دانلود و خرید کتاب مرد بزرگ کیت کریستنسن ترجمه سهیل سمی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب مرد بزرگ

کتاب مرد بزرگ

مترجم:سهیل سمی
امتیاز:بدون نظر

معرفی کتاب مرد بزرگ

کتاب مرد بزرگ نوشتهٔ کیت کریستنسن و ترجمهٔ سهیل سمی است. گروه انتشاراتی ققنوس این رمان معاصر آمریکایی را منتشر کرده است. داستان زندگی نقاش معروف آمریکایی را در این اثر می‌خوانید.

درباره کتاب مرد بزرگ

کتاب مرد بزرگ (The Great Man) برابر با یک رمان معاصر و آمریکایی است که با بخشی به نام «آسکر فلدمن، نقاش فیگوراتیو و صاحب‌سبک، در هفتادوهشت سالگی درگذشت» به قلم «جینا تسارکیس» آغاز شده است. «اسکار فلدمن»، نقاش اهل نیویورک و متعلق به نسل افسانه‌ای دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی بود. او برخلاف نقاشی‌های انتزاعی «پولاک» و «روتکو»، فقط به یک موضوع می‌پرداخت. با مرگ اسکار در سال ۲۰۰۲ میلادی، همسرش «آبیگیل»، پسری مبتلا به اوتیسم و خواهرش «ماکسین» مجبور می‌شوند بدون او به زندگی ادامه دهند. چیزی که هیچ‌کس از آن اطلاعی ندارد این است که اسکار، یک زندگی کاملاً مخفی به‌همراه معشوقهٔ دیرینه‌اش «تدی سنت کلود» و دخترهای دوقلویشان در بروکلین داشته است. تدی در جایی از داستان دربارهٔ اسکار می‌گوید که این نقاش نمی‌توانست بدون زنی در کنارش زندگی کند. این موضوع برای او مثل آب برای گیاه بود. اکنون دو عکاس، برای پوشش خبری زندگی اسکار فلدمن با هم رقابت می‌کنند و آبیگیل، ماکسین و تدی شانس این را دارند که از زندگی و تجارب شخصیشان با اسکار، سخن بگویند. همراه شوید با اثری داستانی به قلم کیت کریستنسن.

خواندن کتاب مرد بزرگ را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی آمریکا و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب مرد بزرگ

«لیلا با لحنی خجالتزده به تدی می‌گفت: «امروز صبح نمی‌تونم صبحونه بخورم.»

صبح شنبه بود، درست نیم ساعت قبل از موعد همیشگی صبحانه سرپاییشان. نوبت لیلا بود که به خانه تدی برود. تدی داشت میوه قاچ می‌کرد. با این‌که تدی بلافاصله پس از بلند شدن صدای زنگ، دستش را آب کشیده بود، آن یکی دستش که با آن گوشی را گرفته بود، هنوز از آب آلوچه نوچ بود.

تدی پرسید: «حالت خوبه؟»

لیلا در آن سوی خط کمی مکث کرد. «اوه، آره.»

«چرا نمی‌تونی بیای؟»

سکوتی دیگر.

«این‌قدر خجالتی نباش! قضیه خواستگارته، نه؟»

لیلا آرام خندید و گفت: «اسمش رِکسه. آره.»

تدی با تعجب پلک زد. واقعا فکر نمی‌کرد رکس برای خواستگاری به خانه لیلا برود. فقط می‌خواست سربه‌سر لیلا بگذارد. به دلیلی فکر کرده بود که نیامدن لیلا به خانه‌اش در آن روز به نوه‌هایش مربوط می‌شود.

تدی که پنداری داشت از احساسی ناشناخته خفه می‌شد، گفت: «خوب، اگه می‌خوای، می‌تونی با خواستگارت بیای. دوست دارم باهاش آشنا بشم، و کلی هم خوردنی دارم. فکر کردم املت کیلباسا درست کنم؛ مردا عاشق سوسیسن، نه؟ آسکر که همیشه عاشقش بود.»

لیلا با صدایی خرخرمانند که تدی به‌وضوح آن را شنید، گفت: «متشکرم. گمونم همین‌جا خوبه. اما یکشنبه بعد قول می‌دم بیام، چه بارونی باشه، چه آفتابی.»

تدی گفت: «باشه. خودم تنهایی خوردنی‌ها رو می‌خورم. به خواستگارت سلام برسون، البته اگه منو می‌شناسه.» تدی گوشی را گذاشت و به آشپزخانه برگشت، اما دیگر گرسنه نبود. صبح گرم و ابری‌ای بود، و هوا مثل حوله خیس شده بود. آهسته تکه‌ای از آلوچه را گاز زد و خورد، و بعد تکه‌ای دیگر. عالی نبود، اما خیلی خوب بود. آب از دهان تدی راه افتاد و به خود زحمت نداد که پاکش کند. پس لیلا و رکس می‌خواستند ازدواج کنند، و از صدای لیلا معلوم بود که تازه چنین تصمیمی نگرفته‌اند. یعنی قصد داشت چه زمانی این موضوع را به تدی بگوید؟ شاید ناراحتی تدی از این‌که برنامه صبحانه‌شان به خاطر یک مرد به هم خورده بود، بی‌انصافی بود، اما در هر حال، تدی پکر شده بود! البته به لیلا حسودی نمی‌کرد... یا می‌کرد؟ اما در هر صورت، این‌که لیلا فقط نیم ساعت قبل از زمانی که می‌بایست به خانه تدی می‌رسید، بعد از این‌که تدی آن همه خرید کرده بود و داشت صبحانه را آماده می‌کرد، تازه به او زنگ زده بود که نمی‌آید، کار مؤدبانه‌ای نبود.

تدی هسته آلوچه را به حیاط انداخت، و هسته آن‌جا میان گیاهان باغچه ناپدید شد. حالا چه؟ ساعت هفت و نیم صبح شنبه بود، روزی که انگار پیش روی تدی خمیازه می‌کشید. شاید چون منتظر رسیدن یک مصاحب بود، حالا تنهایی‌اش غیرقابل تحمل به نظر می‌رسید. معمولاً برای این‌جور تنهایی‌های غیرمنتظره، فهرستی از فعالیت‌های جورواجور داشت، مطالعه نیویورکر، از بخش «شایعات شهر» تا نقد فیلم، هرس کردن باغچه، یا مرتب کردن کارت‌ها یا کاتالوگ‌ها یا جعبه‌های کاغذهایش...

برگشت به سمت تلفن، گوشی را برداشت و شماره لوئیس را گرفت. با هشتمین زنگ جواب داد، درست موقعی که تدی می‌خواست گوشی را بگذارد.

لوئیس نفس‌نفس‌زنان گفت: «الو؟»

«داشتی می‌دویدی؟»

«تدی!»

شادی نهفته در صدای لوئیس بلافاصله تدی را شاد کرد. «سلام، لوئیس. لیلا سر قرارش برای صبحونه شنبه‌ها نیومده، و من کلی سالاد میوه و کیک قهوه و گردو و کیلباسا و شیش تا تخم‌مرغ و فلفل‌قرمز دارم. می‌آی صبحونه رو با هم بخوریم؟»

لوئیس گفت: «فلفل‌قرمز باعث می‌شه سوءهاضمه بگیرم.»

تدی خندید: «لوئیس! دیگه این روزا کسی سوءهاضمه نمی‌گیره.»

«همه رو بردار بیار این‌جا. بِنی رو می‌فرستم دنبالت. امروز باید خونه بمونم، چون باید به کار دکوراتور نظارت کنم. تا نیم ساعت دیگه می‌آد.»

«چقدر خرج برداشته؟»

لوئیس پرسید: «می‌آی؟»

«چرا خودم ماشین خبر نکنم؟»»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
دانش و اصول کارآفرینی
سیدمحمدرضا حسینی علی‌آباد
ماجراهای رابین هود
راجر لنسلین گرین
تاریخ فلسفه (جلد دوم؛ فلسفه قرون وسطا از آوگوستینوس تا اسکوتوس)
فردریک چارلز کاپلستون
کتاب‌های جادو؛ قسمت بیست و یکم
دیوید بارنت
قلمرو قـوهای سپید
سروش آقازاده
رئیس برق ها
اعظم مهدوی
صدای باد در لیوان خالی
احسان منصف خوش حساب
دیتیل ها و طراحی ساختمان های فولادی مقاوم در برابر زلزله
میشل برونو
معراج عشق
میترا احمدخمسه
ترامپ در خانه سفید
باب وودوارد
ارتعاشات غیرخطی ساختارهای پیوسته
مجید قدیری
سفر عشق، زیارت پیاده (جلد دوم)
سیدمحسن موسوی گرمارودی
نجات زمین در دستان ماست
باربارا تیلور
پوپو کتاب می خونه، قدر اونو می دونه
محمود میرزایی دلاویز
حقوق خانواده به زبان ساده
رضا کریمی منفرد
سلحشوران سیاه و دژهای دودزده
تری دیری
المکالمه
مصطفی محسنی‌ بریچی
در آن سوی پرده
نعمت الله قاضی (شکیب)
تفکر طراحی در تدوین استراتژی
کلود دیدریچ
محافظت از یخ بندان در کشاورزی؛ جلد دوم
ریچارد ال اسنایدر

حجم

۳۹۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

حجم

۳۹۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۳۰۴ صفحه

قیمت:
۶۴,۰۰۰
تومان