کتاب پیشمرگ هیتلر
معرفی کتاب پیشمرگ هیتلر
کتاب پیشمرگ هیتلر نوشتهٔ روزلا پوستورینو و ترجمهٔ ابوالفضل الله دادی است. نشر نو این رمان ایتالیایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب پیشمرگ هیتلر
کتاب پیشمرگ هیتلر (La goûteuse dʼHitler) رمانی ایتالیایی نوشتهٔ روزلا پوستورینو است. داستان این رمان خارجی در سال ۱۹۴۳ میگذرد؛ زمانی که پیشوای آلمان با هراس از سوءقصد به جانش دست و پنجه نرم میکند به مقر فرماندهی خود در پروس شرقی کوچ کرده است. چندین زن برای چشیدن سه وعدهٔ غذای پیشوا استخدام شدهاند تا هیچچیز جان او را تهدید نکند. یکی از این زنها دختر جوانی به نام «رُزا» است. جنگ رُزا را از برلین به این گوشهٔ پرتافتاده کشیده و با پدر و مادرِ نامزدش، که راهی جبهه شده است، زندگی میکند. روزلا پوستورینو رمان «پیشمرگ هیتلر» را با الهام از روایت زندگی «مارگوت ولک»، است، تنها بازماندهٔ پیشمرگهای هیتلر به رشتهٔ تحریر درآورده است. ولک سالیان سال هیچ حرفی دربارهٔ کاری که روزگاری به آن مشغول بود بر زبان نیاورد، اما سرانجام در روزهای پایانی عمر از راز بزرگ خود پرده برداشت. این اثر داستانی ورای روایت داستانی، تاریخی به پیچیدگی روابط انسانی و معنای انسان بودن و انسان ماندن را مورد بررسی قرار میدهد.
خواندن کتاب پیشمرگ هیتلر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات معاصر ایتالیا و علاقهمندان به قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب پیشمرگ هیتلر
«امشب گرگ نمیتواند بخوابد. میتواند بیوقفه تا خروسخوان حرف بزند. مأموران اِساِس یکی پس از دیگری چرت میزنند در حالی که بازویشان را گذاشتهاند روی میزِ لق، سرشان بهآرامی تکان میخورد و بعد میافتد روی کف دستشان اما باز هم خودشان را نگه میدارند. مهم این است که کسی، گرچه فقط یک نفر است، شبزندهداری میکند. امشب گرگ نمیخواهد بخوابد، سؤالی نباشد. نمیخواهد تسلیم شود، خواب ممکن است تله باشد، چه تعداد از مردم چشمهایشان را با اطمینان از اینکه دوباره آنها را میگشایند بستهاند و به دلِ مرگ مکیده شدهاند؟ خواب آنقدر شبیه مرگ است که نمیشود بهش اعتماد کرد. مامانش با چشم سالمش چشمکی به او میزد و میگفت بخواب. آنیکی چشمش اواخر عصر کبود شده بود؛ پدرش بخصوص وقتی مشروب میخورد همین چشم را ترجیح میداد با گونههای کبود. مامان میگفت هیس، حالا بخواب گرگ کوچولوی من. اما گرگ حالا میدانست که باید همیشه در کمین باشد، نمیشود کوتاه آمد، خائنها همهجا هستند، همیشه دشمنی وجود دارد که آماده است کلکت را بکند. مامان میگفت بیا دستم را بگیر، و دستش را فشار میداد، همینجا پیش من بمان، و سرباز اِساِس با سر میگوید بله. منتظر است گرد تأثیرش را بکند و پیشوا خوابش ببرد. تا زمانی که ولو میشود آنجا حضور دارد و مراقب نفسهای اوست: او با دهان باز میخوابد، مثل نوزادان. حالا مأمور اِساِس میتواند برود و بگذارد او استراحت کند.
پیشوا تنها مانده گرچه مرگ در کمین است. مرگ رویدادی است که از هر کنترلی میگریزد، دشمنی است که نمیشود مهارش کرد. من میترسم. از چی میترسی گرگ کوچولو؟ از زن هلندی چاقی که در بازیهای المپیک برلین سعی کرد جلو همه ببوسدم. چقدر احمقی. از خائنها میترسم، از گشتاپو، از سرطان معده میترسم. بیا اینجا عزیزم، الآن شکمت را ماساژ میدهم و قولنجها ناپدید میشود. زیادی شکلات خوردهای. سم، از سم میترسم. ولی من اینجا هستم: نباید بترسی. من مثل مامانی که شیر نوزادش را میریزد روی مچ دستش، غذایت را میچشم؛ مثل مامانی که قاشق فرنی را به دهان میبرد، خیلی داغ است، فوتش میکند و آن را قبل از اینکه به تو بدهد در کام خودش امتحان میکند. من اینجا هستم، گرگ کوچولو. به لطف فداکاری من میتوانی احساس کنی جاودانهای.»
حجم
۲۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه
حجم
۲۹۸٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۳۵۰ صفحه