دانلود و خرید کتاب زهدان سکوت مهری بهرامی
تصویر جلد کتاب زهدان سکوت

کتاب زهدان سکوت

نویسنده:مهری بهرامی
دسته‌بندی:
امتیاز:
۵.۰از ۱ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب زهدان سکوت

کتاب زهدان سکوت نوشتهٔ مهری بهرامی است. گروه انتشاراتی ققنوس این کتاب را منتشر کرده است؛ کتابی حاوی یک رمان معاصر و ایرانی.

درباره کتاب زهدان سکوت

کتاب زهدان سکوت حاوی یکرمان معاصر و ایرانی است که در ۳۱ فصل نوشته شده است. شخصیت اصلی این رمان زنی به نام «پروین» است که قدرت تکلم ندارد و با شوهرش در قبرستانِ یک روستا زندگی می‌کند. شوهرش در قبرستان، مغازهٔ بقالی دارد و پروین عروسک‌ساز است. ابن زن روزی با انبوهی از استخوان‌های انباشته‌شده مواجه می‌شود.

خواندن کتاب زهدان سکوت را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم

این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ایران و قالب رمان پیشنهاد می‌کنیم.

بخشی از کتاب زهدان سکوت

«هنوز آفتاب روز سوم بیرون نزده بود، که عاطفه ذره‌ذره وجودش از رعشه‌ها آرام گرفت و دیگر هرگز نلرزید. حالا پرده‌های تریاکی‌رنگ را کنار زده بودند، کسی دیگر واهمه نداشت نوری به بدن عاطفه بتابد. قامت بلند عاطفه را برادرها به‌زور توی تابوت جا دادند، اما موهای مشکی و بلندش را دیگر طاقت نیاوردند. سر موها روی لبه تابوت ماند تا زن‌های همسایه رسیدند و بالاخره جاش دادند توی تابوت. تابوت را که از جا بلند کردند، جهان نه گریه کرد و نه بی‌تابی. خیره شد به پرده‌ها و مثل مجسمه‌ای نشست میان تشک عاطفه. زن‌های همسایه ریختند دور و کنارش. رخت سیاه تنش کردند و چادر سیاه روی سرش انداختند. مردها تابوت عاطفه را دورتادور حوضی که میان حیاط بود گرداندند. از کنار باغچه با صلوات رد شدند و با دقت بیشتری، آرام‌آرام، تابوت را از دالان تنگ خانه حاج‌یاور بیرون بردند.

جهان دیگر از اتاق اعیانی حاج‌یاور بیرون نیامد. شش روز گذشته بود از روزی که تابوت را بیرون برده بودند از اتاق و هیچ‌کس جرئت نمی‌کرد به جهان امر و نهی کند. نه پسرهاش و نه شوهرش و نه حتی زهره. هیچ‌کدام را راه نمی‌داد به اتاق. شش شبانه‌روز نشست میان رختخواب عاطفه و هرچه عروسک طی این سال‌ها دوخته بود ریخت جلوش و آن‌قدر قیچی را به هم زد تا دیگر به تن هیچ‌کدامشان سر و دست و پایی باقی نماند.

از روی تشک بلند شد، فقط عروسکی را که نخ به دست و پاهاش بسته بود جدا کرد از میان سر و دست‌های قیچی‌شده دیگر. عروسک را چند باری دور اتاق وادار به راه رفتن کرد. عروسک نیشش تا بناگوشش باز بود. جهان، همان‌طور که خرده‌پارچه‌های قیچی‌شده را می‌ریخت توی تشت مسی، از پشت پرده‌های تریاکی دید که زن و مردهای همسایه از این طرف به آن طرف می‌دوند. دور حیاط را فرش کرده بودند با هرچه قالی نو و نیمداری که توی اتاق‌هاشان داشتند. هنوز به غروب شب هفت مانده بود که قاری و قوم و خویشش برسند از راه.

جهان دوباره پرده‌ها را کیپ تا کیپ کشید. هرچه از اسکناس‌های میان دستمال باقی مانده بود و حتی هزینه گوسفندی را که قرار بود سرش بریده شود لب باغچه ریخت توی تشت روی عروسک‌های تکه‌تکه شده. کبریت را کشید و انداخت توی تشت. عروسک‌ها گُر گرفتند. آتش بالا گرفت. جهان مثل دیوانه‌ها تشت آتش را با دو دست از جا بلند کرد. پرده را که با تشت پس زد، شعله آتش به‌شان سرایت کرد. جهان تشتِ آتش به دست ایستاد روی ایوان. زن و مردهای همسایه مبهوت از گوشه و کنار خانه دویدند روی ایوان. جهان تشت را نه زمین می‌انداخت و نه دست کسی می‌داد. همسایه‌ها ترسیده و حیران هر کدام به سمتی می‌دویدند. یکی می‌دوید سمت حوض آب، یکی فرار می‌کرد بیرون از خانه. جهان قدرت فیلی را پیدا کرده بود و با تشت آتش می‌رقصید و از پله‌ها پایین می‌رفت.»

منصوره یوردکان
۱۴۰۳/۰۴/۱۰

لذت بردم.با تشکر از نویسنده محترم

بریده‌ای برای کتاب ثبت نشده است

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

حجم

۱۰۴٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۴۰۲

تعداد صفحه‌ها

۱۵۱ صفحه

قیمت:
۵۷,۰۰۰
تومان