کتاب ابریشم
معرفی کتاب ابریشم
کتاب ابریشم نوشتهٔ الساندرو باریکو و ترجمهٔ شهلا حایری است. نشر قطره این رمان معاصر ایتالیایی را منتشر کرده است.
درباره کتاب ابریشم
کتاب ابریشم حاوی یک رمان معاصر و ایتالیایی است که ۶۵ فصل دارد. این رمان حکایت سیروسلوک عارفانه و عاشقانهٔ مردی است که از زندگی یکنواخت و اطمینانبخش خود دست میشوید تا با آداب و آیینی ویژه، به سرزمین و خلوتی دور از دیگران برود تا آنجا با رموز دلدادگی و نظربازی آشنا شود. این مرد در این راه رنجها و خطرها را به جان میخرد و از هیچچیز نمیهراسد. سرانجام هنگامی که بازمیگردد، خودش قصهگو و پیر دیگران میشود. این رمان همانند یک قصه پیش میرود و بازگو میشود و الساندرو باریکو در آن نقش یک قصهگو را دارد که داستان عشق و دلدادگی و رنج و تمنا را بهسادگی نقل میکند. او هرگز درصدد توضیح یا قضاوت برنمیآید؛ این بر عهدهٔ خواننده است که معنای پنهان واژهها را دریابد و کلید رمز آن را کشف کند.
خواندن کتاب ابریشم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایتالیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره الساندرو باریکو
الساندرو باریکو، نویسنده، کارگردان و مجری ایتالیایی است که رمانهایش به بسیاری از زبانها ترجمه شدهاند. او مقالات بسیاری در نقد موسیقی به چاپ رساند و دررابطهبا موسیقی و مدرنیته صحبت کرده است. این عامل باعث شد که مدتی از زندگی خود را منتقد موسیقی باشد. پس از آن یک مدرسهٔ نویسندگی خلاق تأسیس کرد و نام آن را «هولدن کالفیلد» گذاشت؛ بهیاد قهرمان کتاب «ناطور دشت» نوشتهٔ سلینجر. در سالهای بعد آثار الساندرو باریکو بسیار پرطرفدار شد. این تجربهٔ او درمورد موسیقی باعث شد بتواند کتابی بنویسد که موسیقی نقش اصلی را در آن ایفا میکند؛ رمان «نووه چنتو (افسانه ۱۹۰۰)» رمانی بود که به محبوبیت بیشتر این نویسنده منجر شد. از این رمان فیلمی اقتباس شده است با نام «افسانهٔ ۱۹۰۰». این فیلم در سال ۱۹۹۸ با بازی تیم راث ساخته شد. از دیگر کتابهای این نویسنده میتوان به کتاب «ابریشم» اشاره کرد.
بخشی از کتاب ابریشم
«یازده روز طول کشید تا هروه ژنکور به یوکوهاما رسید. به یک کارمند ژاپنی رشوه داد تا برایش شانزده کارتن تخم از جنوب جزیره تهیه کند. آنها را لای پارچههای ابریشمی پوشاند و در داخل چهار جعبهٔ چوبی گرد قرار داد. موفق شد سوار کشتی شود که به خشکی میرفت و در اولین روزهای ماه مارس به ساحل روسیه رسید. شمالیترین راه را انتخاب کرد، بلکه سرما زندگی تخمها را متوقف کند و زمان باز شدنشان را به تأخیر بیندازد. به دشواری چهار هزار کیلومتر سیبری را پشت سر گذاشت. از کوههای اورال گذشت و به سنت پترزبورگ رسید. قالبهای یخ را به قیمت طلا خرید و آنها را با تخمها در انبار کشتی باربری قرار داد که به هامبورگ میرفت. برای رسیدن به آنجا شش روز در راه بود. چهار جعبهٔ چوبی گِردش را برداشت و سوار قطاری شد که به جنوب میرفت. پس از یازده ساعت سفر، درست در خروجی دهکدهای به نام اِبِرفیلد، قطار ایستاد تا ذخیرهٔ آبش را تجدید کند. هروه ژنکور نگاهی به اطراف انداخت. آفتابی تابستانی روی سبزی مزارع گندم و تمام دنیا میدرخشید. روبهرویش بازرگانی روسی نشسته بود. کفشهایش را درآورده بود و با آخرین صفحهٔ روزنامهای به زبان آلمانی خود را باد میزد. هروه ژنکور به او نگاه کرد. لکههای عرق بر روی پیراهن، پیشانی و گردن مرد برق میزد. مرد روسی با خنده چیزی گفت. هروه ژنکور به او لبخندی زد، بلند شد، چمدانهایش را برداشت و از قطار پیاده شد. تا آخرین واگن رفت، که باری بود و ماهی و گوشت یخزده حمل میکرد. مثل بشکهای که سوراخ سوراخ شده باشد، آب از همهجا راه افتاده بود. درِ واگن باری را باز کرد، وارد شد و یکییکی جعبههای چوبی گِردش را برداشت، بیرون برد و روی زمین کنار ریل راهآهن گذاشت. سپس در را بست و منتظر شد. هنگامی که قطار میخواست راه بیفتد صدایش زدند که هرچه زودتر سوار شود. با بالا انداختن سر جواب داد و با دست خداحافظی کرد. قطار را دید که دور میشد تا ناپدید شود. صبر کرد تا دیگر هیچ صدایی به گوش نرسد. سپس به روی یکی از جعبهها خم شد، مُهرش را شکست و درش را گشود. درِ هریک از سه جعبهٔ دیگر را نیز بدینسان گشود. آرام و با دقت. هزاران شفیره. مرده.»
حجم
۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه
حجم
۸۸٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۳
تعداد صفحهها
۱۲۰ صفحه