کتاب خاندان ویال (جلد سوم)
معرفی کتاب خاندان ویال (جلد سوم)
کتاب خاندان ویال (جلد سوم) نوشتهٔ کلود میشله با ترجمهٔ سیدحامد رضیئی است و فرهنگ معاصر آن را منتشر کرده است. این رمان ۴ جلد دارد: جلد اول: توکاهایى که نصیب گرگ ها شدند، ۱۹۷۹؛ جلد دوم: کبوترهاى چاهى دیگر پرواز نخواهند کرد، ۱۹۸۰؛ جلد سوم: فریاد پرندگان مهاجر، ۱۹۹۰؛ جلد چهارم: زمین هاى خاندان ویال، ۱۹۹۸.
درباره کتاب خاندان ویال (جلد سوم)
رمان خاندان ویال داستان زندگى پنج نسل از خانوادهاى را به تصویر مىکشد که در روستاى سنلیبرال واقع در ناحیۀ کورز بین رودخانههاى وِزر، کورز، دُردن و یکى از مراکز عمدهٔ دامپرورى و کشاورزى فرانسه روى مىدهد. در این رمان شاهد زندگى جامعۀ روستایى در اواخر قرن نوزدهم و در طول قرن بیستم هستیم. جامعۀ روستایى که باید با نوآورىها و تحولات جهان صنعتى همچون دگرگونى عادات روستاییان، آزادى زنان و جوانان کنار بیاید. خواننده با خواندن چهار جلد رمان خاندان ویال در جریان زندگى روستاییان در روستاى سنلیبرال بین سالهاى ۱۸۹۹ تا ۱۹۸۸ قرار مىگیرد.
در این داستان، درگیرىها و تضادهاى فکرى و رفتارى زمانى آشکار مىشود که باید پدر خانواده را قانع کرد که روشهاى کهنۀ کشاورزى دیگر کافى نیستند و براى کار کمتر و تولید بیشتر لازم است از روشهاى جدید کشاورزى استفاده کرد. جنگ بزرگ در سال ۱۹۱۴ شروع مىشود و در فوریۀ همان سال بسیج عمومى اعلام مىگردد و کلیۀ جوانان و میانسالان روستاى سنلیبرال عازم جبههها مىشوند. در این جنگ خانمانسوز ۴۳ نفر از جمعیت حدود ۱۱۰۰ نفرى روستا کشته مىشوند، ۲۷ زن بیوه مىشوند و ۴۹ بچۀ یتیم بر جاى مىماند. جنگهاى ۱۹۳۹-۱۹۴۵(جنگ جهانى دوم) مثل جنگهاى ۱۹۱۴-۱۹۱۸ (جنگ جهانى اول) سرزمین فرانسه را همچون دیگر کشورهاى اروپا از بین مىبرد و رنج و عذاب ملتها، از جمله روستاییان را، در پى دارد.
شخصیتهاى این رمان گاهى در زندگى موفق هستند، گاهى دچار فقر، مصیبت و اندوه مىشوند، و یا جان خود را از دست مىدهند. و همۀ اینها بر روابط بین افراد خانواده اثر مىگذارد. بعد از جنگهاى جهانى اول و دوم، کمکم زمینهاى کشاورزى به حال خود رها مىشوند و جمعیت روستا تقلیل مىیابد. دستورها و راهنمایىهاى اتحادیۀ اروپا باعث مىشود کشاورزان داراى زمینهاى خرد، سرزمین خود را ترک کرده و رقابتهاى تولیدى را کنار بگذارند. تنها تعداد معدودى کشاورز، همچون اعضاى خانوادهٔ ویال، بهخاطر علاقه به زمین آبا و اجدادى، با چنگ و دندان از آنها محافظت مىکنند.
میشله در این اثر با جملاتى بسیار ساده، اما دقیق موفق شده ما را در جریان زندگى اعضاى خاندان ویال که نمونهاى از این دست کشاورزان فرانسه است، قرار دهد. خواننده در حین خواندن این رمان با شجاعت، پشتکار و میزان علاقۀ دهقانان به کشاورزى و برداشت از زمینهاى حاصلخیز آشنا مىشود.
ماجراهاى روستاى سنلیبرال درواقع نمونۀ کامل زندگى اکثر روستاییان فرانسه است که تمام وجوه زندگى این روستاییان را از قبیل درو، خرمنکوبى، صیفىکارى، چیدن میوههاى تابستانى، برداشت و فروش محصولات کشاورزى به تصویر مىکشد. میشله در این اثر از سیاستهاى محلى، بازارهاى مکاره، آداب و رسوم روستاییان، میهنپرستى، شرکت جستن آنها در جنگ، غم و اندوه و ناراحتى آنان سخن به میان مىآورد.
پدرسالارى در جلد اول و دوم بهخوبى مشاهده مىشود، ولى پدر خانواده نمىتواند سکان کشتى را آنطور که باید بهدست گیرد و با مخالفت فرزندان مواجه مىشود، فرزندانى که با قدرت پدر به مقابله برخاستهاند و راه خود را انتخاب مىکنند.
در روستاى سنلیبرال با ورود ماشینآلات جدید، کشاورزى سنتى جاى خود را به کشاورزى مکانیزه مىدهد و روستاییان از ماشینآلات کشاورزى جدید بهرهبردارى مىکنند.
در جنگهاى جهانى اول و دوم مردان کشاورز عازم جبههها شده و در جبههها کشته و یا مصدوم مىشوند. زنان روستا با شجاعت تمام کار مردها را دنبال مىکنند. آنها زمینها را شخم مىزنند، گندم و جو درو مىکنند، و از گاوها و گوسفندان نگهدارى مىکنند. زنان حتى کارد بهدست گرفته و گوسفند و گاو قصابى مىکنند. آهنگرى مىکنند و عملا جاى مردان را در روستا پر مىکنند. بااینحال، اجازه ندارند در فعالیتهاى مدنى روستا مشارکت داشته باشند.
تحولى که در زمینۀ کشاورزى در این اثر به نمایش درآمده است گویاى واقعیت زندگى کشاورزان اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم فرانسه است. میشله واقعیت را همانطور که بوده بیان مىکند که نشانگر علاقۀ نویسنده به سنتهاى کهن و عشق به زمین است؛ آنچهکه در اعضاى خانواده ویال بهخوبى نمایان شده است. در این داستان وابستگى اعضاى خانواده به یکدیگر، بهخصوص وابستگى بچهها بهبزرگ خانواده، از دوران کودکى تا پیرى توصیف مىشود.
دراین اثر یک قهرمان اصلى وجود ندارد، بلکه با شخصیتهاى متعددى روبهرو هستیم که در طول شکلگیرى داستان، مدام در حال تحولاند. در طول جلد اول و دوم شاهد شکوفایى فعالیتهاى کشاورزى و جنبوجوش روستا هستیم، اما در جلد سوم، به دلیل مهاجرت جوانان به شهرهاى دیگر از این فعالیتها کاسته مىشود.
در جلد چهارم شاهد نابودى و مرگ زمینها و جمعیتى هستیم که در حال پیر شدن است. زمینهاى روستا بهخاطر مهاجرت جوانان و سیاستهاى اتحادیۀ اروپا در حال مرگ و نابودى است و جوانان خاندان ویال فعالیتهاى کشاورزى و دامپرورى را در فراسوى اقیانوس ادامه مىدهند. آیا آنها موفق خواهند شد در این سرزمین جدید صاحب زمین شده و سنلیبرال جدیدى بهوجود آورند؟
خواندن کتاب خاندان ویال (جلد سوم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای تاریخی و واقعگرا پیشنهاد میکنیم.
درباره کلود میشله
کلود میشله در سال ۱۹۳۸ در جنوب فرانسه در بریو لاگیار متولد شد و نویسندگى را از نوجوانى آغاز کرد. وى در یکى از آثار خود به توصیف دوران کودکىاش درزمان اشغال نازىها و مشکلات زندگى آن دوران فرانسه پرداخته است. وى بهخصوص از پدرش، ادمون میشله، یکى از فعالان گروههاى مخالف دولت نازى در فرانسه صحبت مىکند که توسط آلمانها دستگیر و به شهر داشو درباویر آلمان تبعید مىشود. ادمون میشله بعد از پایان جنگ بزرگ (جنگ جهانى اول) وزیر ژنرال دوگل، نماینده مجلس و سناتور بود. کلود برخلاف پدر دیپلماتش، کشاورزى را انتخاب کرد و یکى از نادر نویسندگان فرانسوى است که تمام وقت خود را صرف توصیف شرایط زندگى کشاورزان در جنوب فرانسه کرد. کلودمیشله در آثار خود خواننده را با جهان کشاورزى و مشکلات پیش روى کشاورزان، در قرن بیستم، آشنا مىسازد.
در اینجا به بعضى از آثار وى اشاره مىکنیم:
رمان خاندان ویال در چهار جلد؛
بهخاطر زمینى بهمساحت ۵۰۰ مترمربع، ۱۹۸۵؛
زمین را انتخاب کردم، ۱۹۶۵؛
شب کالاما، ۱۹۹۴ و... .
کلود میشله جوایز زیادى دریافت کرده، ازجمله: جایزه نویسندگان، جایزه انجمن ناشران، جایزه رمانهاى عامیانه و... .
بخشی از کتاب خاندان ویال (جلد سوم)
«روستای سنلیبرال زیر نور خورشید ماه سپتامبر غرق در شادی بود. با رسیدن پاییز بارانها بر سنلیبرال باریدن گرفتند، اما نه آن بارانهای سیلآسا که از دو ماه قبل منتظر فروریختن آنها بودند. این باران اندک و ناپایدار نتوانست عمق خاک قرمزرنگ بخش را سیراب کند، ولی علفهای چراگاهها و یونجهزارها را شست و رنگ سبز تیرۀ آنها را آشکار کرد. باران پاییزی برگهای درختان بیشه و جنگل را نیز شست و گرد و غبار کدِر را از روی آنها زدود؛ برگهای سبز تیرۀ درختان آشکار شدند. در بعضی از نقاط بخش برخی درختان، بهخصوص درختان بلوط و سپیدار برگهای حناییرنگ مایل به قرمز داشتند که فرارسیدن پاییز را اعلام میکرد. در بعضی از نقاط جنگل کلاهک قهوهای یا سیاهرنگ قارچها در پای بوتههای سرخس و خلنگزار خودنمایی میکرد. پییرادوارد درختان بلوطی که اطراف دشت را فراگرفته بودند پشت سر گذاشت و سگ لاغر و جوانی که همراهش بود از او جلو زده و پروانهها و ملخها را دنبال میکرد. دو ساعت تمام گوشه و کنارهایی را که از هشتاد سال پیش بهخوبی میشناخت در جستوجوی قارچهای خوراکی گشت و توانست حدود ۱۵۰۰ گرم قارچ گرد شاهبلوطی تازه و تعدادی قارچ دنبلانی سفیدرنگ جمعآوری کند. بعد از آن احساس خستگی کرد و روی باقیماندۀ تنۀ خشک درخت بلوط نشست تا نفسی تازه و رفع خستگی کند.
از چیدن قارچها لذت میبرد، ولی خستگی را در ساق پا و کمرش احساس میکرد و درد شدیدی شانههایش را که از مدتها قبل دچار رماتیسم شده بود آزار میداد. قلبش به تندی میزد و... بدنش غرق در عرق بود و پیراهنش خیس بود، طوری که باید درش میآورد و میچلاند. فکر کرد که باز هم ماتیلد بهخاطر این بیاحتیاطی او را سرزنش کرده و مجبورش خواهد کرد تا کمربند پارچۀ فلانل و پیراهنش را عوض کند و از او قول خواهد گرفت که بعد از آن بیاحتیاطی نکند و مواظب خودش باشد.»
حجم
۴۰۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه
حجم
۴۰۸٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۴۸۰ صفحه