کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم)
معرفی کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم)
کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم) حاصل تصحیح و ترجمهٔ ابراهیم اقلیدی است. نشر مرکز این کتاب را منتشر کرده است. این نسخه بر اساس نسخههای عربی تهیه شده است.
درباره کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم)
کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم) دربردارندهٔ داستانی کهن است که بر اساس نسخههای عربی نگاشته شده است. در این مجموعه «عبدالطیف طسوجی»، داستان دو شاهزادهٔ برادر به نامهای «شهریار» (یا شهرباز) و «شاهزمان» را که مورد خیانت از طرف همسران خود قرار میگیرند، روایت کرده است. شاهزمان پساز این اتفاق، تَرک پادشاهی میکند و راهی دیار برادر میشود، اما شهریار توان تحمل خیانت را نداشته و تصمیم به انتقام میگیرد. او هر شب با دختر جوانی از شهر ازدواج میکند و صبح دستور قتل دختر را میدهد؛ تا اینکه دیگر دختری در شهر نمیماند. وزیر شهریار دو دختر به نامهای «شهرزاد» و «دنیازاد» (در بعضی نسخهها دینازاد) دارد و بهشدت نگران است، اما شهرزاد از او میخواهد او را به عقد شاه در بیاورد. او به خواهرش میگوید زمانی که شب شد تو به اتاق ما بیا و بگو عادت داری من برایت داستان بگویم و از شاه بخواه که من قصهای بگویم. من هم به شاه همین را میگویم. شهرزاد قصهگویی را آغاز میکند، اما در سپیدهدم داستانْ نیمه میماند؛ شهریار هم که مسحور این قصه شده بود مهلت میدهد که فرداشب ادامهٔ قصه را بشنود و بنابراین کشتن شهرزاد را موکول به بعد میکند. این قصهگوییها هزار و یک شب ادامه پیدا میکند. در پایان شاه که از شهرزاد فرزند داشته، از کشتن او صرفنظر میکند.
مجموعهٔ هزارویکشب که در فارسی به «هزار افسان» مشهور بوده، یک اثر کامل نیست که در یک زمان نوشته شده باشد؛ بلکه اثری است که در طول قرنها سفر کرده و داستانهایی به آن اضافه شده و در پایان یک جا جمع شده است؛ به همین دلیل نشانههایی از داستانهای ایرانی، هندی، عربی و مصری در آن دیده میشود. چند رمانس کامل که بهشکل مستقل در میان مردم روایت میشده در این کتاب گذاشته شده است. «هزار و یک شب» نامی است که از زمان ترجمهٔ طسوجی در دورهٔ قاجار در ایران شهرت یافته و نام قدیم آن «هزار افسان» بوده است. نخستین ترجمهٔ هزار و یک شب به زبانهای اروپایی در قرن شانزدهم میلادی به قلم «آنتوان کالان» به فرانسوی درآمد و در سال ۱۷۰۴ میلادی منتشر شد. «سر ریچارد برتون» نخستین ترجمهٔ انگلیسی این کتاب را در ۱۸۸۵ میلادی عرضه کرد. بسیاری این اثر را که ثمرهٔ کار نزدیک به ۱۱ سال است، کاملترین هزارویکشبی میدانند که توسط ابراهیم اقلیدی به فارسی تصحیح و ترجمه شده است. مجموعه داستان حاضر به نام هزار و یک شب (جلد پنجم) را بخوانید.
خواندن کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات کهن و قصههای پریان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هزار و یک شب (جلد پنجم)
««آوردهاند که ماهیگیری پیوسته برای گرفتن ماهی به رودخانهای هَمیرفت. روزی چون به رود رسید، هنگام گذشتن از فراز پل چشمش به ماهیای بزرگ افتاد و گفت: «نیازی نیست بر این پل بایستم. میروم و این ماهی را دنبال میکنم تا هرجا رفت او را بگیرم و مدتی از رنج ماهی گرفتن بینیاز شوم.» پس جامه برکند و به دنبال ماهی به آب زد و جریان آب او را برد و به ماهی رساند وماهیگیر آن را گرفت و ناگهان خود را از ساحل رود بسیار دور یافت و هرچند میدید که جریان آب با او چه میکند، ماهی را رها نکرد و بازنگشت و جان خویش به خطر افکند و آن را سخت بچسبید و تن به آب سپرده و در آب شناور ماند تا آنکه آب رودخانه او را در میانه گردابی افکند که هیچ کس را از آن رهایی نبود. فریاد برداشت و گفت: «به دادِ غریق برسید!» نگهبانان دریا به نزدیک او آمدند و گفتند: «چه میگویی؟ چگونه خود را به دست خویش به این خطر بزرگ افکندی؟» جواب داد: «من آنم که راه راست را که رهایی من در آن بود، رها کردم و به دنبال خواهش خویش به این ورطه فروافتادم.» گفتند: «ای مرد، چگونه راه رهایی بگذاشتی و خود به دست خویش به هلاک افکندی؟ تو خود از قدیم میدانستی هر کس به این ورطه درافتد، جان به در نبرد؛ هیچ کس نبود به تو بگوید که خود را از ساحل رهایی به گرداب مرگ نیفکنی؟ اکنون که راه رهایی نداری چگونه میتوانی خود را از این مهلکه برهانی که نجات از آن امکان ندارد و هیچ یک از ما را توانِ رهایی تو نیست.» مرد دست از جان بشست و آنچه را در دست داشت از کف بداد و به مرگی سخت و جانکاه بمرد. این مثل برای تو از آن آوردم تا از این کار ناچیز و بیسود و زیانبخش به مصالح خویش دست برداری و بنگری که تو را وظیفه و کار، سیاست رعیت و اقدام به سر و سامان دادن کشور است تا کسی کاستی و سستی در آن نبیند.» شاه پرسید: «اکنون چه دستوری برای من داری؟» شماس جواب داد: «فردا چون سالم و تندرست برخیزی، به مردم اجازه ورود به پیشگاه خویش ده و در احوال آنها بنگر و عذر گذشته بخواه و خود را برای نیکی کردن و خوشرفتاری با آنان آماده کن.» شاه گفت: «ای شماس، تو درست سخنی گفتی و خود به چشم خویش خواهی دید که اگر خدا خواهد به آنچه سفارش کردی، عمل خواهم کرد.» شماس از نزد شاه برفت و مردم را از آنچه گفته بود، آگاه کرد. فردا به برآمدن بامداد، شاه از پرده حرم بیرون آمد و به مردم اجازه داد به نزد وی آیند و از آنها پوزش خواست و وعده داد کاری را که آنها دوست داشتند، در پیشگیرد. مردم خرسند شدند و همه به خانههای خویش رفتند. اما یکی از زنان شاه که از همه نزد او محبوبتر و دوستداشتنیتر و گرامیتر از دیگران بود، به نزد شاه آمد و او را رنگپریده و اندیشناک کار خویش یافت زیرا سخنان وزیر بزرگ او را پریشان کرده بود.»
حجم
۵۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه
حجم
۵۳۵٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۵۹۲ صفحه