دانلود و خرید کتاب بار دیگر زندگی فاطمه غفاری نسب
تصویر جلد کتاب بار دیگر زندگی

کتاب بار دیگر زندگی

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۳از ۱۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب بار دیگر زندگی

کتاب بار دیگر زندگی نوشتهٔ فاطمه غفاری نسب است. انتشارات شقایق این رمان معاصر ایرانی را روانهٔ بازار کرده است.

درباره کتاب بار دیگر زندگی

کتاب بار دیگر زندگی حاوی یک رمان معاصر و ایرانی است که ۴۳ فصل دارد. در بخشی از این رمان می‌خوانید که قطرهٔ اشکی که روی گونهٔ شخصیت سر خورد با سر انگشتش زدوده شد. او می‌گوید مدت‌ها بود که این‌چنین به عمق چشمان دیگری خیره نشده بود و حالا آهنربای نگاه آن دیگری به نگاه راوی چسبیده و قصد فرار نداشت. این راوی می‌گوید کمی که گذشت، پلکی زد و بین لب‌های به‌هم‌چسبیده‌اش فاصله افتاد. آن دیگری «بیتا» نام داشت. داستان چیست؟ این رمان را بخوانید تا بدانید.

خواندن کتاب بار دیگر زندگی را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب بار دیگر زندگی

«سرزمین طوفان‌زده دیده‌ای؟ خانه‌های ویران، زندگی‌های از هم پاشیده، مردم نگران، عده‌ای جان خود را از دست داده‌اند و بازماندگان نمی‌دانند غمگین آن‌ها باشند یا خودشان که در این بلبشوی طوفان زنده مانده‌اند؟ نگران درگذشتگانشان باشند یا خانه و زندگی که هیچ نشانی از حیات ندارد؟ خانه‌های طوفان‌زده ماتمکده است، آن‌هایی که رفتند و آسوده خوابیدند به کنار، آن‌هایی که زنده ماندند، آن‌هایی که در خرابی‌ها و ویرانی‌های طوفان‌زده ماندند چه می‌کنند؟ پیش چشمشان خانه و زندگی‌ای که سال‌ها زحمتش را کشیده‌اند رفته، عزیزانشان رفته و آن‌ها ماندند و مسئولیتی عظیم، امیدوار بودن، امید دادن به دیگران و از صفر آغاز کردن، خانه را از پای بست آباد کردن و سرپا ماندن کمترین انتظاراتی است که مردم داغدار طوفان‌زده با آن مواجه می‌شوند.

حس زنی را داشتم که طوفان خانه و زندگی‌اش را ویران کرده، همه چیزش از دست رفته، او مانده و شوهر ناامیدش، ناامید برای خانه، ناامید برای زندگی، ناامید به آینده! این روزها من هم وظیفهٔ همان نجات‌یافتگان از طوفان را داشتم، دلم پر از غم بود، پر از ترس، پر از ناامیدی، اما مسئولیت نجات شهاب، مسئولیت امیدوار نگه داشتن شهاب، سرپا نگهم می‌داشت. صبح‌ها با اشک از رختخواب جدا می‌شدم و تا رسیدنش به خانه هر چه اشک بود می‌ریختم، هر چه گله بود، هر چه ضجه بود، هر چه دعا بود به درگاه خدا می‌بردم و پیش از سر رسیدنش دوش می‌گرفتم، بیشتر از همیشه به خودم می‌رسیدم، آشپزی می‌کردم و پشت نقابی که اشک‌هایم را پنهان می‌کرد سنگر می‌گرفتم.

بیشتر از همیشه از آینده می‌گفتم، بیشتر از همیشه در آغوشش می‌ماندم، بیشتر از همیشه قربان‌صدقه‌اش می‌رفتم و او بی‌حال‌تر از همیشه، بی‌حوصله‌تر و خسته‌تر از همیشه پای وراجی‌های بی‌سر و ته من می‌نشست و هیچ نمی‌گفت. هیچ نمی‌گفت و من از عمق چشمانش می‌خواندم که انتهای بازی مرا از بر است و قصد و نیتم را می‌داند و دم نمی‌زند؛ که ترس پنهان در دلم را حس می‌کند و دست به هیچ اقدامی نمی‌زند؛ که مرا می‌فهمد ولی نمی‌فهمد!

تکیهٔ سرم را از شانه‌اش برداشتم و نیم‌رخش»

M.Alizadeh
۱۴۰۳/۰۹/۱۸

پیشنهاد میکنم بخونیدش واقعا قشنگ بود به دور از کش دادن های الکی...

حجم

۵۴۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

حجم

۵۴۹٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۶۴۰ صفحه

قیمت:
۱۲۹,۰۰۰
تومان