کتاب بی دل
معرفی کتاب بی دل
کتاب بی دل نوشتهٔ سپیده سوزنی است. انتشارات شقایق این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب بی دل
کتاب بی دل حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که پنج فصل دارد. در این رمان با «ترمه» آشنا و همراه میشوید. او یکی از موفقترین نویسندههای رمانهای عاشقانه است که در مرحلهای از زندگیاش قرار میگیرد که توسط یک غریبه تهدید به افشای گذشتهاش میشود. او اشتباهی نکرده، اما برای کسانی که عاشق قضاوتکردن هستند میتواند سوژهای ناب برای درستکردن حرفوحدیث باشد. چه کسی باور میکرد پشت جملههای عاشقانهٔ ترمه در کتابهایش، چه دردها و شکستهایی نهفته است؟ ترمه باید کاری میکرد. باید پیش از اینکه یک غریبه از مردهایی که در زندگیاش آمدند و رفتند حرفی میزد، خودش حقیقت را میگفت و همین شد که شروع به نوشتن داستان زندگیاش کرد. بهمحض اینکه ترمه این خبر را اعلام کرد، تهدیدهای مزاحمش چند برابر شد و اگر کمکهای مستأجر مرموزش نبود، معلوم نبود چه بلاهای دیگری سرش میآمد. آیا ربطی بین آن مزاحم و این مرد مرموز بود؟
خواندن کتاب بی دل را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب بی دل
«با فرا رسیدن پاییز و شروع ترم جدید، دوباره دانشگاه شور و حال گذشته را پیدا کرد و با برگشت نغمه و مژده و لاله، من هم از آن دلمردگی درآمدم. هر چند که بعد از اتفاقی که در دانشگاه برایم افتاده بود، از حرف و حدیث بقیه، آنها به خیلی چیزها در مورد من و برسام شک کرده بودند اما چیزی به رویم نمیآوردند. آخرین ترمی بود که در آن دانشگاه سپری میکردم و باید یکی از مهمترین دروس تخصصیام را که تا آن ترم از زیرش شانه خالی کرده بودم میگذراندم. درسی که تنها استادی که آن را تدریس میکرد همایون بود و من مجبور بودم یک ترم را با او سر کنم. هر چند که او همیشه در رابطه با من محتاط بود اما ترس من از او نبود، بلکه از خودم بود.
اگر دوباره با شنیدن صدایش و دیدن لبخند کمرنگ و دلنشینی که مهمان همیشگی لبهایش بود، دل میسپردم و حال و هوای گذشته به سرم میزد؟ اگر دوباره دل به دل آن روزها میدادم؟ نه!... چنین اجازهای نداشتم. دیگر نباید هیچ مردی را به زندگیام راه میدادم، حتی اگر آن مرد همایون بود و ای کاش حالی کردن این حرفها به قلبم آنقدر سخت نبود!
در آن روزهایی که من به دور خودم و قلبم حصار کشیده بودم، تنها دلخوشیام مکالمههای تلفنیام با ریحانه و قدم زدنها و درددل کردنهایم با سمانه بود. این دو تنها کسانی بودند که درد مرا میدانستند و درکم میکردند و با اینکه هر دو معتقد بودند با فاصله انداختن بین خودم و همایون اشتباه میکنم، اما برای به کرسی نشاندن حرفشان اصرار نمیکردند و اجازه میدادند تا خودم قدم به قدم از آن حس پوچی و غم مبهمی که در آن غوطهور بودم، بیرون بیایم اما دریغ که من هر روز به جای اینکه بهتر شوم، بدتر میشدم.
کسی بهخاطر گذشتهام، انتخابم و تصمیماتم سرزنشم نمیکرد اما من خودم به تنهایی جور تمام آدمهای روی زمین را میکشیدم و آنقدر به خودم زخمزبان میزدم و برای حماقتهایی که انجام داده بودم اشک میریختم که از دور زندگی خارج شده بودم.
نه شبم معلوم بود، نه روزم... فقط میخواستم هر چه هست زودتر بگذرد و تمام شود. نمیدانم حکمتش چیست که آدم در روزهای سخت زندگیاش، تنها آغوش مادرش و دستهای نوازشگر او را میخواهد. دلش میخواهد مثل روزهای کودکی، مادرش او را در پناه خودش بگیرد و گوشش را با همان حرفهای دلگرمکنندهٔ همیشگی پر کند.»
حجم
۷۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
حجم
۷۳۵٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۶۵۶ صفحه
نظرات کاربران
متاسفانه سطح کتاب خیلی پایین بود اوایل داستان بد نبود و میشد بهش امیدوار بود ولی بعد از اینکه داستان به نصف رسید به شدت افت کرد به طوری که رغبتی برای خواندن نداشتم و فقط تند تند صفحات را