دانلود و خرید کتاب هرمیس (جلد دوم) پگاه رستمی فرد
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
تصویر جلد کتاب هرمیس (جلد دوم)

کتاب هرمیس (جلد دوم)

معرفی کتاب هرمیس (جلد دوم)

کتاب الکترونیکی هرمیس (جلد دوم) نوشتۀ پگاه رستمی‌فرد در انتشارات آراسبان چاپ شده است. این کتاب درباره تجربه درونی مردی است که با درد عاطفی و معنوی مواجه می‌شود و برای مواجهه با خویشتنِ ازهم‌گسسته‌اش، خانه و زندگی را ترک می‌کند و در مسیر بی‌انتها و معنوی، به جستجوی هویتی تازه می‌پردازد.

درباره کتاب هرمیس (جلد دوم)

این رمان در قالب تک‌گویی اول‌شخص روایت می‌شود و شخصیت اصلی‌اش، مردی با نام مستعار هرمیس پس از تحمل ضربات روحی متعدد و نابودشدن امید و آرزو، تصمیم می‌گیرد از خانه‌ای که همه‌چیز را از دست داده، بیرون برود نه برای فرار، بلکه برای یافتن خویشتنِ ازهم‌گسسته‌اش. آغاز داستان در فضایی سیاه و سرد شکل می‌گیرد: شخصیت با لباس، کوله و خانه‌ای کاملاً مشکی احاطه شده است و حتی صدای «آه» جای نفس را گرفته. نماد سر شیر طلایی روی سینه‌اش، تنها نشانه ارتباط با هویتی است که شاید باید حفظ شود. با خروج از خانه، فضای طبیعی مانند موچسب‌های سبز، برکه و ماه با فضایی پر از حس رکود و خستگی مواجه می‌شود و تصویری از ماهی‌هایی که در بی‌رمقی منتظر مردن هستند، ارائه می‌گردد.

فصل اول داستان با نمادپردازی دقیق، مخاطب را در فضای روانی شخصیت گم‌شده فرو می‌برد. راوی خودش را «مرد اقرار» معرفی می‌کند: کسی که نمی‌تواند واقعیت‌های زندگی‌اش را انکار کند و تمام احساسات و مسئولیت‌ها را پذیرفته است. اکنون او به دنبال رهایی از این مسئولیت‌ها نیست، بلکه در مسیر یک سفر آکنده از تنهایی، خامی و در عین حال بازشناسی هویت و معنای زیستن گام برمی‌دارد. متن پر از تصاویر فلسفی و نمادین است: نماد شیر، سکوت، سیاهی، راه‌پله، راه تاریک و تنهایی نهایی. شخصیت شعوری فلسفی درباره امید، معجزه و واقع‌گرایی دارد می‌داند معجزه رخ نخواهد داد، حتی اگر انتظارش را داشته باشد. در انتهای بخش معرفی، راوی اعلام می‌کند شاید هویتش همیشه با عنوان «هرمیس» یا «نفرت» مشخص بماند و این عنوان حک‌شده، بخشی از زندگی‌اش را تشکیل دهد. او در مسیر گسستن از گذشته‌اش، با تقدیر و شکست‌های سرد ناشناس مواجه می‌شود. سبک روایت با توصیف‌های شاعرانه، روان‌شناختی و ساختاری فلسفی همراه است و خواننده را به درون شخصیتی می‌برد که نه به دنبال انعطاف است و نه به دنبال فرار؛ بلکه در جست‌وجوی معنایی جدید است، حتی اگر آن معنا، گور تنهایی روح او باشد.

کتاب هرمیس (جلد دوم) را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب برای مخاطبانی مناسب است که به داستان‌های روان‌شناسانه و فلسفی با تمرکز بر بحران هویت، تنهایی معنوی و تجربه‌های سرگشتگی شخصیت علاقه دارند.

بخشی از کتاب هرمیس (جلد دوم)

«خب همیشه با سکوت پاسخ می‌داد! آرام در را باز کردم و اول به داخل سرک کشیدم. پشت به در، روی صندلی میز تحریرش که کنار پنجره قرار داشت، نشسته بود و چانه‌اش را به دست‌هایش که روی میز بودند، تکیه داده بود. چشم‌هایش را نمی‌دیدم اما از حس و حالش پیدا بود که طبیعت حالش را حسابی گرفته. طبیعت همان طبیعت همیشگی بود اما... هر چیزی که خودش بود و یا نبود، هر چیزی که باعث کسالت می‌شد یا سرحالی و شور و نشاط و هر چیزی که ویلیام به آن علاقه داشت یا نداشت در آن روز‌ها برای او حکم عذاب را داشتند. داشت با خودش می‌جنگید. درست مثل من که می‌خواستم نبودن مهیار را باور کنم و نمی‌خواستم. درست مثل من که به رفتنش عادت می‌کردم و نمی‌کردم. درست مثل خودم که به برگشتنش امید داشتم و نداشتم. درست مثل همهٔ ما که داشتیم بدون او فقط نفس می‌کشیدیم، بدون این که در این میان ذره ای هم زندگی کنیم. درست مثل زمان که انگار متوقف شده بود تا مهیار به ما برگردد و شروع کند به گذر. شروع کند به تعریف کردن ادامهٔ ماجرای زندگی ما! وارد اتاق شدم و در را بستم.

- ویلیام؟

جواب نداد. حتی عکس العمل نشان نداد فقط در همان حالت که بود ماند و من آرام آرام جلو رفتم تا به میز رسیدم و توانستم صورتش را ببینم. صورت کودکانه و دوست داشتنی‌اش با آن چشم‌های مخمورِ خیره به محوطهٔ بیرون که آسمان ابری شهر بود. آرام دستم را روی سرش گذاشتم و گفتم:

- حالت خوبه؟!

خوب نبود. انگار حتی به پزشک روانشناسی که اوایل به شدت برای فرار از او اظهار خوب بودن می‌کرد، عادت کرده بود. صندلی دیگری که کنار میز، به دیوار تکیه داده شده بود را جلو کشیدم و آن را با زاویه از صندلی ویلیام، کنار آن گذاشتم. کیفم را روی زمین رها کردم و روی صندلی نشستم. انگار نه انگار که فصل امتحانات بود و باید درس می‌خواند. انگار نه انگار که برای کم شدن نمره‌هایش مجبور بود به مهیار جواب پس بدهد و... مجبور نبود! فراموش کردم که دیگر مجبور نبود! در حالی که به برنامهٔ درسی‌اش که روی میز قرار داشت نگاه می‌کردم، شالم را از روی موهایم برداشتم و کش موی شل شده‌ام را باز کردم. در حالی که به موهایم دست می‌کشیدم و بالای سرم جمعشان می‌کردم تا دوباره ببندمشان گفتم:

- به به! شنبه هم که امتحان ریاضی داری و خوب می‌دونم که دوست نداری از درس مورد علاقت نمرهٔ پایین بگیری.»

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۹۲ صفحه

حجم

۰

سال انتشار

۱۴۰۰

تعداد صفحه‌ها

۵۹۲ صفحه