کتاب تا بوده، چنین بوده
معرفی کتاب تا بوده، چنین بوده
کتاب تا بوده، چنین بوده نوشتهٔ مورگان هاوزل و ترجمهٔ علی اکبر عبدالرشیدی است. نشر گویا این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی درسهایی برای شناخت خطرات، فرصتها و داشتن یک زندگی خوب.
درباره کتاب تا بوده، چنین بوده
کتاب تا بوده، چنین بوده حاوی ۲۲ داستان روانشناسانه درمورد دربارهٔ پول، زندگی، قصهگویی، بلندپروازی و رضایت است. این اثر درسهایی برای شناخت خطرات، فرصتها و داشتن یک زندگی خوب را در بر گرفته است. عنوان برخی از این داستانها عبارت است از «خطر همان چیزی است که نمیبینیم»، «فاجعههای ناگهانی غیرمنتظرههای همیشگی»، «دشوارتر از آن چه به نظر میآید و نه به آن سرخوشی که تصور میشود»، «انگیزهها: قویترین نیرو در جهان» و «زخم التیام پیدا میکند، جای زخم باقی میماند».
خواندن کتاب تا بوده، چنین بوده را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران روانشناسی عمومی و قالب داستان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب تا بوده، چنین بوده
«خبرهای خوب پس از تجمیع رویدادهای کوچکتر حاصل میشود که به زمان زیادی نیاز دارد. اما خبرهای بد نتیجه از دست دادن اعتمادبهنفس یا یک اشتباه فاجعهبار است که در یک چشم بههمزدن پدیدار میشوند.
واقعیت مهمی که پرده از خیلی چیزها برمیدارد عبارت است از این است که برای بهوجود آمدن خبر خوب به زمان زیادی نیاز است در حالی که خبر بد به صورت ناگهانی بهوجود میآید.
وارن بافت میگوید برای مشهور شدن به بیست سال زمان نیاز است در حالی که برای از بین بردن شهرت فقط پنج دقیقه کافی است.
خیلی از رویدادها اینگونه است. دنیا بر همین پاشنه میگردد.
بخش مهمی از دنیا اینگونه کار میکند. در آن حقیقتی است که خبر خوب ذرهذره شکل میگیرد. در حالی که خبر بد نتیجه از دست رفتن اعتمادبهنفس و یک اشتباه فاجعهبار است و در یک چشم بههمزدن تولید میشود.
دوایت آیزنهاور رییسجمهور اسبق ایالات متحده امریکا در روز ۲۳ سپتامبر ۱۹۵۵ ناهاری در حد یک همبرگر میل کرد. اواخر همان شب در سینه خود احساس درد کرد. به همسرش گفت که پیاز ضربان قلب او را بالا برده است. کم کم دچار وحشت شد. اما رییسجمهور دچار سکته قلبی شده بود. آن حمله قلبی میتوانست خیلی ساده او را بکشد. و اگر مرده بود به جمع بیشتر از هفتصد امریکایی پیوسته بود که آن سال در اثر بیماری قلبی مرده بودند. از آن به بعد اتفاقی افتاد که فوقالعاده بود ولی کسی به آن توجه نکرد.
به گفته انستیتو سلامت ملی ایالات متحده امریکا از دهه ۱۹۵۰ به بعد نرخ مرگومیر ناشی از سکته قلبی تا ۷۰ درصد رو به کاهش گذاشته است. در نتیجه تعداد امریکاییهایی که در اثر این عارضه نمردند رو به افزایش گذاشت. اگر این نرخ کاهش پیدا نکرده بود و اگر ما نتوانسته بودیم بیماران قلبی را بهتر درمان کنیم، نرخ مرگومیر از سال ۱۹۵۰ به بعد ثابت مانده بود. یعنی از آن تاریخ تاکنون ۲۵ میلیون امریکایی دیگر ظرف شصت و پنج سال گذشته در اثر سکته قلبی مرده بودند.
بیست و پنج میلیون نفر!
اصلاح این آمار شگفتانگیز است. الان سالانه نیم میلیون امریکایی کمتر در اثر بیماری قلبی میمیرند. نیم میلیون نفر یعنی تعداد تماشگران حاضر در این استادیوم ورزشی.
مگر این حکایت مهم نیست؟
اگر هست چرا ما در خیابانها فریاد نمیکشیم که چه اتفاق شگفتانگیزی رخ داده و چرا مجسمه پزشکان قلب را نمیسازیم و اینطرف وآنطرف نصب نمیکنیم؟
من به شما میگویم چرا: دلیلش این است که فرایند بهبود در درمان بیماران قلبی کُند و آهسته رخ داده است. آنقدر آهسته که کسی متوجه این بهبود نشده است. نرخ متوسط کاهش بیماریهای قلبی از سال ۱۹۵۰ تا ۲۰۱۴ سالانه ۱.۵ درصد بوده است. اگر خبری منتشر میشد و میگفت سال گذشته ۱.۵ درصد بیماران قلبی کاهش یافته واکنش شما چه بود؟ دهندرهای میکشیدید و راه خود را ادامه میدادید.
از این اتفاقات بارها در زندگی ما افتاده است.»
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه
حجم
۱۸۴٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۴۰۲
تعداد صفحهها
۲۴۸ صفحه