کتاب گرانیگاه
معرفی کتاب گرانیگاه
کتاب گرانیگاه نوشتهٔ طنین رمضان است. نشر سخن نو این رمان معاصر ایرانی را منتشر کرده است.
درباره کتاب گرانیگاه
کتاب گرانیگاه دربردارندهٔ یک رمان معاصر و ایرانی است که دربارۀ «راحیل»، دختر عکاسی است که در یک نشریه کار میکند. راحیل بهخاطر شرایط سخت و پیچیدهای که در گذشته داشته، با مادربزرگ و عمویش زندگی میکند، ولی در تلاش برای کسب استقلال است. این جوان با مادر و پدرش رابطهٔ خوبی ندارد و از سمتی علاقهاش به آدمی که بهدلایلی از او فاصله میگیرد، او را بهسمت رابطهای پر از چالش سوق میدهد؛ رابطهای که روح و جسم راحیل را تا لبهٔ پرتگاه جلو میبرد، اما چیزی که بهموقع به دادش میرسد، عشق است. با او همراه میشوید؟ سه فصل رمان حاضر «پرتره» و «سیاه و سفید» و «کاپل» نام گرفته است.
خواندن کتاب گرانیگاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب گرانیگاه
«"سه سال بعد"
با دلی آشوب گوشی تلفن را میان دستانش جابهجا کرد و جواب دکتر را داد:
ــ من عاشق بچههام. تو این مدت هر بار جایی رفتم که بچه و مادری بوده، دلم ضعف رفته. ولی میترسم... از اینکه بچهام مثل خودم بشه. از اینکه عقدههامو سر بچهام خالی کنم. حتی... میترسم بین من و کیان فاصله بیفته. هم میخوام هم نمیخوام. ولی نگاه کیانم دیدم. هیچوقت حرفی نزده، اصراری نکرده ولی... میفهمم که دلش میخواد. نمیگه به من! هنوزم با احتیاط خواستههاشو میگه. یک موقعهایی دوست دارم از این همه حفاظت و احتیاطش خفهاش کنم!
چنان غلیظ و با حرص تکهٔ آخر جملهاش را گفت که دکتر پشت دوربین خندهاش گرفت.
ــ راحیل تو یه زمانی عاشق این بودی شوهرت همهٔ حواسش جمع تو باشه، الان که همونی شده که تو میخوای، میگی نباشه؟ چیکار کنه این بندهخدا بالاخره؟
با قیافهای وارفته به دکتر نگاه کرد و او ادامه داد:
ــ تمام ترسهای تو طبیعیه دخترم. هر کسی که برای بار اول بخواد تصمیم به بچهدار شدن بگیره، این دغدغههای تو رو داره. دارم میگم هر کسی، نه فقط کسایی مثل تو که با خانوادهٔ خودشون مشکل داشتن. من مطمئنم تو مادر خیلی خوبی میشی. نمیآی کارهایی که باعث رنج و عذابت بوده با بچهت بکنی. اگر جلوش رو نمیگرفتی و با همون روحیهٔ قبل بودی، ممکن بود اتفاقهای ناخوشایندی بیفته ولی الان آگاهتری، واردتری... پس اینقدر خودت رو آزار نده! چند بار بگم خودت رو بسپر به دست مسیر؟ من پیر شدم از دست تو!
لبخند پت و پهنی لبهایش را زینت داد، اما با صدای چرخش کلید در قفل، هولزده از جا برخاست.»
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۴۰۱
تعداد صفحهها
۵۶۰ صفحه
نظرات کاربران
من کتاب رو خوندم و از موضوعش لذت بردم، با توجه به اینکه نوشته اول این نویسنده اس انتخاب موضوع جدید بود اما پرداختش زیاد دلچسب نبود و دختر داستان خیلی بلا سرش اومد و کاملا قربانی بود و اشتباهات
من واقعا دوسش نداشتم