کتاب خاندان ویال (جلد چهارم)
معرفی کتاب خاندان ویال (جلد چهارم)
کتاب خاندان ویال (جلد چهارم) نوشتهٔ کلود میشله با ترجمهٔ سیدحامد رضیئی است و فرهنگ معاصر آن را منتشر کرده است. این رمان ۴ جلد دارد: جلد اول: توکاهایى که نصیب گرگ ها شدند، ۱۹۷۹؛ جلد دوم: کبوترهاى چاهى دیگر پرواز نخواهند کرد، ۱۹۸۰؛ جلد سوم: فریاد پرندگان مهاجر، ۱۹۹۰؛ جلد چهارم: زمین هاى خاندان ویال، ۱۹۹۸.
درباره کتاب خاندان ویال (جلد چهارم)
رمان خاندان ویال داستان زندگى پنج نسل از خانوادهاى را به تصویر مىکشد که در روستاى سنلیبرال واقع در ناحیۀ کورز بین رودخانههاى وِزر، کورز، دُردن و یکى از مراکز عمدهٔ دامپرورى و کشاورزى فرانسه روى مىدهد. در این رمان شاهد زندگى جامعۀ روستایى در اواخر قرن نوزدهم و در طول قرن بیستم هستیم. جامعۀ روستایى که باید با نوآورىها و تحولات جهان صنعتى همچون دگرگونى عادات روستاییان، آزادى زنان و جوانان کنار بیاید. خواننده با خواندن چهار جلد رمان خاندان ویال در جریان زندگى روستاییان در روستاى سنلیبرال بین سالهاى ۱۸۹۹ تا ۱۹۸۸ قرار مىگیرد.
در این داستان، درگیرىها و تضادهاى فکرى و رفتارى زمانى آشکار مىشود که باید پدر خانواده را قانع کرد که روشهاى کهنۀ کشاورزى دیگر کافى نیستند و براى کار کمتر و تولید بیشتر لازم است از روشهاى جدید کشاورزى استفاده کرد. جنگ بزرگ در سال ۱۹۱۴ شروع مىشود و در فوریۀ همان سال بسیج عمومى اعلام مىگردد و کلیۀ جوانان و میانسالان روستاى سنلیبرال عازم جبههها مىشوند. دراین جنگ خانمانسوز ۴۳ نفر از جمعیت حدود ۱۱۰۰ نفرى روستا کشته مىشوند، ۲۷ زن بیوه مىشوند و ۴۹ بچۀ یتیم بر جاى مىماند. جنگهاى ۱۹۳۹-۱۹۴۵(جنگ جهانى دوم) مثل جنگهاى ۱۹۱۴-۱۹۱۸ (جنگ جهانى اول) سرزمین فرانسه را همچون دیگر کشورهاى اروپا از بین مىبرد و رنج و عذاب ملتها، از جمله روستاییان را، در پى دارد.
شخصیتهاى این رمان گاهى در زندگى موفق هستند، گاهى دچار فقر، مصیبت و اندوه مىشوند، و یا جان خود را از دست مىدهند. و همۀ اینها بر روابط بین افراد خانواده اثر مىگذارد. بعد از جنگهاى جهانى اول و دوم، کمکم زمینهاى کشاورزى به حال خود رها مىشوند و جمعیت روستا تقلیل مىیابد. دستورها و راهنمایىهاى اتحادیۀ اروپا باعث مىشود کشاورزان داراى زمینهاى خرد، سرزمین خود را ترک کرده و رقابتهاى تولیدى را کنار بگذارند. تنها تعداد معدودى کشاورز، همچون اعضاى خانوادهٔ ویال، بهخاطر علاقه به زمین آبا و اجدادى، با چنگ و دندان از آنها محافظت مىکنند.
میشله در این اثر با جملاتى بسیار ساده، اما دقیق موفق شده ما را در جریان زندگى اعضاى خاندان ویال که نمونهاى از این دست کشاورزان فرانسه است، قرار دهد. خواننده در حین خواندن این رمان با شجاعت، پشتکار و میزان علاقۀ دهقانان به کشاورزى و برداشت از زمینهاى حاصلخیز آشنا مىشود.
ماجراهاى روستاى سنلیبرال درواقع نمونۀ کامل زندگى اکثر روستاییان فرانسه است که تمام وجوه زندگى این روستاییان را از قبیل درو، خرمنکوبى، صیفىکارى، چیدن میوههاى تابستانى، برداشت و فروش محصولات کشاورزى به تصویر مىکشد. میشله در این اثر از سیاستهاى محلى، بازارهاى مکاره، آداب و رسوم روستاییان، میهنپرستى، شرکت جستن آنها در جنگ، غم واندوه و ناراحتى آنان سخن به میان مىآورد.
پدرسالارى در جلد اول و دوم بهخوبى مشاهده مىشود، ولى پدر خانواده نمىتواند سکان کشتى را آنطور کهباید بهدست گیرد و با مخالفت فرزندان مواجه مىشود، فرزندانى که با قدرت پدر به مقابله برخاستهاند و راه خود را انتخاب مىکنند.
در روستاى سنلیبرال با ورود ماشینآلات جدید، کشاورزى سنتى جاى خود را به کشاورزى مکانیزه مىدهد و روستاییان از ماشینآلات کشاورزى جدید بهرهبردارى مىکنند.
در جنگهاى جهانى اول و دوم مردان کشاورز عازم جبههها شده و در جبههها کشته و یا مصدوم مىشوند. زنان روستا با شجاعت تمام کار مردها را دنبال مىکنند. آنها زمینها را شخم مىزنند، گندم و جو درو مىکنند، و از گاوها و گوسفندان نگهدارى مىکنند. زنان حتى کارد بهدست گرفته و گوسفند و گاو قصابى مىکنند. آهنگرى مىکنند و عملا جاى مردان را در روستا پر مىکنند. بااینحال، اجازه ندارند در فعالیتهاى مدنى روستا مشارکت داشته باشند.
تحولى که در زمینۀ کشاورزى در این اثر به نمایش درآمده است گویاى واقعیت زندگى کشاورزان اواخر قرن نوزدهم و قرن بیستم فرانسه است. میشله واقعیت را همانطور که بوده بیان مىکند که نشانگر علاقۀ نویسنده به سنتهاى کهن و عشق به زمین است؛ آنچهکه در اعضاى خانواده ویال بهخوبى نمایان شده است. در این داستان وابستگى اعضاى خانواده به یکدیگر، بهخصوص وابستگى بچهها بهبزرگ خانواده، از دوران کودکى تا پیرى توصیف مىشود.
دراین اثر یک قهرمان اصلى وجود ندارد، بلکه با شخصیتهاى متعددى روبهرو هستیم که در طول شکلگیرى داستان، مدام در حال تحولاند. در طول جلد اول و دوم شاهد شکوفایى فعالیتهاى کشاورزى و جنبوجوش روستا هستیم، اما در جلد سوم، به دلیل مهاجرت جوانان به شهرهاى دیگر از این فعالیتها کاسته مىشود.
در جلد چهارم شاهد نابودى و مرگ زمینها و جمعیتى هستیم که در حال پیر شدن است. زمینهاى روستا بهخاطر مهاجرت جوانان و سیاستهاى اتحادیۀ اروپا در حال مرگ و نابودى است و جوانان خاندان ویال فعالیتهاى کشاورزى و دامپرورى را در فراسوى اقیانوس ادامه مىدهند. آیا آنها موفق خواهند شد در این سرزمین جدید صاحب زمین شده و سنلیبرال جدیدى بهوجود آورند؟
خواندن کتاب خاندان ویال (جلد چهارم) را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران رمانهای تاریخی و واقعگرا پیشنهاد میکنیم.
درباره کلود میشله
کلود میشله در سال ۱۹۳۸ در جنوب فرانسه در بریو لاگیار متولد شد و نویسندگى را از نوجوانى آغاز کرد. وى در یکى از آثار خود به توصیف دوران کودکىاش درزمان اشغال نازىها و مشکلات زندگى آن دوران فرانسه پرداخته است. وى بهخصوص از پدرش، ادمون میشله، یکى از فعالان گروههاى مخالف دولت نازى در فرانسه صحبت مىکند که توسط آلمانها دستگیر و به شهر داشو درباویر آلمان تبعید مىشود. ادمون میشله بعد از پایان جنگ بزرگ (جنگ جهانى اول) وزیر ژنرال دوگل، نماینده مجلس و سناتور بود. کلود برخلاف پدر دیپلماتش، کشاورزى را انتخاب کرد و یکى از نادر نویسندگان فرانسوى است که تمام وقت خود را صرف توصیف شرایط زندگى کشاورزان در جنوب فرانسه کرد. کلودمیشله در آثار خود خواننده را با جهان کشاورزى و مشکلات پیش روى کشاورزان، در قرن بیستم، آشنا مىسازد.
در اینجا به بعضى از آثار وى اشاره مىکنیم:
رمان خاندان ویال در چهار جلد؛
بهخاطر زمینى بهمساحت ۵۰۰ مترمربع، ۱۹۸۵؛
زمین را انتخاب کردم، ۱۹۶۵؛
شب کالاما، ۱۹۹۴ و... .
کلود میشله جوایز زیادى دریافت کرده، ازجمله: جایزه نویسندگان، جایزه انجمن ناشران، جایزه رمانهاى عامیانه و... .
بخشی از کتاب خاندان ویال (جلد چهارم)
«برگهای درختان جنگل در روزهای آخر پاییز فروریخته بودند و مِه غلیظی همهجا را فراگرفته بود. درختان سپیدار، مَمرَز، کولکن، و زبانگنجشک در فردای یخبندان ماه اکتبر چهرهٔ زمستانی داشتند؛ برگهای آنها ریخته بود و صدای بادی که از طرف خاور میوزید و از میان شاخههای لخت آنها عبور میکرد یادآور صدای گربهٔ وحشتزده و ترسیدهٔ در حال فرار بود. حالا صدای نالهٔ درختان صدسالهٔ بلوط بهگوش میرسید که برگهای زرد مایل به قهوهای آنها از شاخه جدا شده و روی سرخسهای خشک داخل برکه میافتاد.
در آب تالاب سوشه با عبور قایقی که قایقران آن به آهستگی پارو میزد امواج حلقهواری ایجاد شده بود که جهت حرکتشان بهسوی بیرون بود. این امواج که در تودهای از مِه غلیظ قرار گرفته بود در میان نیزار و سواحل تالاب ناپدید میشد. فلیکس فلاوین جلوی قایق کوچک ماهیگیری روبهروی قایقران نشسته بود و پای راستش را که داخل پوتین بود روی سرِ اُردکماهیای گذاشته بود که چند لحظه قبل با چماق بر سرش کوبیده بود و هنوز زنده بود.
ژان درحالیکه قایق را به مکانی بین جگنهای مردابی و اسکلهٔ چوبی که در ۵۰ متری آنها قرار داشت هدایت میکرد، با لحن مسخرهآمیزی به فلیکس گفت:
- خوبه! تو حتی قادر نیستی جان یک اردکماهی را بگیری!
- خیلی پرحرفی میکنی. اگر راست میگویی برو و یک اردکماهی ۳ کیلویی صید کن. ببین، تو حتی نمیتوانی یک پارو را به درستی در دستت گرفته و پارو بزنی. خُب! از یک کارمند اداری بیشتر از این نمیتوان توقع داشت.
ژان قایق را متوقف کرد و گفت:
-نمیخواهد مبالغه کنی. خدای من! چقدر هوا در اینجا مطبوع و خوبه! چه آرامشی!
فلیکس با تأیید هوا و آرامش موجود گفت:
- آه! دربارهٔ آرامش حق داری. خُب از اینکه برای دیدن پسرعمهٔ پیرت به اینجا آمدی خیلی خوشحال شدم.
- من هم خیلی از دیدن تو خوشحال شدم. باور کن اگر میتوانستم مثل گذشته بیشتر از حالا به دیدارت میآمدم.
- شک ندارم، ولی انسان کاری را که دوست دارد نمیتواند برای همیشه انجام دهد. یالا! از برکه خارج شویم. اگر میخواهی امشب خوراک ماهی بخوریم، باید آن را قبل از پختن داخل مایعی از کره، سرکهٔ انگور، نمک، ادویه و آب بگذارم تا لذیذتر شود. بعد با پایش اردکماهی بیحرکت را در داخل قایق به جلو راند.»
حجم
۲۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
حجم
۲۹۹٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۹
تعداد صفحهها
۳۳۶ صفحه
نظرات کاربران
اینکه اول جلد چهارم یک کتاب رو منتشر کنیم از همان کارهای جهان سومی ماست که فقط از خود ما بر می آید دست مریزاد واقعا به طاقچه.