
کتاب روایت داستانی نه منظر
معرفی کتاب روایت داستانی نه منظر
کتاب روایت داستانی نه منظر نوشتهٔ میلاد جعفرپور و علی تسنیمی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است. این اثر دربردارندهٔ نخستین نظیرهٔ منثور مستقل هفت پیکر (روایت آسیای میانه احتمالا سدهٔ نهم هجری) است.
درباره کتاب روایت داستانی نه منظر
کتاب روایت داستانی نه منظر در سه فصل نگاشته شده است. نخست در فصلی با عنوان «نسخهشناسی»، نُه دستنویس فارسی مورد استفاده در تصحیح و سپس ۱۴ دستنویس فارسی موجود دیگر نُهمنظر معرفی شدهاند، آنگاه مشخصات سه ترجمهٔ ترکی روایت به دست داده شده است. در فصل دوم ذیل عنوان «متنشناسی»، پس از طرح موضوع نظیرهگویی، روایت نُهمنظر از ابعاد منشأ، زمان و مکان تألیف، راوی، وجه تسمیه، پیرنگ و موضوع، سبک و بیان، مشخصات و نوع ادبی بررسی شده و چکیدهای از روایت ارائه شده است. در ادامه، به منظور تأیید تأثیرپذیری احتمالی نُهمنظر از دیگر متون، موضوع پنج روایت هفتپیکر، هزار و یک شب، سندبادنامه، بختیارنامه و طوطینامه مختصراً معرفی شده تا مخاطب با مطالعه و مقایسه سطحی آنها با ساختار و محتوای نُهمنظر به اثرپذیری آن هرچه بیشتر رهنمون شود. در فصل سوم «متن روایت» ارائه شده که پس از مقدمهای در حمد و نعت پروردگار، پیامبر (ص) و ائمه (ع)، داستان در نُه بخش و یک ضمیمه، ذیل ۵۵ سرفصل نوشته شده است.
خواندن کتاب روایت داستانی نه منظر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران پژوهشهای ادبی پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب روایت داستانی نه منظر
«راوی میگوید که چون سیاره به لب دریا مکان کرد و به خوردن شربت [ودارو] مقید شد، روزی نشسته بودند که [از هو] جمعی از پریان به لبدریا فروز آمدند. حکیم به جانب ایشان رفت، دید که درزمان خیمهای برپاکردند و تختی بنهادند. دختری چون پنجه آفتاب بر آن تخت نشست؛ ولیکن بند بر پای داشت.
پریان حکیم را گرفتند [و گفتند] که] ای آدمیزاد،] تو چه کسی و دراین جزیره چهکار میکنی؟ حکیم گفت من مرد طبیبم و اینجا از بهر طبابتآمدهام و پسر پادشاه این مملکت را طبیبی میسازم و علّت سودا دارد، او را اینجا آوردهام] که طبابت کنم]. بعد از آن، حکیم پرسید که این دخترچگونه دختری است و از کجا میآید و به کجا میرود؟
پریان گفتند او دختر پادشاه پریان است و او را همین یک دختر استو او دیوانه شده است و از معالجه او عاجز آمدهاند. وزیر پادشاه ما گفت [که] در ولایت یونان حکیماناند و معالجه این نوع رنجها را ایشانانمیدانند و میکنند، بنابراین این دختر را روان ساخته است تا به ولایت یونان [نزد مؤید حکیم] بریم [که بسیار بیبدل بوده است و این را از برای همانشخص آوردهایم]، تو چه نام داری؟
[حکیم] گفت مرا مؤید حکیم میگویند. چون نام خود را گفت، دانستندکه مؤید حکیم همین بوده است، بسیاربسیار خوشحال شدند، برخاستند و تعظیم حکیم را بجای آوردند و خزینهای که آورده بودند به پیش او نهادند. حکیم نگرفت و گفت بیطبابت نگیرم، هرگاه نیک شود از شما بستانم، اکنون بروم و پادشاهزاده را خبر کنم، بعد از آن به پیش شما آیم.
القصّه حکیم برخاست و به پیش سیاره آمد و صفت دختر پری را با ویگفت. سیاره خرّم و خوشحال شد و برخاست و به دیدن دختر پری آمد، آن دختر مهرناز نام داشت. چون سیاره به خدمت دختر پری آمد، سلام کرد.
چون چشم سیاره به رخساره مهرناز افتاد، دل از دست بداد و شیفته جمال او گردید و مهرناز نیز دل از دست داد و هر دو با یکدیگر عاشق و نگران شدند. درزمان مجلس آراستند و چنگ و عود در نوازش آوردند، حکیم در میان ایشان نشسته [بود] و با هر دوی ایشان میپرداخت.»
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه
حجم
۱٫۵ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۲۶۳ صفحه