
کتاب رود خاموش
معرفی کتاب رود خاموش
معرفی کتاب رود خاموش
کتاب الکترونیکی «رود خاموش» نوشتهٔ حمیده سادات منتظری و منتشرشده توسط نشر سخن نو، روایتی داستانی از بازگشت و جستوجوی هویت است که در بستر جنوب ایران و میان خانوادهای عرب روایت میشود. این اثر در دستهٔ رمانهای اجتماعی و خانوادگی قرار میگیرد و با محوریت شخصیتهایی چون مهتاب و ماهور، به مسائلی چون جنگ، جدایی، پیوند دوباره و سنتهای قومی میپردازد. نسخه الکترونیکی این اثر را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب رود خاموش
«رود خاموش» داستانی است که در دل جنوب ایران و میان خانوادهای عرب رخ میدهد. روایت با بازگشت مهتاب، زنی میانسال که سالها پیش در کودکی از خانوادهاش جدا شده، آغاز میشود. او پس از سالها دوری و زندگی در شهری دیگر، به همراه همسرش به زادگاهش بازمیگردد تا ریشههای گمشدهٔ خود را پیدا کند. این بازگشت، نهتنها برای مهتاب، بلکه برای خانواده و عشیرهاش نیز سرآغاز زخمگشاییها و یادآوری خاطرات تلخ جنگ و جدایی است. در کنار مهتاب، دخترش ماهور نیز با روحیهای سرکش و متفاوت، وارد این فضای سنتی میشود و با چالشهای فرهنگی و خانوادگی روبهرو میگردد. کتاب در فضایی گرم و پر از جزئیات بومی، به روابط خانوادگی، نقش زنان، سنتها و تضاد نسلها میپردازد. روایت در دو بستر زمانی و مکانی جریان دارد: گذشتهٔ پرحادثهٔ مهتاب و اکنونِ پرجنبوجوش ماهور. اثر، تصویری از زندگی، رنج، امید و پیوند دوبارهٔ اعضای خانوادهای است که سالها از هم دور بودهاند.
خلاصه کتاب رود خاموش
هشدار: این پاراگراف بخشهایی از داستان را فاش میکند! داستان با سفر مهتاب و همسرش همایون به جنوب آغاز میشود؛ جایی که مهتاب پس از سالها دوری، برای اولینبار به زادگاهش بازمیگردد. او در کودکی طی حملهای در جنگ از خانواده جدا شده و سالها در شهری دیگر و با خانوادهای جدید بزرگ شده است. بازگشت مهتاب به خانه، با استقبال پرشور خانواده و عشیره همراه میشود؛ مادری که سالها در فراق دخترش سوخته، برادرانی که خاطرات کودکی را به یاد میآورند و پدری که میان غرور و دلتنگی گرفتار است. مهتاب در این بازگشت، با گذشتهٔ تلخ خود روبهرو میشود و پازلهای گمشدهٔ هویتش را کنار هم میگذارد. در کنار او، دخترش ماهور نیز وارد این فضای سنتی میشود؛ دختری مستقل، ماجراجو و متفاوت که با رفتارها و پوشش غیرمتعارفش، نگاهها و قضاوتهای خانواده را برمیانگیزد. ماهور در تلاش است با اعضای خانوادهٔ مادریاش ارتباط برقرار کند و همزمان با سنتها و انتظاراتی که از زنان در این جامعه وجود دارد، دستوپنجه نرم میکند. روایت با حضور شخصیتهای متعدد، از جمله مادربزرگ، داییها، عموها و دخترعموها، به کشمکشهای خانوادگی، تفاوت نسلها، نقش زنان و چالشهای هویت فردی میپردازد. داستان در بستر زندگی روزمره، مهمانیها، گفتگوها و حتی شوخیها و دعواهای خانوادگی پیش میرود و در نهایت، به بازتعریف پیوندهای خانوادگی و پذیرش تفاوتها میرسد.
چرا باید کتاب رود خاموش را خواند؟
این رمان تصویری زنده و ملموس از زندگی در جنوب ایران و فرهنگ عربی ارائه میدهد و با پرداختن به موضوعاتی چون هویت، بازگشت به ریشهها، نقش زنان و تضاد نسلها، مخاطب را به تأمل دربارهٔ خانواده و سنتها دعوت میکند. روایت چندصدایی و حضور شخصیتهایی با دغدغهها و جهانبینیهای متفاوت، امکان همذاتپنداری با موقعیتهای گوناگون را فراهم میسازد. همچنین، جزئیات بومی و فضاسازی دقیق، تجربهای نزدیک به زیستن در میان یک خانوادهٔ جنوبی را به خواننده منتقل میکند.
خواندن کتاب رود خاموش را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
این کتاب برای علاقهمندان به رمانهای خانوادگی و اجتماعی، کسانی که دغدغهٔ هویت، ریشهها و پیوندهای خانوادگی دارند و همچنین مخاطبانی که به فرهنگ و زندگی مردم جنوب ایران علاقهمندند، مناسب است. همچنین برای کسانی که به دنبال روایتهایی دربارهٔ زنان و چالشهایشان در جامعهٔ سنتی هستند، پیشنهاد میشود.
فهرست کتاب رود خاموش
- بازگشت به جنوب: روایت آغاز سفر مهتاب و همایون به زادگاه مادری و مواجهه با خاطرات گذشته. - دیدار خانواده: شرح استقبال خانواده و عشیره، بازگشایی زخمهای قدیمی و یادآوری روزهای جنگ و جدایی. - ماهور و چالشهای جدید: ورود ماهور به جمع خانواده، برخورد با سنتها و تفاوتهای فرهنگی، و تلاش برای برقراری ارتباط با اعضای جدید. - روایتهای خانوادگی: گفتگوها، مهمانیها، شوخیها و کشمکشهای میان اعضای خانواده، بازتعریف نقشها و روابط. - مواجهه با گذشته: مهتاب و ماهور هر دو با گذشته و هویت خود روبهرو میشوند و سعی میکنند جایگاهشان را در خانواده و جامعه پیدا کنند. - پذیرش و پیوند دوباره: داستان با تاکید بر پذیرش تفاوتها و بازسازی پیوندهای خانوادگی به پایان میرسد.
بخشی از کتاب رود خاموش
«کلاه هودی را سرش انداخت و چهارزانو روبهروی شیخ نشست. همه در ایوان جمع بودند. لیالی بعد از دیدن ماهور دوباره بههمریخته، گریه را از سر گرفته بود و مهتاب داشت به زور در دهانش آب میریخت. ماهور گوشهٔ ابرویش را خاراند و سعی کرد جلوی خندهاش را بگیرد. چند جفت چشم رویش خیره بود. نگاهش به پدرش افتاد که کنار مرد اخمویی به پشتی تکیه زده بود. لبخند گرم همایون نیش دخترش را باز کرد و باعث شد با شستش لایکی برایش بفرستد. عدنان که اول صبح را با تنِش آغاز کرده بود، بیاعصابتر از همیشه به ماهور توپید: ــ وِوِی بیادب رو ببین! آدم ای انگشتش رو نشون بزرگترش میده؟! ماهور با چشمهای گرد شده برگشت سمت عدنان و درحالیکه به انگشت خودش اشاره میکرد، جواب داد: ــ ای بابا! این علامت یعنی موفقیت... چرا فکر بد میکنی؟ عدنان میان حرف او پرید و رو به همایون پرسید: ــ میگُم مِگه تو نِگُفتی یه دختر داری! ایکه شبیه پسرهاست! مهتاب که هنوز از دست دخترش به خاطر دعوای اول صبح شاکی بود، چشمغرهای به او رفت و در جواب برادرش گفت: ــ داداش، ماهور دختره فقط این مدلی دوست داره لباس بپوشه! عدنان زیر لب شروع به غر زدن کرد: ــ مثل پسرها لباس میپوشه، مثل پسرها کتککاری میکنه. این رو باید چند روز بسپرنش به مُو تا درستش کُنُم. ماهور تازه فهمید این مرد بداخم و تاس، داییاش است. لبخند روی لبش نشست. همیشه دلش میخواست موهایش را از ته بتراشد اما مادرش تهدید کرده بود اگر این کار را بکند تا زمانی که موهایش به حالت قبل برنگردد با او حرف نمیزند. از آدمهای کچل خوشش میآمد و حالا با دیدن سر بیموی دایی بزرگش نیشش خود به خود باز شده بود. فقط هنوز نمیدانست با چه کسی طرف شده است!»
حجم
۴۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه
حجم
۴۴۰٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۵۵۲ صفحه