
کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه
معرفی کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه
کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه نوشتهٔ لف شیستوف و ترجمهٔ سیاوش فراهانی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است. این اثر دومین کتاب منتشرشده از این نویسنده است که در سال ۱۹۰۲ در سن پترزبورگ به چاپ رسید. این کتاب طرفداران تولستوی را عصبانی کرده بود؛ چراکه آنان فکر میکردند شیستوف در این کتاب به تولستوی بیاحترامی کرده است. نسخهٔ الکترونیکی این کتاب را میتوانید از طاقچه خرید و دانلود کنید.
درباره کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه
کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه در سال ۱۹۰۲ در سن پترزبورگ به چاپ رسید. این کتاب واکنش انتقادی زیادی بین خوانندهها ایجاد نکرد، همان واکنشهایی هم که ایجاد شد، در واقع بیشتر به شکل عصبانیت بود، چون طرفداران تولستوی فکر میکردند شیستوف در این کتاب به تولستوی بیاحترامی کرده است. کتاب خیر در آموزهٔ تولستوی و نیچه اثر لف شستوف، کندوکاوی فلسفی در اندیشههای ژرف دو متفکر برجستهٔ قرن نوزدهم، لئو تولستوی و فریدریش نیچه است. شستوف در این اثر، دیدگاههای کاملاً متفاوت این دو فیلسوف دربارهٔ مفهوم خیر را در مقابل یکدیگر قرار داده و با مقایسه نظرات و جهانبینی آنها، سعی در کشف زوایای پنهان شخصیت و آرایشان دارد. این کتاب خواننده را به سفری فکری دعوت میکند تا ضمن آشنایی با سیر ذهنی و نقلقولهای این دو چهره اثرگذار ادبی و فلسفی، از دریچه نگاه تیزبین و قلم خوشآهنگ شستوف، که خود نیز از صاحبنظران معاصر است، به مرور تاریخ فلسفه بپردازد. در واقع، کتاب حاضر تحلیلی عمیق با رویکردی فلسفی و رنگمایهای ادبی است که به این پرسش اساسی میپردازد: چرا نویسنده، با وجود تفاوتهای بنیادین نیچه و تولستوی در اندیشه و هستیشناسی، آنها را در یک مبحث مشترک جای داده است؟ شستوف با قرار دادن این دو قطب مخالف فکری در کنار هم، به بررسی مفهوم خیر میپردازد؛ مفهومی که در نگاه تولستویِ خداباور و نیچهِ منتقد دین، ظاهراً فاصلهای بسیار دارد، اما با کندوکاوی عمیقتر، شاید باورهای پیشین ما درباره این دو شخصیت به چالش کشیده شود. این کتاب که توسط سیاوش فراهانی از زبان روسی ترجمه شده، اثری ارزشمند برای علاقهمندان به فلسفه و تاریخ اندیشه است.
چرا باید کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه را بخوانیم؟
خواندن کتاب خیر در آموزهٔ تولستوی و نیچه از آن جهت حائز اهمیت است که خواننده را با رویکردی بدیع به اندیشههای دو فیلسوف برجسته قرن نوزدهم، لئو تولستوی و فریدریش نیچه، مواجه میکند؛ شیستوف با قرار دادن دیدگاههای به ظاهر متضاد این دو متفکر دربارهٔ مفهوم خیر در کنار یکدیگر، نه تنها به تبیین عمیقتر آرای آنها میپردازد، بلکه خواننده را به تفکر درباره ماهیت ارزشهای اخلاقی و تضادهای موجود در نگرشهای مختلف فلسفی دعوت میکند. این اثر فرصتی منحصربهفرد برای درک چگونگی مواجهه دو ذهن بزرگ با پرسشهای بنیادین هستی و اخلاق فراهم میآورد و از طریق تحلیلهای شیستوف، زوایای پنهان و گاه شگفتانگیز اندیشههای تولستوی و نیچه آشکار میشود، از این رو برای علاقهمندان به فلسفه، تاریخ اندیشه و درک پیچیدگیهای تفکر انسانی، مطالعه این کتاب بسیار ارزشمند خواهد بود.
خواندن کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
کسانی که به فلسفهٔ قرن نوزدهم و تاریخ اندیشه علاقهمندند، دانشجویان و پژوهشگران فلسفه و علاقهمندان به حوزهٔ فلسفهٔ اخلاق، مخاطبان این کتاب هستند.
درباره لف شیستوف
لو ایساآکاویچ شیستوف (که اسم اصلیاش یهودا لیب اشوارتسمان بود) در ۳۱ ژانویه ۱۸۶۶ در شهر کییف به دنیا آمد. پدرش، ایساآک مائیسِیِویچ اشوارتسمان، یک تاجر پولدار و آدم سرشناسی در جامعهٔ یهودیان بود و در همهٔ کارهای آنها فعالانه شرکت میکرد. شیستوف دورهٔ دبیرستان را اول در کییف شروع کرد و بعد در مسکو تمام کرد. در سال ۱۸۸۴ وارد دانشکدهٔ فیزیک و ریاضی دانشگاه مسکو شد، ولی بعد رشتهاش را عوض کرد و حقوق خواند. او درنهایت در سال ۱۸۸۹ تحصیلات عالیاش را در کییف به پایان رساند. بعد از اینکه سربازیاش تمام شد و مدتی کوتاه در مسکو بهعنوان دستیار یک وکیل کار کرد، به کییف برگشت و شغل پدرش را دنبال کرد. اول شروع کرد به نوشتن مقاله دربارهٔ مسائل مالی و اقتصادی، بعد کمکم به ادبیات علاقهمند شد. در سال ۱۸۹۵ در کییف چند مقاله دربارهٔ ولادیمیر سالاویوف و شکسپیر منتشر کرد. در سال ۱۸۹۶ برای درمان بیماریاش به ایتالیا رفت و در رم با یک دانشجوی پزشکی روس به اسم «آنّا یلیزارُونا بیریزوفسکایا» ازدواج کرد. آنّا مسیحی ارتدکس بود، به همین خاطر شیستوف مجبور شد ازدواجش را از پدرش پنهان کند. در سال ۱۸۹۸ از ایتالیا به سوئیس رفت. در همین زمان اولین کتابش به اسم «شکسپیر و منتقد او براندس» در سن پترزبورگ چاپ شد. این اولین کار مهم ادبی و فلسفی شیستوف بود، ولی آن موقع خیلی مورد توجه قرار نگرفت. در سال ۱۹۰۲ دومین کتابش با عنوان «خیر در آموزه تولستوی و نیچه» در سن پترزبورگ به چاپ رسید. این کتاب هم واکنش انتقادی زیادی بین خوانندهها ایجاد نکرد، در واقع بیشتر به شکل عصبانیت بود، چون طرفداران تولستوی فکر میکردند شیستوف در این کتاب به تولستوی بیاحترامی کرده است. فقط سومین کتابش، «داستایفسکی و نیچه»، بود که در روزنامهها و مجلات بحث به راه انداخت و باعث شد نویسنده کتاب مورد توجه قرار بگیرد. خود شیستوف در تمام این مدت در خارج از کشور زندگی میکرد. در سال ۱۹۰۳ به خاطر بیماری پدرش به کییف برگشت و در کییف کتاب «تکریم بیپایگی» را که چند سال مشغول نوشتن آن بود تمام کرد. این کتاب تقریباً یک اثر کاملاً فلسفی است، ولی هدفش ارائه یک سیستم فلسفی نبود، بلکه شیستوف در این کتاب سعی داشت بیاعتبار بودن سیستمهای فلسفی موجود را نشان دهد. او میخواست همه سیستمهای فلسفی را خراب کند و خواننده را در حالت بیاطلاعی رها کند (به همین دلیل گاهی او را «ضد فیلسوف» میخوانند). در سال ۱۹۰۸ مجموعهای از مقالات او در کتابی با عنوان «آغازها و انجامها» به چاپ رسید. شیستوف در سال ۱۹۱۰ در کییف در یک سخنرانی عمومی درباره ایبسن صحبت کرد. در همان سال در یاسنایا پالیانا با تولستوی دیدار کرد. بعد با خانوادهاش به سوئیس رفت و در شهر کوچک کوپه در کنار دریاچه ژنو (در یک خانه تابستانی) ساکن شد. در سال ۱۹۱۱ کتاب «شبهای بزرگ» که ششمین جلد مجموعه آثار او محسوب میشود در سن پترزبورگ چاپ شد. در سال ۱۹۱۳ شروع به نوشتن کتاب جدیدش با عنوان «فقط ایمان» دربارهٔ مارتین لوتر کرد، ولی نتوانست آن را تمام کند، چون در سال ۱۹۱۴ به خاطر جنگ جهانی اول مجبور شد به روسیه برگردد. از آن تاریخ تا سال ۱۹۱۸ در مسکو زندگی کرد. بعد از مرگ پسرش (در جنگ) از مسکو به کییف رفت و در کتاب «بلشویسم روسی چیست؟» نظرش را دربارهٔ انقلاب روسیه بیان کرد. در سال ۱۹۲۰ روسیه را ترک کرد و در پاریس ساکن شد و در دانشگاه سوربن تدریس کرد. شیستوف در سال ۱۹۲۸ برای اولین بار با آثار کییرکگور آشنا شد. باید توجه داشت که تقریباً همه کتابهای اصلی شیستوف قبل از این تاریخ نوشته شده بودند، بنابراین نباید او را اگزیستانسیالیست نامید. کتاب «کییرکگور و فلسفه اگزیستانسیال» در سال ۱۹۳۹ چاپ شد، که البته در این تاریخ نویسنده کتاب فوت کرده بود. آخرین کتابی که شیستوف در زمان حیاتش چاپ کرد کتاب «آتن و اورشلیم» بود. در این اثر او تفکر عقلانی (که ریشهاش در فلسفه یونانی است) را با دیدگاه کتاب مقدس درباره جهان مقایسه کرد و وجود تناقض بین آنها را رد کرد. آخرین کاری که نوشت کتابی درباره هوسرل با عنوان «به یاد فیلسوف بزرگ» بود. شیستوف در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۸ درگذشت و در بولون در قبرستان نوی به خاک سپرده شد.
بخشی از کتاب خیر در آموزه تالستوی و نیچه
«چه کسی برحق است، نیچه یا تالستوی؟ کدام یک بهتر است: آیا بهتر آن است که شکهای خود را مخفی کرد و برای مردمان «آموزه» ای را وعظ کرد، به امید اینکه آنها را همین بس است، و آن پرسشهایی که استاد را آزار میدادهاند هرگز برای آنها مطرح نخواهد شد، یا اینکه بهتر است بیپرده سخن گفت؟ و اگر این پرسشها خودبخود برای شاگردان مطرح بشوند چه؟ شاگردان البته جرئت نمیکنند در باب آن چیزی سخن گویند که استاد در بابش سکوت کرده! آن وقت اجتماع عجیب و غریبی از دورویان باوجدان خواهیم داشت که سخنان روشن دارند و کلههایی مهآلود! و آیا این دروغ، گرچه دروغی است خیرخواهانه و شرافتمندانه، سرانجام روزی فاش نخواهد شد؟ آیا کسی به شهیدانِ ایمانی ساختگی نیاز دارد؟ زمانی بود که انسانها را با آتش و شمشیر دیندار میکردند؛ این مطلب در مورد مسیحیت نیز صدق میکند. اکنون آن دوران سر آمده است. میدانیم که مرجعیت اخلاقی نیز در این مورد ابزاری است غیرمجاز. ما میخواهیم همانگونه ایمان داشته باشیم که مسیحیان نخستین ایمان داشتند؛ ایشان در روزگاری چنان ایمان راسخی داشتند که با شکنجههای سخت مجبورشان میکردند مسیح را انکار کنند، و علم، هنر، حکومت، و خلاصه همه چیز ضد آموزهٔ جدید بود. ما فقط چنین ایمانی را ارج مینهیم. و اگر نیچه که درست در همان وضع [مسیحیان نخستین] قرار داشت نتوانست ایمان بیاورد، ما نباید این را بهانهای سازیم برای موعظههای کوبنده. بهعکس، اینجا صرفاً باید لب فروبست و گوش فراداشت تا دریافت که چرا راه ایمان، که سابقاً نسبتاً هموار و قابل عبور ــ یا به هر حال ممکن ــ بود، اکنون به روی آنهایی که بیش از هر چیز بدان نیاز دارند و چنان باحرارت در طلبش هستند، بسته است. در چنین شرایطی فقط آن انسانی میتواند بغرد و بتوفد که نیاز دارد صدای شک و تردید را در درون خود خفه کند. اما آیا این کار لازم است؟ برای تالستوی خیر. او خود میداند که چه چیزی برایش بهتر است. این برای خوانندگان او لازم است، برای آن صدها و هزاران نیچهای که گرچه سرنوشتی به همان تلخی سرنوشت نیچه دارند، جرئت پیدا نمیکنند که از زبان خویش سخن بگویند، و با ظاهری مطیعانه، اما با روحی دستخوش ترس و وحشت، سخنانی را که دیگری موعظه میکند و برایشان فهمناپذیر است تکرار مینمایند. این کار اسمش تسلیم و رضا است، و به نام چیزهای مختلف که با کلمات زیبا نامیده شدهاند از مردم میخواهند که این تسلیم و رضا را نیز وظیفهٔ خود بدانند. آیا این [درخواست] ناعادلانه نیست؟ چه این درخواست در نهایت فقط یک علت دارد: بستن دهان نگونبختان و ناکامان به منظور اینکه بقیه چند صباحی آسودهخاطر زندگی کنند. ولی این درخواست علاوه بر ناعادلانه بودن ناممکن نیز است.»
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه
حجم
۲۰۶٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۲
تعداد صفحهها
۲۴۷ صفحه