
کتاب مرده ریگ
معرفی کتاب مرده ریگ
کتاب الکترونیکی مردهریگ نوشتهٔ محمدرضا سالاری، اثری از گروه انتشاراتی ققنوس، داستانی با محوریت آرزوهای بر باد رفته، رؤیاهای ناتمام و پیچیدگیهای روابط انسانی است.
درباره کتاب مرده ریگ
داستان با مرگ کوروش آغاز میشود؛ واقعهای که فال قهوه پیشتر آن را پیشبینی کرده است. قهوههای ماسیده در ته فنجان، بهنوعی نماد آرزوها و سرنوشت شخصیتهای رمان است. شخصیتهای اصلی، شیرین، شیوا و آرش، هرکدام روایتی خاص از مرگ کوروش ارائه میدهند.
شیرین: با زبانی شاعرانه، از مرگ کوروش و رؤیاهایی که به همراه او دفن شدهاند میگوید.
شیوا: روایت او سادهتر و عامیانهتر است، اما همچنان در بطن آن، حسرت و ناکامی موج میزند.
آرش: شخصیتی رؤیاپرداز که به دنبال یافتن میراث مرده کوروش است. با این حال، این تلاشها نتیجهای در بر ندارد و تنها او را در چرخهای از ناکامی و سرگردانی گرفتار میکند.
رمان با روایتهای موازی و زبان خاص هر شخصیت، داستانی چندلایه را شکل میدهد. در این روایتها، مرگ کوروش نه تنها پایانی برای زندگی او، بلکه نمادی از آرزوهایی است که در مسیر زندگی شخصیتها ناکام ماندهاند.
مردهریگ اثری است که در آن زبان و سبک روایت با شخصیتها گره خورده است. محمدرضا سالاری با استفاده از زبان شاعرانه و در عین حال عامیانه، دو جهان متفاوت را در کنار هم قرار میدهد: دنیای درونی و حسرتبار شخصیتها و دنیای بیرونی با واقعیتهای تلخ و ناگوار. آرزوی دستنیافتنی برای میراث کوروش، محور اصلی داستان است و از این طریق، نویسنده به نقد ظریف وضعیت انسانی، حسرتها و ناتوانی در مواجهه با سرنوشت میپردازد.
کتاب مرده ریگ را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
مردهریگ مناسب افرادی است که به داستانهایی با روایات چندگانه و شخصیتهای پرجزئیات علاقه دارند. این کتاب تجربهای متفاوت از کشف روابط انسانی، حسرتها و آرزوهای ناتمام ارائه میدهد و میتواند برای خوانندگان جدی ادبیات فارسی جذاب باشد.
بخشی از کتاب مرده ریگ
«کوروش به گمونش بگه مرده من ککم میگزه. به جون شیرینجون اگه برام ذرهای مهم باشه که بفهمم کوروش مرده یا نه. من که میشناسمش گوشیشو داده دست یکی دیگه به حساب خودش، که بهم زنگ بزنه بگه کوروش مرده. خوب مرده که مرده. خیلیها میمیرن. کوروشم روشون. کوروش کبیر هم مرد. مگه آسمون به زمین اومد؟! شیرینجون، واسه چی خدا تو رو مرگ بده؟ مرگ رو بده به من که گذاشتم بره کویر خیر سرم تنها باشم. چه سکوت سکوتی هم میکرد دم آخری! انگاری تا حالا کویر نرفتهایم. چطور دل کند این مرد از زن و زندگی خدا میدونه. وقت رفتنش یه کاسه آب ریختم پشت سرش، آب پشنگه زد تو دریا. دو سه بار با اون چشمای درشتش برگشت نگام کرد. یه خواهشی تو چشماش بود که نگو. چشمای سیاهش شده بود یه کاسه خون. کافی بود لب تر میکردم تا برگرده. به خودم گفتم بذارم بره یه خرده با خودش خلوت کنه تا قدر عافیتو بدونه.
من هم توی خونه برا دل خودم میشینم به سر و وضعم میرسم تا برمیگرده. به خدا نمیدونی چند وقته دستی به موهام نکشیدهم. دو سه هفتهای میشه دست و دلم به هیچ کاری نمیره. نه ریمل میزنم، نه ناخونامو سوهان میکشم، نه دستی تو ابروهام میبرم، هیچی به هیچی. اصلاً انگار جنی شده باشم و یه چیزی رفته باشه تو جلدم، شایدم یه چیزی افتاده روم، خدا این چیزا رو بهتر میدونه. دلم برا یه چرت کوتاه روی شنهای ساحل لک زده. وای فکرشو بکن یه آهنگ شاد بذاری و آروم آروم سوختن پوستتو زیر آفتاب احساس کنی. تو خواب و بیداری همچی برنزه بشی که هیشکی نشناسدت از خوشگلی. واهواه کی گفته نباس چرت زد موقع برنزه کردن؟! خیلی هم برا پوست خوبه، اصلاً پوست یه نفسی میکشه و جون میگیره. تو بیداری سلولای پوستی همش دارن با هم میجنگن. اینا رو از خودم نمیگمها، تو مجله جدول خوندم. تو که نمیدونی، تو این مجلهها یه مقالههای علمیای چاپ میشه که هیچ جا پیدا نمیشه.»
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه
حجم
۶۴٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۸۷ صفحه