کتاب کتاب سیاه
معرفی کتاب کتاب سیاه
کتاب کتاب سیاه نوشتهٔ اورهان پاموک و ترجمهٔ صالح حسینی است. انتشارات ناهید این رمان معاصر ترکیهای را که همچون یک پژوهش جامع انسانشناسانه است، منتشر کرده است.
درباره کتاب کتاب سیاه
گفته شده است که کتاب کتاب سیاه (Kara Kitap) که حاوی یک رمان است، طبعی همچون آب و نوشتهای روان دارد و دورنمای کلی را مصور و فرانمایی میکند و معنای جهان تخیلیاش را توصیف و آشکار میکند و دغدغهٔ طرز سخن و صناعات دارد. سه شخصیت اصلی رمان (غالب، رؤیا و جلال) یادآور نحوهٔ چینش سه آدم اصلی در رمان اولیس به قلم جیمز جویس است. در «کتاب سیاه» رؤیا واسطۀالعقد غالب و جلال است. این سه پرسوناژ باتوجهبه دیدگاه و تفکر حروفیه دربارهٔ اعداد و حروف و بهلحاظ جمع حروف تشکیلدهندهٔ نامهایشان نیز با هم مرتبط میشوند. نگارگری دیگر اورهان پاموک، تقسیم رمان به دو بخش است. بخش اول ۱۹ فصل دارد و بخش دوم ۱۷ فصل که جمعاً میشود ۳۶ فصل. رمان «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام منْ سرخ» بیش از پیش گسترده شد.
کتاب حاضر داستان پژمردگی و عشق دو انسان و روایتگر زندگی یک وکیل مدافع است که با همسرش در استانبول سکونت دارد، اما ناگهان همسرش بدون هیچ توضیحی او را ترک میکند. نویسنده، زیرکانه ادبیات نوی غربی را با قصهها و حکایتهای کهن فرهنگ و ادبیات کلاسیک عثمانی - اسلامی مأنوس کرده است. ماجرا با گمشدن همسر «گالیپ» (شخصیت اصلی داستان) آغاز میشود. او که برای پیداکردن همسرش به جستوجو در شهر میپردازد، گمان میکند همسرش با پسرعمویش (جلال) که روزنامهنگاری فوقالعاده است، فرار کرده است، اما بعد متوجه میشود که جلال هم گم شده است. گالیپ در راه پیداکردن همسر و پسرعموی خود، بسیاری از کوچه و خیابانهای استانبول را زیرورو میکند. این رمان حالوهوایی جنایی و پلیسی دارد، اما به مسائلی میپردازد، به جاهایی سرک میکشد و از معناهایی میگوید که در رمانهای کارآگاهی چندان مرسوم نیست. اورهان پاموک در این اثر مخاطبش را با وجههای عمیق یک تحقیق فلسفی، جامعهشناختی و مردمشناسانه روبهرو کرده است؛ روایتی از تضادهای هویت فردی و ملی، ویژگیهای ریزودرشت و ظریف شخصیت انسانی، سبکوسیاق حیات تاریخی استانبول و جنبههای فلسفی زندگی در شهری هزارانساله ولی پژمرده و افسرده. مخاطب با «کتاب سیاه» نه با یک رمان که با یک پژوهش جامع انسانشناسانه روبهرو است.
خواندن کتاب کتاب سیاه را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر ترکیه و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
درباره اورهان پاموک
اورهان پاموک در سال ۱۹۵۲ در استانبول به دنیا آمد. او در خانوادهای پرجمعیت و از لحاظ مالی تقریباً مرفه بزرگ شد و همین فضای خانوادگی الهامبخش فضای بسیاری از کارهای او مانند کتاب «چیدت بی و پسران» شد. پدربزرگ او مهندس عمران موفقی بود و از راه ساخت ریلهای راهآهن و کارخانه ثروت بسیاری به دست آورد. پدر اورهان مسیر پدربزرگش را دنبال کرد، اما عوض آنکه ثروتآفرینی کند، ثروتش را از دست میداد. اورهان مسیری کاملاً متفاوت اختیار کرد. او ۳ سال معماری خواند، اما بیآنکه این رشته را به پایان برساند، انصراف داد. در عوض در کلاسهای روزنامهنگاری ثبتنام کرد و در نهایت تصمیم گرفت که نویسنده شود. او در ۲۲سالگی نخستین رمان خود را با عنوان «جودت بیک و پسران» نوشت، اما ۴ سال زمان برد تا ناشری چاپ کتاب او را بپذیرد.
پاموک در سال ۱۹۸۴ کتاب «خانهٔ خاموش» و در سال ۱۹۸۵ کتاب «قلعهٔ سفید» را نوشت که هر ۲ جوایزی از سوی منتقدان دریافت کردند. پس از انتشار کتاب «قلعهٔ سفید» بود که نیویورک تایمز نوشت: «ستارهای جدید از شرق ظهور کرده است؛ اورهان پاموک». با وجود استقبال منتقدان، مخاطبین عام دیرتر به نوشتههای پاموک گرایش پیدا کردند. «کتاب سیاه» شاید نخستین موفقیت چشمگیر پاموک در ترکیه بود. شهرت بینالمللی پاموک اما با کتاب «نام منْ سرخ» بیش از پیش گسترده شد. این رمان ترکیبی از ماجراجویی، عشق و معماهای فلسفی است که در قرن ۱۶ در استانبول رخ میدهد. داستان روایت ۹ روز برفی در حکومت عثمانی در سال ۱۵۹۱ است که جدالی از شرق و غرب را در روایتی پرکشش بیان میکند. این رمان به ۲۴ زبان دنیا ترجمه شد و در سال ۲۰۰۳ برندهٔ جایزهٔ بینالمللی ادبیات دوبلین شد.
در کنار شهرت نویسندگی، پاموک در ترکیه سابقهٔ قضایی نیز دارد. ملیگرایان ترک از او بهدلیل عنوانکردن این مسئله که در زمان حکومت عثمانی نسلکشی کردها و ارامنه در ترکیه رخ داده است، در سال ۲۰۰۵ شکایت کردند. او پس از محاکمه در دادگاه قضایی ترکیه بر اساس این جرم، مجبور به پرداخت جریمهٔ نقدی شد. پاموک دراینباره گفته است که دیگر امکان خودداری از بیان این مسئله را نداشت و اقدامش در راستای تلاش برای احیای حق آزادی بیان در کشورش بوده است. کتابهای پاموک عمدتاً روایتهایی هستند از سرگشتگی و بیهویتی که با رگههایی از تقابل ارزشهای شرقی و غربی ارائه میشوند. روایتهای او سبکی پستمدرنیستی همراه با پیچیدگی و رازآلودگی دارند. اورهان پاموک در سال ۲۰۰۶ نوبل ادبیات را دریافت کرد. او نخستین نویسندهٔ ترکی است که توانسته است نوبل ادبیات را کسب کند.
بخشی از کتاب کتاب سیاه
«همان قهرمان کاردان و اندوهگین کتاب باب خواندن تو بودم من؛ راهروی بودم من، که با دلیل راهم از لابهلای سنگهای مرمر و ستونهای تناور و صخرههای سیاه، در میان آدمهای پریشاناحوالِ محکوم به زندگی زیرزمینی لغزلغزان میرفتم و از نردبام منتهی به هفت آسمان پرستاره بالا میرفتم و به سوگلی ایستاده در انتهای پل منتهی به مغاک به بانگ بلند میگفتم: «من توام!» و کارآگاه بیاعتنای رهنمونشده با نویسندهٔ پرمهرم بودم من، که رد زهر را در خاکستر سیگار مییافتم و برملا میکردم ... و تو لبدوخته و بیشکیب صفحات را ورق میزدی. بهخاطر عشق مرتکب قتل میشدم، با اسبم از نهر فرات میگذشتم، زیر اهرام گموگور میشدم و کاردینالها را میکشتم. «جان دلم، آن کتاب دربارهٔ چیست؟» تو کدبانوی قانعی بودی و من شوی هرشب به خانه بازگشته: «هیچ.» آخرین اتوبوس، خالیترین اتوبوس، با وجود یکسره خالیبودنش از کنار خانه که رد میشد، صندلیهامان با هم میلرزیدند. در دست تو کتاب جلد شمیز، در دست من روزنامهٔ از عهدۀخواندنش برنیامده، میپرسیدم: «اگر قهرمان من بودم، دوستم میداشتی؟» «چرت نگو!» کتابهای باب خواندنت از سکوت بیرحم شب میگفتند، و من میدانستم سکوت بیرحم چگونه است.
با خودم میگفتم: «مادرش حق داشت؛ چون صورتم سفید ماند که ماند: روی آن پنج حرف. روی اسب گندهٔ کتاب الفبا نوشته بودند آت، و روی دال (شاخه) د. دوتا د میشد دده (پدربزرگ). دوتا ب، بابا (پدر). به فرانسه پاپا. مادر، عمو، خویشان نزدیک. نه کوهی به نام کوه قاف بود و نه هم مار چنبرزده بر گردش. از روی ویرگول رد میشدم، سر نقطه وقف میکردم، از علامت تعجب شگفتزده فریاد میزدم! دنیا در کتابها و نقشهها چقدر شگفتآور بود! کماندوی تام میکس نامی در نوادا زندگی میکرد. اینهم یکی دربارهٔ پکاس بیل، قهرمان تگزاس، ریشه در بوستون دوانده، و این یکی راجع به پسر سیاه (Karaoğlan) در آسیای مرکزی، مرد هزارچهره؛ کنیاکخور قهار، رُدی، مرد عنکبوتی، علاءالدین، آی علاءالدین، شمارهٔ صدوبیستوپنچ تگزاس درنیامده؟ وایستید، این را مادربزرگ درهمانحال قاپیدن مجله از دستمان میگفت، وایستید! اگر آخرین شمارهٔ آن مجلهٔ ننگین درنیامده باشد، من براتان قصه میگویم. سیگار بر لب برامان قصه میگفت. ما دوتا، من و تو، از کوه قاف بالا میرفتیم، سیب از درخت میچیدیم، از ساقهٔ لوبیا سر میخوردیم پایین، از دودکشها میآمدیم پایین، سرنخها را دنبال میکردیم. پس از ما بود که شرلوک هولمز آمد و بعد هم پرسفید، دوست پکاس، و بعد هم علیلنگ دشمن محمد اینجه. خواننده، ای خواننده، تو هم رد حروف من را دنبال میکنی؟ چون چیزی از این نمیدانستم، اصلاً خبر نداشتم، اما چهرهام یکی نقشه است. بعد، این را بهوقت نشستن روی صندلی آن طرف مادربزرگ و تابدادن پاهایت میپرسیدی: بعد؟»
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه
حجم
۰
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۷۶ صفحه