دانلود و خرید کتاب جای تو اینجا نیست شادی داودی
تصویر جلد کتاب جای تو اینجا نیست

کتاب جای تو اینجا نیست

نویسنده:شادی داودی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۲.۲از ۱۰ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب جای تو اینجا نیست

کتاب الکترونیکی «جای تو اینجا نیست» نوشتهٔ شادی داودی در انتشارات شقایق چاپ شده است. این کتاب که رمانی عاشقانه است به مشکلاتی می‌پردازد که اختلافات فرهنگی و عقیدتی خانواده‌ها می‌تواند برای ازدواج دختران و پسران به‌وجو‌د آورد.

درباره کتاب جای تو اینجا نیست

ماجرای رمان عاشقانهٔ «جای تو اینجا نیست» از این قرار است که مهسا در تولد دوستش لیلا، پسری به نام نیما را می‌بیند و از همان موقع حس خوبی نسبت به او پیدا می‌کند. به‌نظر می‌رسد نیما نیز احساس مشابهی دارد و از طریق لیلا خود را به مهسا نزدیک می‌کند. به‌مرور آن‌ها ارتباطشان را بیشتر می‌کنند. پس از مدتی پدر و مادر نیما به تهران نقل مکان می‌کنند و روابط مهسا و نیما بیشتر و جدی‌تر می‌شود. اما مشکلی سر راه آن‌ها وجود دارد. خانوادهٔ نیما و مهسا از نظر اعتقادی با هم هماهنگ نیستند. مهسا که دلبستهٔ نیماست با وجود این تفاوت‌ها همچنان مایل به ادامه‌دادن این رابطه است. بی‌خبر از اینکه این پافشاری در آینده چقدر ممکن است به ضررش تمام شود.

خواندن کتاب جای تو اینجا نیست را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران رمان‌های عاشقانهٔ ایرانی پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب جای تو اینجا نیست

«به میان حرف مامان رفتم:

ـ اونا کینه داشته باشن؟! واسه چی اون‌وقت؟ چرا؟ چون بابام عاشق تو شده بوده؟! چون تو یه زن مطلقه بودی؟ پسرشون عاشق تو شد، قبول؛ خب می‌خواستن تو رو طرد کنن، چرا بابام رو دیگه توی خونه‌شون راه ندادن؟! چرا وقتی بابام مریض شد و ۱۶ ماه افتاد گوشهٔ خونه و بیمارستان، بهش سر نزدن؟ چرا حتی وقتی فهمیدن سرطان گرفته، نیومدن حالش رو بپرسن؟ از تو بدشون می‌اومد، با پسرشون چرا این‌طوری کردن؟! تازه از شما هم نباید بدشون می‌اومد. مگه این شما بودی که دنبال بابام افتادی؟ شما که تا آخرین لحظه هم این‌طور که خودت و بابام تعریف می‌کردین، از زیر ازدواج مجدد فراری بودی و بهش می‌گفتی خانواده‌ش رو به خاطر تو رها نکنه. خودم شاهد بودم هر سال عید چقدر التماس می‌کردی تا بابا رو راضی کنی بره به خانواده‌ش سر بزنه، ولی هربار که می‌رفت، راهش نمی‌دادن و می‌گفتن چون با تو ازدواج کرده، مادرش عاقش کرده. اون‌قدر پست بودن که وقتی بابامم مُرد، توی مراسم عزای بابامم شرکت نکردن و...

مامان با کف دست کوبید روی میز و فریاد کشید:

ـ بس کن مهسا. بسه دیگه.

بعد هم سکوت بدی بین من و مامان حاکم شد.

لحظاتی گذشت و مامان در حالی‌که هر دو دستش از آرنج روی میز بود، سرش را میان دستانش گرفت و به بشقابش نگاه کرد سپس درست مثل این‌که با خودش حرف می‌زند، گفت:

ـ من هیچ کینه‌ایی از هیچ‌کس به دل ندارم. چهارده سال با شریفی زندگی کردم که بهترین سال‌های زندگیم بود. ولی خدا نخواست از برکت حضور شریفی بیشتر از این لذت ببرم. شریفی هیچ‌وقت برای من کم نذاشت. دنیای محبت بود... ولی حیف که خانواده‌ش نتونستن من رو قبول کنن. اگه می‌پذیرفتن که شریفی و من واقعا در کنار هم خوشبختیم، شاید این قهر ۲۰ سال طول نمی‌کشید. شریفی از غصه دق کرد. می‌دونستم عاشق من و تو هستش، ولی خب ته قلبش می‌خوندم که دلش برای فامیلش، برای خواهراش و برادراش تنگ شده. می‌دونستم دلش برای پدر و مادرش تنگ شده. وقتی باباش مرد و رفت توی مراسم باباش... و با اون افتضاح و دعوا مادرش از مجلس بیرونش کرد و گفت که اومده ارث بگیره... از همون روزا غصه چنان به دلش چنگ زد که غمش سرطان شد و از پا درآوردش. درسته که فامیل بابات بد کردن به ما، ولی تو به خاطر احترامی که باید تا آخر عمرت به بابات بذاری، حق نداری بهشون توهین کنی. تو حق نداری با این حرفات به آتیش زیر خاکستر دل من جون دوباره بدی. مهسا یادت باشه من گذشت کردم چون می‌دونستم بابات دوست‌شون داره، پس تو هم حق نداری بهشون بد بگی. الانم به خاطر قانون ارث باید یه‌سری مدارک رو تکمیل کنن که این مدارک مربوط به تمام وراث می‌شه. ارواح خاک بابات، فردا که سعید، پسر ناهید، اومد این‌جا؛ رفتاری نکنی که من شرمندهٔ بابات بشما...»

کاربر 5935231
۱۴۰۳/۰۵/۱۵

من موافق هستم که تفاوت ها ی مذهبی و فرهنگی زندگی رو خراب میکنه اما چرا اینحا انقدر قشر مذهبی رو کوبیده بود برام عجیب بود که چرا مذهبی ها رو ادم های عوضی و هیولا نشون داده بود شخصیت دختر خیلی

- بیشتر
بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۵۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

حجم

۵۴۶٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۱

تعداد صفحه‌ها

۵۳۶ صفحه

قیمت:
۱۰۹,۰۰۰
۳۲,۷۰۰
۷۰%
تومان