دانلود و خرید کتاب گیس بریده الهام سیدحسینی
تصویر جلد کتاب گیس بریده

کتاب گیس بریده

ویراستار:عاطفه خزلی
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب گیس بریده

کتاب گیس بریده نوشتهٔ الهام سیدحسینی است. این کتاب را انتشارات پایتخت منتشر کرده است. 

درباره کتاب گیس بریده

رمان گیس‌ بریده روایت زنی به نام زیبا ادهم است؛ زنی که باردار نشده و در آستانه چهل‌سالگی به دلیل ازدواج مجدد همسرش، از او طلاق می‌گیرد. کتاب در روز جدایی آغاز می‌شود وقتی که زیبا و صابر در محضر برای جداشدن حلقه‌های همدیگر را پس می‌دهند. زیبا برای اولین‌بار می‌خواهد خودش را تغییر دهد بعد از جدایی رو به مردی که سال‌ها با او زندگی کرده می‌گوید: «برو به جهنم» و این شروع زندگی متفاوتی است که باید پیش بگیرد.

زیبا به زادگاهش بازمی‌گردد تا پیش عمه‌اش - که پس از مرگ پدر و مادرش او را بزرگ کرده است - زندگی کند. زیبا برای شروع زندگی جدید در این شهر کوچک به دنبال بهانه می‌گردد اما شهرِ سرد این بهانه را به او نمی‌دهد یا خیلی دیر می‌دهد.

گیس‌بریده داستانی زنانه و واقع‌گراست با نگاهی به روایت شهری که مخاطب اوضاع آن را درک می‌کند و با ویژگی‌های آن همراه می‌شود.

خواندن کتاب گیس بریده را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان ادبیات داستانی پیشنهاد می‌کنیم. 

بخشی از کتاب گیس بریده

«وقتی کیفش را از روی صندلی برمی‌داشت پشت‌بام ساختمان روبه‌رویی را نگاه کرد یکی از زاغ‌ها رفته بود، دو زاغ دیگر کنار هم نشسته بودند. آن‌قدر شبیه بودند که نمی‌شد فهمید این‌ها همان جفت نخستین هستند یا عطر چای با اسانس برگاموت، آن‌ها را هم جدا کرده بود. از در گذشت. راه‌پله جلویش ظاهر شد. باید پایین می‌رفت ولی از پله‌ها بالا رفت، نمی‌خواست بوی هلو را دنبال کند. نمی‌خواست دنباله‌رو باشد. عصر هلو دیگر تمام شده بود.

آن زمان گذشته بود. ایستاد و نفسی تازه کرد. بله، گذشته‌ها، گذشته بود. گذشته چیزی نداشت تا به او برگرداند. مثل بخاری که در فضا محو می‌شود. هجده سال زندگی در سکوت گذشته بود، اگر هنوز بود، اگر می‌خواست باشد، به‌خاطر آینده بود، آینده‌ای که آغوش گشوده بود و وسوسه‌اش می‌کرد برود بالای پشت‌بام و فریاد بزند: «صابر برو به جهنم.»

آن‌قدر بلند که تمام دنیا بشنود و شاهد باشد همه چیز بین آن دو تمام شده است. پله‌ها، آن‌قدر که او می‌خواست زیاد نبودند. خیلی زود به دری رسید که با زنجیر و قفلی سنگین اسیر شده بود. جلو رفت، زنجیر را گرفت و آن را در دو جهت خلاف هم کشید. زنجیر محکم بود. کاش مثل پهلوان قصه‌های خیابانی زور داشت و می‌توانست زنجیرها را از هم بگسلد. زنجیرها او را از تنها آرزوی آن روزش جدا کردند. اما هنوز دیر نشده بود، پله‌ها را به دو پایین آمد. سرش را از اولین پنجره بیرون برد. صابر کنار ماشین ایستاده بود و پایین رفتن او را انتظار می‌کشید.»

نظری برای کتاب ثبت نشده است
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۴۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

حجم

۴۴۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۱۵۰ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
تومان