کتاب ملت عشق ۲

کتاب الکترونیکی «ملت عشق ۲» نوشتهٔ احمد بانپور و به اهتمام او منتشر شده است. نشر ضامن آهو آن را منتشر کرده است. این اثر در ادامهٔ فضای رمان «ملت عشق» الیف شافاک نوشته شده و تلاش دارد داستان‌های ناگفته و سرنوشت شخصیت‌های اصلی جلد نخست را پی بگیرد. «ملت عشق ۲» در دستهٔ رمان‌های عارفانه قرار می‌گیرد و با الهام از منابع تاریخی و عرفانی، به روایت زندگی و اندیشه‌های مولانا، شمس تبریزی و دیگر شخصیت‌های مرتبط می‌پردازد. نسخه‌ی الکترونیکی این اثر را می‌توانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.

درباره کتاب ملت عشق ۲

«ملت عشق ۲» اثری داستانی و عارفانه است که احمد بانپور آن را با الهام از رمان مشهور «ملت عشق» الیف شافاک و منابع تاریخی و عرفانی نگاشته است. این کتاب در قالب رمان، ادامه‌ای بر روایت‌های جلد اول است و به زندگی و سرگذشت شخصیت‌هایی می‌پردازد که در اثر شافاک سرنوشت‌شان مبهم یا ناگفته باقی مانده بود. ساختار کتاب ترکیبی از روایت داستانی، حکایت‌های اخلاقی و عرفانی، نقل قول‌ها و قوانین معنوی است که در کنار هم تصویری چندلایه از جهان مولانا و شمس تبریزی ارائه می‌دهد. بانپور علاوه‌بر بازآفرینی داستان شخصیت‌های اصلی، چهل قانون جدید عشق و هفتاد حکایت اخلاقی و عرفانی را نیز در متن گنجانده است. این اثر با بهره‌گیری از منابعی چون «مقالات شمس»، «مثنوی»، «نابغه شرق» و آثار پژوهشگران معاصر، تلاش دارد هم به روایت داستانی وفادار بماند و هم جنبه‌های آموزنده و معنوی را پررنگ کند. «ملت عشق ۲» با روایتی چندصدایی و حضور شخصیت‌های متنوع، هم به گذشتهٔ تاریخی می‌پردازد و هم به دغدغه‌های انسان معاصر نظر دارد.

خلاصه داستان ملت عشق ۲

هشدار: این پاراگراف بخش‌هایی از داستان را فاش می‌کند! داستان «ملت عشق ۲» با خروج «ایلا روبنشتاین» از قونیه آغاز می‌شود؛ زنی که در جلد نخست با دگرگونی عمیق معنوی روبه‌رو شد و حالا در پی یافتن معنای تازه‌ای برای زندگی خود است. روایت کتاب، سرنوشت شخصیت‌هایی را دنبال می‌کند که در اثر قبلی سرگذشت‌شان ناتمام مانده بود: از ادامهٔ زندگی شمس و مولوی تا سرنوشت گل صحرا، برادرش، شاگرد مو قرمز و حتی وضعیت ایلا پس از مرگ عزیز زاهارا. در این میان، داستان‌هایی از زندگی فرزند ناخلف مولوی، بیبرس، و دیگر شخصیت‌های فرعی نیز روایت می‌شود. کتاب با بازگشت ایلا به آمستردام و مواجههٔ او با چالش‌های جدید آغاز می‌شود و در ادامه، با سفرهای او و آشنایی با شخصیت‌های تازه، لایه‌های مختلفی از معنویت، جست‌وجوی حقیقت و عشق را به تصویر می‌کشد. در کنار روایت داستانی، چهل قانون جدید عشق و حکایت‌های اخلاقی و عرفانی، فضای کتاب را غنی‌تر می‌کند. شخصیت‌هایی چون شمس، مولوی، سلطان ولد، کیمیا خاتون، گل صحرا و دیگران هرکدام بخشی از این پازل معنوی را کامل می‌کنند. «ملت عشق ۲» نه‌تنها به روایت سرگذشت شخصیت‌ها می‌پردازد، بلکه تلاش دارد مفاهیم عمیق عرفانی و اخلاقی را در قالب داستان و حکایت به خواننده منتقل کند، بی‌آنکه پایان داستان را به‌طور کامل افشا کند.

چرا باید کتاب ملت عشق ۲ را بخوانیم؟

این کتاب برای کسانی که به عرفان، معنویت و داستان‌های الهام‌گرفته از تاریخ علاقه دارند، تجربه‌ای متفاوت فراهم می‌کند. «ملت عشق ۲» با ترکیب روایت داستانی و آموزه‌های اخلاقی، به دغدغه‌های معنوی و انسانی می‌پردازد و تلاش می‌کند زوایای پنهان زندگی شخصیت‌های تاریخی و افسانه‌ای را روشن کند. حضور چهل قانون جدید عشق و حکایت‌های اخلاقی، کتاب را به اثری چندلایه تبدیل کرده است که هم برای علاقه‌مندان به داستان و هم برای جویندگان معنا جذابیت دارد. این اثر با پرداختن به سرگذشت شخصیت‌هایی که در جلد اول ناگفته مانده بودند، فرصت دوباره‌ای برای همراهی با جهان مولانا و شمس تبریزی فراهم می‌آورد.

خواندن این کتاب را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم؟

مطالعهٔ این کتاب به علاقه‌مندان رمان‌های عارفانه، دوست‌داران ادبیات معنوی و کسانی که به دنبال شناخت بیشتر از زندگی مولانا، شمس تبریزی و فضای عرفان اسلامی هستند پیشنهاد می‌شود. همچنین برای کسانی که پس از خواندن «ملت عشق» کنجکاو سرنوشت شخصیت‌های آن شده‌اند، این کتاب می‌تواند جذاب باشد.

بخشی از کتاب ملت عشق ۲

«دقیقاً ساعت ده صبح با هتل سه ستاره آنا تولی سبز تسویه حساب کردم و از در شیشه‌ای آن بیرون آمدم. هوا بسیار دلچسب بود. نفسی عمیق کشیدم و با اعتماد به نفسی که هرگز مشابه آن را در طول عمر به یاد نداشتم سوار یک تاکسی شدم که جلوی در هتل توقف کرده بود. خدمتکار هتل، دو چمدان را در صندوق عقب ماشین گذاشت و پس از گرفتن انعام از من خداحافظی کرد و برای من سفر خوشی را آرزو کرد. باید خودم را به استانبول می‌رساندم و از آن جا با یک سفر سه یا چهار ساعته به آمستردام هلند بروم. اگرچه آینده برای من نامعلوم بود اما با توکل عمیق به خدا که از عزیز زاهارا یاد گرفته بودم هیچ ترسی نداشتم. می‌دانستم که خداوند، سرنوشت خوبی برای مردمی رقم می‌زند که بخواهند در راه او قدم بردارند. می‌دانستم که اگر یک قدم به سوی خدا بردارم خداوند مرا صد قدم به خودش نزدیک‌تر خواهد کرد. دوست داشتم به جای این که شنبه‌ها به کنیسه بروم و با خداوند راز و نیاز کنم می‌توانستم هر لحظه با خدای خود خلوت داشته باشم. به عزیز می‌گفتم: چقدر به او حسودی‌ام می‌شود که در هر روز پنج نوبت به درگاه خداوند عاشقانه عرض ادب می‌کند و نیمه‌های شب نیز که همهٔ چشم‌ها خوابند عاشقانه با معبود خود به مناجات مشغول است.»