححال مسکوب نبوده، بلکه آشنایی چندینساله با او و آثارش او را به این فکر واداشته بود که شرح زندگی سیاسی و علایق فرهنگی و نظرگاههای ادبی و فلسفی مسکوب میتواند سودمند و آموزنده باشد. علی بنوعزیزی علاقه داشت نظرات شاهرخ مسکوب را دربارهٔ چند موضوع مهم همچون تفاوتهای بین فرهنگ ایران و غرب و وضع کنونی فرهنگ ایرانیان در قبال غرب و پدیدهٔ تجدد، نقش روشنفکران در سیاست در طی دهههای پس از جنگ جهانی دوم، فعالیت سیاسی و حزبی مسکوب و پایههای فرهنگی هویت ملی ایرانی بهویژه دررابطهبا زبان و ادب فارسی جویا شود. او گفته است که مصاحبه با شاهرخ مسکوب هم بهخاطر جایگاه ویژهٔ او در جرگهٔ نویسندگان و منتقدان ادبی معاصر و هم بهعنوان نمونهٔ بارزی از زندگی و روحیات و برداشتهای آن گروه از روشنفکران که در دهههای ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ در ایران شهرت یافتند، اهمیت داشته است.
خواندن کتاب درباره سیاست و فرهنگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران مطالعه در باب آرای «شاهرخ مسکوب» بهعنوان یکی از نویسندگان و منتقدان ادبی معاصر ایران پیشنهاد میکنیم.
درباره شاهرخ مسکوب
شاهرخ مسکوب، روشنفکر، نویسنده، مترجم و شاهنامهشناسی ایرانی است که در سال ۱۳۰۴ در بابل به دنیا آمد. او دورهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ علمیهٔ تهران گذراند و ادامهٔ تحصیلاتش را در اصفهان پی گرفت. در سال ۱۳۲۴ به تهران بازگشت و در سال ۱۳۲۷ از دانشگاه تهران در رشتهٔ حقوق فارغالتحصیل شد. نخستین نوشتههایش را در ۱۳۲۶ با عنوان تفسیر اخبار خارجی در روزنامهٔ «قیام ایران» به چاپ رساند. از ۱۳۳۶ به مطالعه و تحقیق در حوزهٔ فرهنگ، ادبیات و ترجمه روی آورد. پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران به پاریس مهاجرت کرد و تا آخرین روز حیات به فعالیت فرهنگی خود ادامه داد و به نگارش، ترجمه و پژوهش پرداخت. شاهرخ مسکوب در روز سهشنبه بیستوسوم فروردین ۱۳۸۴ در بیمارستان کوشن پاریس درگذشت. شهرت او تا حد بسیاری وامدار پژوهشهایش درمورد شاهنامهٔ ابوالقاسم فردوسی است. کتاب «ارمغان مور» و «مقدمهای بر رستم و اسفندیار» به قلم او از مهمترین منابع شاهنامهپژوهی به شمار میرود. مسکوب برخی از آثار مهم ادبیات مدرن و کلاسیک غرب را نیز به فارسی ترجمه کرده است. از جمله آثار او میتوان به ترجمهٔ کتابهای «خوشههای خشم» اثر جان اشتاینبک، مجموعهٔ «افسانه تبای» اثر سوفوکلس و تألیف کتابهای «سوگ سیاوش»، «داستان ادبیات و سرگذشت اجتماع»، «مقدمهای بر رستم و اسفندیار»، «در کوی دوست»، «گفتوگو در باغ»، «چند گفتار در فرهنگ ایران»، «خواب و خاموشی»، «روزها در راه»، «ارمغان مور»، «سوگ مادر»، «شکاریم یک سر همه پیش مرگ»، «سوگ سیاوش در مرگ و رستاخیز»، «مسافرنامه»، «سفر در خواب»، «نقش دیوان، دین و عرفان در نثر فارسی»، «دربارهٔ سیاست و فرهنگ» در گفتوگو با «علی بنو عزیزی»، «تن پهلوان و روان خردمند»، «ملیت و زبان (هویت ایرانی و زبان فارسی) اشاره کرد.
بخشی از کتاب درباره سیاست و فرهنگ
«بنوعزیزی: آیا این دوران زندان در زندگی تو بهویژه از نظر سیاسی نقطهعطف مهمی بود؟ اگر بود، به چه ترتیب، در چه زمانی، و بعد از چه مدت؟
مسکوب: بله، در حقیقت یک نقطهعطف اساسی بود. برای اینکه اقداماتی که از طرف مسئولین زندان و مقامات انتظامی میشد در عقاید من هیچ اثری نداشت و لااقل در حدی که در آن دوره انجام میشد (شکنجهها و غیره)، قابل تحمل بود. حالا نمیدانم اگر در دورههای بعدی به زندان میافتادم در چه وضعی قرار میگرفتم. درهرصورت اقدامات مقامات انتظامی در عقاید من اثری نداشت. ولی چیزی که از اول ورودم به حزب توده در من تردید ایجاد میکرد چیزهایی بود از نوع مثلاً فردپرستی استالین، با آن شدت که وجود داشت. یادم هست وقتیکه استالین مُرد من خوزستان بودم، اختلاف نظری پیش آمده بود بر سر پیام کمیتهٔ ایالتی خوزستان به کمیتهٔ مرکزی حزب توده؛ و از راه کمیتهٔ مرکزی حزب توده پیام به کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی، مرسوم بود دیگر، همه ابراز تسلیت میکردند. کمیته به کمیته منتقل میشد به کمیتهٔ مرکزی و از آنجا به کمیتهٔ مرکزی حزب بلشیویک. گمان میکنم در کشورهای دیگر هم چنین چیزی بود. پیام معمولاً متنش اینطوری بود که، رفیق استالین، رهبر کبیر، معلم کبیر زحمتکشان جهان، بزرگترین رهبر طبقهٔ کارگر و و و بزرگترین متفکر و غیره و غیره. مال کمیتهٔ خوزستان هم طبعاً همینجوری بود. وقتیکه این پیام مطرح شد گفتم آخر پس مارکس چی اگر این از همه بزرگتر است؟ پس لنین چی؟ و البته مورد قبول واقع نشد و اعتراض شدید و من هم جا زدم. ولی درهرصورت این بادی که رفیق استالین را میکردند که خودمان هم میکردیم فقط در مورد شدت و ضعفش بحث بود. در مورد ادبیات شوروی هم که گفتم. مطلقاً به دل من نمینشست حتی در آن دورهٔ بحبوحهٔ تعصب و تودهایگری. تردیدهایی از این قبیل بود. بعد ماجرای آذربایجان و رفتار با دکتر مصدق و سیاست حزب در مورد دکتر مصدق هم باز این تردید را دامن میزد. امّا در مجموع حزب مورد قبولم بود و فکر میکردم تمام این اشکالات در یک شرایط عادی که حزب مخفی نباشد از بین میرود و حل میشود؛ و در مجموع، تودهٔ حزبی سالم است و سازمان حزبی هم چنان سازمان فاسدی نیست که به نظریات سالم افراد سالمش امکان بروز ندهد. فکر میکردم لامحاله یک روزی این نظریات حزب را اصلاح خواهد کرد. امّا در زندان متأسفانه برخورد با کادرهای حزبی، برخورد شبانهروزی و حقارتهایی که آدم میدید بهشدت تردید نسبت به حزب را تشدید میکرد. امّا این تردید...
بنوعزیزی: یعنی کادرهای همسطح یا بالاتر؟
مسکوب: همسطح و بالاتر. مثلاً بهعنوان نمونه ما سیودوسه نفر بودیم توی یک اتاق. این چیزی است که هرگز فراموش نمیکنم. غذا که میآوردند بعضیها هیچ ملاقات نداشتند بعضیها اگر داشتند چیزی در ملاقاتشان نبود. مردم فقیری بودند و بعضیها از طبقهٔ متوسط بودند که در روز ملاقات نسبتاً غذای چند روز را برای زندانی میآوردند و به همین مناسبت سفرهها طوری جور شده بود که دارا و ندار باغذا و بیغذا با هم باشند. غذای زندان بود غذای خانه هم بود. آنوقت غذاها را تقسیم میکردند و یکنوع تعادلی بین سفرهها و افراد وجود داشت تقریباً همه این کار را میکردند. یک آدمی داشتیم که عضو کمیتهٔ ایالتی تهران بود. شیر خشک گیگوز تازه درآمده بود و برای او شیر گیگوز میآوردند. آنوقت این شیرش را برمیداشت برای خودش به سفره نمیداد که تقسیم بشود. خُب کسی هم چیزی نمیگفت. حالا دلش نمیخواست بدهد، مالش را دوست داشت. بهقول یک سیدی در اصفهان که بهزور فحش از مردم خمس میگرفت، میگفت جدمه، مالمه، طلبمه. او هم فکر میکرد لابد مال جدش است طلبش است. برای خودش نگه میداشت، برای خودش. آنوقت بالا سرمان یک طبقهبندی چوبی در یک ردیف کرده بودیم. بعضی لوازم مثل مسواک و خمیردندان و اینجور چیزها را میگذاشتیم آنجا. این شیر گیگوزش را هم میگذاشت آنجا. خیلیخُب کسی چیزی نمیگفت و مهم هم نبود ولی مهمتر این بود، آن چیزی که اذیت میکرد این بود که این شیری را که دم نظر شصتتا چشم گرسنه بود خیال میکرد هیچکس نمیبیند. اینقدر سادهلوح بود. وقتی میخواست بخورد پشتش را میکرد به جمع، قوطی را برمیداشت، دوتا قاشق گرد شیر بالا میانداخت بعد یواشکی میگذاشت آن بالا. این یکی از انسانهای “طراز نوین” بود که میخواست دنیا را پُر از عدل و داد کند. از این نوع، از این چیزها و یا لودادنهای همدیگر، حقارتهای وحشتناکی پیدا میشد. اینها توی زندان بیشتر بروز میکند. سر جزئیترین مسائل تا مسائل کلّی. همهٔ اینها بهاضافهٔ آن اشکالات اجتماعی، اعتقاد به حزب را در من از بین برده بود. ولی اعتقاد به تئوری کلّی مارکسیسم و روش جهانی طبقهٔ کارگر را که فکر میکردیم شورویها نمایندهاش هستند، به آن لطمهٔ اساسی نزده بود. فکر میکردم حقارتهای محلی و فردی مربوط به خودمان است، اساس کار درست است.
بنوعزیزی: یعنی ایمان به جهانبینی مارکسیستی هنوز در جای خودش وجود داشت.
مسکوب: و محکم هم وجود داشت. ولی وقتیکه من در زندان بودم ماجرای گزارش خروشچف به کنگرهٔ بیستم حزب بلشیویک دربارهٔ جنایتهای استالین و ماجرای مجارستان پیش آمد. این دوتا حادثهای بود که مرا زیرورو کرد. در مورد اول یک عدهای به خودشان دلخوشی میدادند که اینها انتشارات سیا و حقهبازیهای سیاست. ولی من همش فکر میکردم که اگر مال آنهاست چطور یکبار تکذیب نمیشود و باورم شده بود. در مورد مجارستان هم باز بعضی از رفقایمان دلخوشی به خودشان میدادند که اسلحه را سیا از راه اتریش پخش کرده و رسانده دست مردم مجارستان آنجا شورش راه انداخته. ولی من پیش خودم فکر میکردم که خیلیخُب این کاملاً ممکن است. ولی بههرحال مردمی که اسلحه دست گرفتند همه که عوامل سیا نبودند، آنها که کف خیابانهای بوداپست را صابون میمالیدند تا تانکهای روسی لیز بخورند و با جان خودشان اینجوری بازی میکردند، و اساساً، تانکهای روسی که وارد بوداپست شدند، اینها که دیگر عامل سیا نبودند. اینها شورویها هستند که وارد شدند و مردم را سرکوب کردند. بههرحال این دو حادثه، بحرانی در من پیش آورد که در حدود یک ماه ادامه داشت و آخر کار به اینجا رسید که من پیش خودم فکر کردم که خُب حالا بالاخره چهکار میخواهی بکنی؟ میخواهی زنده بمانی یا نمیخواهی زنده بمانی؟ دیدم نه قویّاً میخواهم زنده بمانم و هیچ راه دومی را نمیخواهم انتخاب بکنم جز این.»
حجم
۱۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه
حجم
۱۸۹٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۱۹۲ صفحه